• شماره 2070 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۶ شهريور

اگر رابطه عاطفی‌تان را تحلیل آماری کنید، چه‌چیزهایی می‌فهمید؟

عشقِ آماری یا آمارِ عشقی!

احتمالاً دیده‌اید آدم‌هایی که در اوج رابطه‌ای عاطفی هستند، به‌شکل وسواس‌گونه‌ای حساب‌وکتاب حرف‌ها و رفتارهای یکدیگر را دارند. مثلاً می‌دانند که طی 10 روزگذشته، چندبار پیامک ردوبدل کرده‌اند، چندبار حرف‌های محبت‌آمیز به هم زده‌اند یا چه دلخوری‌هایی پیش آمده است. اِما پیرسون؛ آماردانی که روی داده‌های مربوط به دوست‌یابی مطالعه می‌کند، یک‌بار تصمیم گرفت رابطه عاطفی چندساله خودش را زیر ذره‌بین محاسبات آماری ببرد؛ نتایجی که به‌دست آمد، او را کاملاً شگفت‌زده کرد.

به‌عنوان دانشمندی که داده‌های مربوط به دوست‌یابی آنلاین را مطالعه می‌کند، زمان زیادی را صرف کمی‌کردن این‌مسئله کرده‌ام که آدم‌ها چگونه عاشق می‌شوند. کم‌کم به فکر افتادم که آیا ممکن است از روش مشابهی برای بررسی رابطه عاشقانه خودم استفاده کنم یا خیر؟ به خودم گفتم این‌کار را فقط به‌خاطر علم می‌کنم: از سر کنجکاوی حرفه‌ای عمل می‌کردم و با قراردادن خودم زیر ذره‌بین محاسبات ریاضی، روابط دیگران را هم بهتر می‌فهمیدم؛ اما صادقانه‌تر است که اعتراف کنم، دلیلش این هم بود که دلم برای دوستم تنگ شده بود. بعد آنکه در کالج سه‌سال را باهم گذرانده بودیم، برای تحصیل در آکسفورد، او را به‌مدت یک‌سال ترک کرده بودم؛ پس آن‌کار برایم معادل ورق‌زدن آلبوم‌های عکس بود؛ اما از چه داده‌هایی باید استفاده می‌کردم؟ ما به‌ندرت به هم پیام می‌دادیم یا با هم عکس می‌گرفتیم؛ اما به‌مدت چهارسال از وقتی با هم آشنا شده بودیم، هرروز، به‌طورمتوسط، چهار ایمیل ردوبدل کرده بودیم که درکل به بیش از ۵۵۰۰ ایمیل می‌رسید! اگر برای همدیگر رُمانی را تایپ کرده بودیم تا الآن «هری پاتر و جام آتش» کامل شده بود؛ اگرچه تا شش‌سال‌آینده «شوخی بی‌پایان» تمام نمی‌شد و » در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» هم تا ۱۹ سال‌آتی طول می‌کشید. وقتی به دوستم گفتم که می‌خواهم ازنظر آماری ایمیل‌هایمان را تجزیه‌وتحلیل کنم، گفت‌وگویی بینمان اتفاق افتاد که درادامه می‌آید:
او: فکر می‌کنم برای این‌کار باید از من اجازه بگیری.
من: من برای خواندن ایمیل‌هایمان از تو اجازه نمی‌گیرم.
او: تو می‌خواهی یکسری الگوهای عجیب‌وغریب پیدا کنی و بعد با من به‌هم بزنی.
من: این‌طوری نگاه کن: یا این داده‌ها رابطه‌مان را تضمین می‌کند که دراین‌صورت اتفاق خوبی‌ست یا نمی‌کند که درآن‌صورت من آماردان بدی هستم؛ یعنی می‌خواهی بگویی من آماردان بدی هستم؟
این چیزی‌ست که دانشمندان به آن «کسب رضایت» می‌گویند.
وقتی تنهایی به خوابگاهم در آکسفورد برگشتم، هوا تاریک شده بود و باران نم‌نم می‌بارید. جلوی لپ‌تاپ نشستم و پاهایم را جمع کردم و غرق شدم در سوابق دیجیتالی رابطه‌مان. وقتی فهمیدم ایمیل‌هایمان از وقتی انگلستان را ترک کرده بودم بیشتر شده تعجب نکردم؛ اما وقتی فهمیدم که من درمقایسه‌با دوستم ایمیل‌های به‌مراتب بیشتری ارسال کرده‌ام، دلخور شدم. برنامه را بستم، برای خودم یک فنجان چای درست کردم، به دوستم زنگ زدم و از او پرسیدم که چرا طبق داده‌ها من بیشتر از او دلم برایش تنگ شده است؟ گفت این درست نیست؛ چراکه او ترجیح می‌دهد بیش‌ازآن‌که برایم ایمیل بفرستد، تلفنی با من صحبت کند. به داده‌ها بازگشتم تا ببینم آیا آن‌ها ادعای او را تأیید می‌کنند یا خیر و درواقع همین‌طور بود: او در ایمیل‌هایش از جملات و کلماتی مثل «بهم زنگ بزن» و «تلفن» به‌تناوب استفاده کرده بود. بعد از اجتناب از یک به‌هم‌زدن بالقوه، به داده‌ها برگشتم و به این نگاه کردم که متوسط طول ایمیل‌هایمان درطول‌زمان چطور تغییر کرده است. جهش‌های بزرگی مربوط به سه‌بار اولی پیدا کردم که به‌خاطر تعطیلات دانشگاهی در بهار، تابستان و زمستان از هم جدا شده بودیم. همان‌طورکه انتظار می‌رفت، معلوم شد این ایمیل‌های طولانی گونه‌ای پیام‌های خودت-را-خالی-کن است که مربوط به اولین‌روزهای دلباختگی‌ست. محتوای ایمیل‌ها درطول‌زمان به‌شیوه‌های دیگری هم تغییر می‌کرد. مثلاً اوایل رابطه، از کلمه «قول بده» با تناوب بیشتری استفاده می‌کردیم؛ اغلب برای بستن عهدی که اعتماد ایجاد کند و اگرچه که بامزه؛ ولی پیش‌پاافتاده بود: «قول می‌دم نکشمت»‌ یا «قول می‌دم هیچ‌وقت مجبورت نکنم بری به یه باشگاه قایق بادبانی». ازطرف‌دیگر، ما فقط بعدها در رابطه‌مان شروع کردیم به استفاده از نام‌های خودمانی و حرف‌های عاشقانه. قول‌ها با نام‌های خودمانی جایگزین شد. بعد از خودم پرسیدم آیا تفاوت‌های شخصیتی‌مان هم در ایمیل‌هایمان ظاهر می‌شود یا خیر؟ کلماتی را که خودم استفاده می‌کردم با کلماتی که او استفاده می‌کرد، مقایسه کردم، معلوم شد که برخلاف کلیشه‌های جنسیتی، احتمالاً من شخصیت پرخاشگرانه‌تری دارم. مثلاً ۹۵ درصد ناسزاهای موجود در ایمیل‌ها را من به‌کار برده بودم. او بیشتر از عبارت «مطمئن نیستم» استفاده کرده بود و نیز ۶۰ درصد کاربردهای «معذرت می‌خوام» ازطرف او اتفاق افتاده بود. من به مضامین تاریک‌تر و غم‌افزاتر تمایل داشتم و بیشتر به «رنج»، «سرطان» و «خودکشی» اشاره کرده بودم. من همچنین تمایل بیشتری به تعمیم‌های کلی درباره مردان داشتم که از استفاده مکررم از واژه‌های «پسرها» و «مذکر» معلوم است. هرکدام از ما علایقمان را پیش می‌کشیم: او که چهار زبان می‌دانست، به یونانی، لاتین و ایتالیایی اشاره می‌کرد. من از کلماتی که مربوط به علم آمار است، استفاده می‌کردم. زبان از وجوه دیگری هم متمایز می‌شد. او که اهل نیوانگلند است، بیشتر از واژه «دَندی» (همان‌طورکه در یانکی دودل) استفاده می‌کرد. من که وقتی با کسی راحت باشم، مثل پسربچه‌های عضو انجمن برادری حرف می‌زنم، بیشتر از واژه «برو» استفاده می‌کردم. برای جلوگیری از به‌هم‌خوردن رابطه، از به‌اشتراک‌گذاری جزئیات بیشتری درباره ایمیل‌هایمان خودداری می‌کنم و درعوض دو درس بزرگ‌تر را به‌اشتراک می‌گذارم که درباره عشق یاد گرفتم؛ اولی اینکه آمار می‌تواند به‌طور غیرمنتظره و دردناکی قدرتمند باشد. من مدت‌ها با لذت شکافتن حقیقت با تیغ جراحی آمار آشنا بوده‌ام؛ اما قلبی که اینجا شکافته شده بود، قلب خودم بود. چرا دوستم بیش از من عذرخواهی می‌کند؟ چرا ایمیل‌هایمان متن کمتری دارد؟ چه می‌شود اگر من هنوزهم قول بخواهم نه‌فقط اسم خودمانی؟ بنیان‌گذار سایت اُکی‌کیوپید که یکی‌دیگر از آماردان‌های حوزه عشق است، یک‌بار گفته بود که تجزیه‌وتحلیل روابط افراد او را «خشن» کرده است؛ زیرا مجبور شده «با تاریکی رودررو شود». احساس می‌کنم این حرف زیادی ملودرام است؛ ولی شاید او به‌مراتب بهتر از من با عاشقانی که زیر تیغ جراحی‌اش رفته‌اند، همدلی می‌کند. دراصل، من قصد داشتم برنامه‌ای بسازم که به هرکسی اجازه بدهد رابطه خودش را تجزیه‌وتحلیل کند؛ اما برایم روشن نیست که آن‌چیزی‌که می‌خواهم عرضه کنم، ارزشش را دارد یا نه. چیزهای بسیار ناخوشایندتری وجود دارد که ممکن است پیدا کنید. اگر ایمیل‌های شریک زندگی‌تان روزهایی که با همکار جذابی جلسه دارد، محبت کمتری در خودشان داشته باشند چه؟ اگر دیگر برای همدیگر ایمیل‌های عاشقانه نفرستاده باشید چه؟ یا اگر فقط گاهی به او گفته باشید که جذاب است؟ چه می‌شود اگر با شریک سابقتان درباره پروست و افلاطون حرف زده باشید و با شریک فعلی زندگی‌تان فقط درمورد این صحبت کنید که برای شام چه بخورید؟ شاید استدلال کنید که اگر این‌چیزها درست باشد، بهتر است آدم از آن‌ها آگاه باشد؛ اما زیاد مطمئن نیستم که عشق در برابر چشمانِ موشکاف، چیز جالبی باشد. رابطه‌های عاشقانه عجیب‌وغریب‌اند: رقص دونفره‌ای که در لحظه دوست‌داشتنی‌ست؛ اما وقتی با عقلِ سرد تحلیل و کمی‌سازی می‌شود، عجیب‌وغریب به‌نظر می‌رسد؛ پر از حقایقی که اگر مبهم‌تر با آن‌ها روبه‌رو شوید، شاید ملایمت بیشتری داشته باشند. اگر هیچ‌وقت شریک زندگی‌تان را نامهربان نیافته‌اید، چه سودی برایتان دارد که بدانید ۲۰ درصد کمتر از شما گفته است: «دوستت دارم»؟ دومین درسی که گرفتم درباره محدودیت‌های علم آمار است. کلِ رابطه من در آن ایمیل‌ها خلاصه نمی‌شود: آنچه من به یاد دارم خود لحظات‌اند، نه سایه‌های دیجیتالیِ آن‌ها. کل بایگانی ایمیل‌های مربوط به رابطه‌ام خودشان می‌تواند به یک ایمیل ضمیمه شوند؛ اما یک‌صدمِ یک‌صدمِ یک هارددیسک، به‌قدر یک سرانگشت از گَرد سحرآمیز الکترون نمی‌تواند گنجایش چهارسال اشک و احساس را داشته باشد. همه ایمیل‌های من هم با الگوریتم‌هایم مطابقت نمی‌کند، چراکه اگر همه پیام‌های بادقت نوشته‌شده را برمی‌داشتم و به‌جای آن‌ها واژه‌ها را با ترتیبی تصادفی کنار هم می‌گذاشتم، الگوریتم بازهم به همان نتایج می‌رسد. وقتی داشتم این یادداشت را می‌نوشتم، تنها کسی‌که می‌خواستمش شریک زندگی‌ام بود و تنها چیزی‌که داشتم، تعدادی نمودار. اگر هنگام بررسی یگانه رابطه‌ای را که این‌قدر خوب آن‌را می‌شناسم، تااین‌اندازه اشتباه کرده‌ام، خدا می‌داند هنگامی‌که برای ده‌ها هزار آدم دیگری که هرگز ملاقات نکرده‌ام رویکرد مشابهی را به کار ببرم، چه‌چیزهایی را نخواهم فهمید؛ بنابراین دو تا درس هشدارهای متضاد من به کسانی است که عشق را به نموداری خطی فرومی‌کاهند: شما نمی‌دانید چه‌چیزی را از دست می‌دهید و نمی‌دانید چه‌چیزی پیدا می‌کنید. شاید لحظاتی که بیشترین ارزش را برایتان داشته‌اند، نباید ارزش‌گذاری شوند.
حمیدرضا کیانی/ ترجمان

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه