نگاهی به کتابهای ترجمه شده توسط یغما گلرویی
چه کسی کتابها را به یغما بُرد؟!
چند وقتی است موج تازهای علیه یغما گلرویی به راه افتاده. در این جریان، مترجمان و شاعران دیگری نیز وارد شدهاند و پشت هم جوابیه مینویسند. اتهام گلرویی در این میان به یغما بردن ترجمههای مترجمانی است که پیش از او، آثار شاعران جهان را ترجمه کردهاند و گلرویی بار دیگر سراغ ترجمه آثار این شاعران رفته، البته در این جنجال تازه، سخن از کپی کاری برخی طراحان جلد ایرانی هم به میان آمده که در نوع خود قابل تأمل است...
ماجرا کمی مشکوک به نظر میرسد. دقت بفرمایید که نام یغما گلرویی به عنوان مترجم روی جلد 16 کتاب شعر موجود در بازار چاپ شده که به زبانهای مختلف هستند؛ از زبانهای فرانسه، انگلیسی و ایتالیایی گرفته تا اسپانیایی، عربی، ترکی استانبولی و حتی کردی. در واقع لازم نیست 16 جلد کتاب را بخرید و کنار هم بگذارید. هر ناظر بیطرفی اولین سوالی که از خود میپرسد این است که چطور میشود کسی به این همه زبان دنیا تسلط داشته باشد؟ گلرویی در پاسخ به این سوال و در جوابیه خود نوشته: «من به هیچ زبان خارجی مسلط نیستم، چرا که «تسلط» در تعریف من آن است که مثلا «داریوش آشوری» به انگلیسی دارد یا «داریوش شایگان» به فرانسه. من در حد بیرون کشیدن گلیمم از آب و گذران روزانه در جایی که با این زبانها سخن میگویند آنهار ا بلدم و نه بیشتر... در اغلب آثاری که از من منتشر شده است هم نام یک همراه که وظیفه برگرداندن بخشی از زبان اول، یا تطبیق متن با زبان اصلی یا گرفتن ایرادات از متنی که من با دیکسیونر برگردانده بودم را به عهده داشته است... یعنی برگرداندن آن کتابها با همراهی ایشان و اغلب از متون انگلیسی یا فرانسه و در یک مورد آلمانی بوده است و در مواردی ترجمهها با زبان اصلی تطبیق داده شدهاند...»
با این مقدمه به نظر میرسد که گلرویی از زیر بار بخشی از اتهامات رها شده باشد اما چند روز بعد، اصلیترین منتقد او در شبکههای اجتماعی شروع کرد به مقایسه ترجمههای او با ترجمههای قبلی. به عنوان مثال «ای آزادی» دفتر شعری است که در سال 1375 توسط دکتر محمد تقی غیاثی از زبان فرانسه ترجمه شده است و بعد از او یغما گلرویی نیز بار دیگر آنها را ترجمه کرده. شاید نتوان به قطع و یقین درباره این ماجرا قضاوت کرد اما دست کم میتوان ترجمههای قبلی را با ترجمههای جدیدی که گلرویی داعیه بازترجمه شان را دارد، مقایسه کرد.
به عنوان مثال غیاثی در ترجمه قطعه شعری از الوار آورده: «شب هرگز کامل نیست/ نشان به آن نشان که من میگویم/ در انتهای غم همیشه پنجرهای باز است/ پنجرهای روشن.» و گلرویی نیز در ترجمه خود تنها یک واژه را جابهجا کرده که به نظر جابهجایی شاعرانهای هم نمیآید! او در ترجمه خود آورده: «شب هرگز کامل نیست/ نشان به این نشان که من میگویم/ در انتهای غم همیشه دریچه ای باز است/ دریچه ای روشن.»
هر چند که نویسنده این گزارش نسبت به زبان فرانسه بیاطلاع است اما میداند که استاد غیاثی در این زمینه تبحر بالایی دارند و سالهاست یکی از اساتید برجسته دانشگاه به شمار میروند و «شب» در ترجمهای که ایشان انجام داده با «پنجره» قرابت شاعرانه بیشتری دارد تا «دریچه»ای که گلرویی آورده. در جای دیگری از این مقایسه، شعری از ناظم حکمت با ترجمه احمد پوری نقل شده و سپس در کنار ترجلمه گلرویی قرار دده شد. پوری ترجمه کرده: «تو را دوست دارم/ چون سفر نخستین با هواپیما/ بر فراز اقیانوس/ چون غوغای درونم/ لرزش دل و دستم/ در آستانه دیداری در استانبول/ تو را دوست دارم چون گفتن: شکر خدا زندهام.» و گلرویی ترجمه کرده: «دوستت دارم/ چون اولین سفر با هواپیما/ بر فراز اقیانوس/ چون هیاهوی درونم/ لرزش دل و دستم/ در آستانه دیداری در استانبول/ دوستت دارم چون گفتن: شکر خدا زندهام!» البته توجه داشته باشید که در تمام ترجمهها، شباهتهایی تا این حد نزدیک و مشکوک دیده نمیشود و گلرویی ادعا دارد برخی ترجمههایی که او انجام داده، پیش از آن به فارسی برگردانده نشدهاند؛ از جمله شعرهایی که در کتاب «یک مرد» اثر اوریانا فالاچی و کل کتاب «باران یعنی تو برمیگردی» سروده نزار قبانی.
با تمام این حرف و حدیثها به نظر میرسد بخشی از دعوای امروز، زیر سر دیروز باشد و باید برگردیم به سابقه چنین ترجمههایی؛ ترجمههای احمد شاملو. گلرویی در جوابیه خود میآورد: «این نوع ترجمه اختراع من نیست و از سالها قبل «شاملوی بزرگ» هم اغلب به همین روش ترجمه میکرد و مثلا... هایکوی ژاپنی را با عسگر پاشائی و شعر «یوری کاستلان» را با احمد کریمیحکاک برگردانده بود. حتی در بعضی چاپها هم - با یا بی اطلاع «شاملو» - اسمیاز این افراد در مقدمهها نیامده است. یعنی این نوع ترجمه - خوب یا بد و درست یا غلط - اختراع من نیست و لااقل در ایران شیوه ای از این کار است.»
پس از این جوابیه چنانچه گفته شد، شاعران و مترجمان دیگری هم به میدان آمدند و علیه گلرویی سخن گفتند. محسن عمادی، مدیر رسمی سایت شاملو به خاطر اسم بردن از نام این شاعر نوشت: «کلمه ای به اسم «بازسرایی» در ایران مد شده که فی نفسه اعتباری ندارد مگر آنکه مترجم نشان دهد که شعری فراتر یا در حدود تجربه شعر هیوز یا لورکا و امثال هم را در زبان مقصد آفریده است. پیشتر، آقای سید علی صالحی هم به همراهی عرفان قانمیفرد، دست به چنین افتضاحی زده است و شعر کلارا خانس را به شکلی مفتضح، بازسرایی فرموده است... بیتردید کسی که اسپانیایی میداند و لورکای شاملو را خوانده است، میفهمد که اجرای او از شعر لورکا یگانه است...»
با این جوابیه احتمالا در روزهای آتی شاهد ورود شاعران دیگری مثل سید علی صالحی هم برای دفاع از ترجمه خود خواهیم بود اما در کنار این جوابیهها، علی ثباتی (مترجم و منتقد ادبی) نیز کلیت ماجرا را زیر سوال برده و کار شاملو را هم از بیخ و بن اشتباه خوانده: «از قضا مسئله این است که اگر شاملو چنین کاری کرده باشد، یعنی روی این شکل از برگردان اثر ادبی اسم ترجمه گذاشته باشد، او هم اشتباه کرده است و حاصل کار شاملو را هم باید «بازنویسی ترجمه» و نه خود ترجمه تلقی کرد. هیچ کجای دنیا نمیبینید که فردی که اثری ترجمه شده را بازنویسی میکند، اسم «مترجم» روی خود بگذارد و نمیدانم چرا کشور ما باید در این زمینه مستثنا باشد.»
در هر حال گلرویی آتش این جنجال را زیر سر احمد پوری میداند و در جوابیه خود مینویسد: «اول کسی که تاس چنین حرفی را به میان انداخت «احمد پوری» بود که... این نوع ترجمه را «سرقت ادبی» دانست. دلیل ایشان هم این بود که شعرهای انتخاب شده از طرف من قبلا توسط مترجمین دیگر ترجمه شده بود. البته خود ایشان در بیشتر ترجمههایشان سراغ آثاری رفته که پیش از آن بارها ترجمه شده بودهاند. برای مثال میشود به مجموعه «هوا را از من بگیر، خندهات را نه» (چشمه/1387) ایشان از «پابلو نرودا» اشاره کرد که تمام شعرهایاش قبل از آن با ترجمه فرود خسروانی و «چهار مجموعه پابلو نرود!» (نیلوفر/1360) با ترجمه فرهاد غبرایی به زیبایی ترجمه شده بود اما ایشان خود را محق به ترجمه مجدد دانسته بودند و جالب اینکه برای هیچ کسی بعد از خود چنین حق و اجازهای قائل نیستند.»
پس از این جوابها و جوابیهها، پای شهیار قنبری هم به ماجرا باز شده و علیه گلرویی عنوان کرده: «لازم نیست زبان یاد بگیری، چرا که زیرآبی میشود رفت... در هر حرفهای از آدم مدرک کارشناسی میخواهند مگر این حرفه. اگرچه دوستان بسیار دیر به سروقت «کپیکاران» رفتهاند اما همین هم غنیمت است.» که پاسخ تند گلرویی را به دنبال داشت: «آن ترانهسرای لمیده در کنار اقیانوس آرام که بعد از سالها ناسزا گفتن به من، همچنان خوش دارد مقام اول را در همه رشتههای ادبی از جمله «ترجمه» کسب کند و وقیحانه در مقدمه کتابی که جدیدا از او منتشر شده خود را نخستین مترجم شعرهایی از «لورکا» معرفی کرده در حالی که اغلب آن شعرها سالها پیش در مجموعه «بیژن الهی» در سالی که ایشان دبیرستانی بودند منتشر شده بوده ولی انگار آب و هوای غربت و بیخبری کار دست آن جناب داده...» در واقع اشاره گلرویی به کتاب «بنویس، ساعت پاکنویس» است که به تازگی با ترجمه شهیار قنبری از سوی نشر نیماژ مجوز انتشار گرفته و چاپ شده است.
جالب اینجاست پس از این حرف و حدیثها سر طراحان جلد هم بی کلاه نماند. ماجرا از این قرار است که طرح جلد برخی کتابهای داستانی، عکسهایی سرشناس یا گمنام از عکاسان سراسر دنیاست که در برخی موارد بدون نام بردن از عکاس خارجی، در طرح اولیه دستکاری شده و سپس روی جلد کتاب چاپ شده است. در برخی از آنها هم اسم عکاس خارجی، پشت جلد کتاب ذکر شده. البته در مجموع به نظر میرسد بسیاری مواردی که در باب طرح جلد کتاب و کپی کاران طراحان داخلی مطرح میشود، از پایه و اساس ایراد دارد چرا که ایران در کل عضو قانون کپی رایت نیست؛ مگر اینکه طراح جلد، عکسی از کتابی را برداشته و به نام خود چاپ کرده باشد. در این باره هنوز پاسخی رسمیاز سوی ناشرانی که طرح جلدهای آنها با تصاویر اولیه مقایسه شده، منتشر نشده است اما بهمن دارالشفایی در یکی از پستها خطاب به این انتقادها نوشته: «برداشت من با دیدن این عکس و یکی دو عکس دیگری که از جلد کتابهای نشر سرچشمه گذاشته اید این بود که نام عکاس عکسها در کتاب ذکر نشده و در واقع طراح اثر دیگری را به نام خودش قالب کرده. در حالی که به نظر میرسد اینطور نیست و طراح نام عکاس را ذکر کرده... همه عکسهایی که در همه روزنامهها، مجلهها و کتابها استفاده میشود اگر متعلق به عکاسی ایرانی نباشد پولی بالایش پرداخت نمیشود؛ به علت عضو نبودن ایران در قانون کپی رایت... این کاری که طراح نشر چشمه کرده همه طراحان میکنند. اگر از نقاشی یا عکسی روی جلد استفاده کنند، نام اثر و خالقش را پشت جلد مینویسند. البته یک عده هم هستند که اسم خالق را ذکر نمیکنند که آن وقت از نظر من انتقاد تو کاملا وارد است. مثل آن دو کتابی که نام عکاس را نیاوردهاند... وقتی طراحی در چند ده مورد نام عکاس را ذکر کرده و دردو مورد ذکر نکرده احتمال قویتر این است که در آن دو مورد نتوانسته نام عکاس را
پیدا کند...»