آیا «هانا آرنت» یک آنتیفمینیست است؟!
زنیکه سخن نمیگوید؛ اما خودش را بروز میدهد
لیلا یوسفمدد
آیا «هانا آرنت» یک آنتیفمینیست است؟! برای پاسخ به این سؤال باید ببینیم او چگونه فکر میکرد و دغدغههایش چه بود. بیشک «آرنت»، یک فمینیست یا فیلسوف فمینیسم نبود و هیچگاه مستقیم درباره آن سخن نگفت؛ اما در باب مسئله جنسیت میتوان به خاستگاه فکری او رجوع کرد. درست درزمانیکه موج دوم فمینیسم در غرب با کتاب «جنس دوم» سیمون دوبووار و هژمونی لیبرالها بر سر زبانها بود، کتاب «وضع بشر» او نیز خلق شد. کتابی که بعدها موردنقد فمینیستهایی مثل «ریچ» قرار گرفت. ظاهراً بهنظر میرسد که «ریچ»؛ منتقد سرسخت گسست آرنتی میان حوزه عمومی و حوزه خصوصیست که در آن، کار زنان تا حد حوزه پیشپاافتاده خصوصی فروکاسته میشود؛ و کار مردان تا حد حوزه متعال عمومی ارتقاء مییابـد. بهاعتقاد او، وضعیت زنان در حوزه خصوصی بنا بر صورتبندی آرنتی، صرفاً خلاصه میشود به «تلاش زنان در وضعحمل، بهدنیاآوردن کودکان مرده؛ کودکانی که درنتیجه طاعون یا کودککشی، جانشان را از دست میدهند؛ تلاش زنان برای زدودن کثافات و پلشتیها، برای شستن لباسهای کثیفی که مردان برای گامنهادن به جهان عمومی به تن میکنند». آدرین ریچنیز همچون «آرنت» به رهاییبخشیِ ساحت عمومی، اذعان میکند؛ اما تلاش فلسفی فمینیستیاش نه حذف زنان از اینحوزه (همچون آرنت) و نه برچیدن این تمایز؛ بلکه جادادن و تشویق زنان به ابداع حوزه عمومی از نوع «زنانه» است؛ ابداع اجتماعی زنانه که در آن زنان مخاطب یکدیگر، مشوق یکدیگر و حتی حریف یکدیگر باشند که البته بهاعتقاد او «زنان این امور را در قبال هم انجام دادهاند، یکدیگر را در اجتماع طلبیدهاند، حتی اگر در خفا [...]». ما با محرومشدن از دانشگاهها و آزمایشگاههای علمی و مشاغل، شبکههای خود را ابداع کردهایم؛ دریککلام، ریچ بهرغم تمام نقدش بر آرنت، همچون او بر وجود این تمایز صحه میگذارد و بههیچروی درصدد برچیدن آن برنمیآید؛ بلکه فقط آنرا با لعابی فمینیستی جلا میدهد. او نیز بر ممتازبودن حوزه عمومی، حذف زنان از اینحوزه و نیز فرودستبودن حوزه خصوصی اذعان دارد. ازاینرو، تلاش فکری او عبارتاستاز جادادن زنان در مقام شهروند در جزیره عمومی زنانهای که پس از برونرفت از حوزه دونمرتبه خصوصی، بتوانند مقتدرانه در آن عمل کنند و از آن منتفع شوند. دراینمعنا «آدرین ریچ» نیز در نقد رادیکالاش بر «آرنت»، نمیتواند از اهمیت ممتاز حوزه عمومی و حضور فعال در آن و خوارشمردن حیات خصوصی خلاصی یابد. برخلاف «ریچ» که «آرنت» را به مردمحوری متهم میکند، «کریستوا» به حمایت از «آرنت» برمیخیزد و میکوشد تا بهیاری «دیالکتیک هگلی» و «شالودهشکنی دریدایی»، بالقوگیهای زنانه را در اندیشه سیاسی «آرنت» احیاء کند. بهاعتقاد «کریستوا»؛ زندگی فعال، متشکل است از عناصر زحمت، کار و کنش و زندگی تأملی متشکل از «اندیشه، اراده و داوری». او تصدیق دارد که «آرنت» ارزش بیشتری برای زندگی فعال درمقایسهبا زندگی تأملی قائل است؛ اما او تمام هم خود را بهکار میبندد تا ذهن طردشده یا درسایهمانده را در فلسفه «آرنت» وارد رابطهای دیالکتیکی با کنش کند. بهاعتقاد او؛ ویژگی حیات انسانیکه آنرا متمایز میکند از حیات حیوانی و زیستشناختی، «توانایی روایتکردن» است. ازاینرو، رابطه میان معنا و کنش هم گستره است با رابطه میان سخن و کنش؛ اما سخن موردنظر «کریستوا» چیزی نیست جز «بوطیقا» که بهباور او؛ شیئواره؛ و به ابژههای فایدهگرایانه بدل نمیشود و سخن بوطیقایی در دل پولیس و با «استادی قهرمانانش» بهنمایش گذاشته میشود. با همین شیوه استدلال و بهزعم خود او با رویکردی دیالکتیکی، «کریستوا» میکوشد نتیجه بگیرد که در نظریه «آرنت»، بدن بهمنزله جلوهگاه حیات زیستشناختی؛ یعنی Zoe این پتانسیل را دارد که کالبد خود را بدرد و به «کسیکه» یا بهعبارتی به سوژه Bios بدل شود. ازاینرو، زنانگی یا بدن، دادهای طبیعی و ثابت نیست؛ بلکه در کشاکش «کسیکه» تحقق مییابد یا بهعبارتی، در کشاکش میان زندگی تأملی و زندگی فعال؛ و دستآخر، دیالکتیک میان بدن و ذهن است که یک «زن بهدرستی پرورشیافته» را به منصه ظهور میرساند. ازاینرو، «کریستوا» برآنمیشود با شالودهشکنی از ارزشهایی همچون «حوزه عمومی»، پولیس و کنش، این پایگانبندی سنتی را فرو بریزد و با احیای فلسفه «آرنت»، جایگاه آبرومندی را برای مفاهیمی نظیر حوزه خصوصی، حیات و زنانگی فراهم آورد؛ امکانی که بهاعتقاد «کریستوا» در اندیشه «آرنت» مستتر است و نیاز به انکشاف دارد؛ اما درعمل، «کریستوا» نیز همان راهی را طی میکند که «آرنت» طی کرده. برای «آرنت»، حوزه خصوصی چیزی نیست جز پیششرط، وسیله یا ابزاری برای رسیدن به محصول نهایی سیاست و زنانگی نیز در رویکرد «کریستوا» برای تبدیلشدن به «زن بهدرستی پرورشیافته» باید از نیازهای زیستشناختی تن فراتر رود و به «کسیکه»، ارتقاء یابد. درواقع، «کریستوا» هرچند میکوشد بدن را بهروشی دیالکتیکی با «کسیکه» درهم آمیزد؛ اما این آمیزش هرگز وضعیتی درونماندگار نمییابد و ازاینرو، همواره جایگاه متعال «کسیکه» درمقایسهبا بدن مشهود است. در هردوی این منظرها، اندیشه اصلی «هانا آرنت» درباره حوزه عمومی و عمل نفی نمیشود و با تغییر برخی عناصر گفتمانی حوزه عمومی «آرنت»، بازگشت دوباره به خاستگاه آرنتی دیده میشود. دکتر فاطمه صادقی در مصاحبهای با دکتر نارما موروتسی که بهطورتخصصی پژوهشی ویژه آرنتشناسی داشته، از وی درباره غفلت «آرنت» درباره مباحث جنسیتی سؤال میکند و وی پاسخ میدهد: «آرنت هرگز به مبحث جنسیت نپرداخته است یا بهتر است بگوییم درباره آن تفکر نکرده، درباره برخی زنان تفکر کرده؛ اما هرگز تجربه زنان بهعنوان جنس یا هویت سازنده را مفهومپردازی نکرده و این، از نقاط ضعف نظریه اوست؛ زیرا درباره قدرت فردی یا ضعف زنان میاندیشد؛ اما آنرا مفهومپردازی نمیکند». درادامه، موروتسی به داستانی از «کافکا» که «آرنت» در ریشههای توتالیتاریسم به آن اشاره کرده، رجوع میکند. داستان قصر «کافکا» به زنی میپردازد که سخن نمیگوید؛ اما خودش را بروز میدهد؛ درواقع، با پارهکردن و گسیختن آنچیزیکه درباره او وجود دارد. «آرنت» به این شخصیتها علاقه دارد؛ یعنی درست کسانیکه همان کاری را انجام میدهند که او در نوشتههای نظری خود آنرا غیرممکن میداند؛ اما او نمینویسد که چگونه این امر امکانپذیر است. میتوان گفت «آرنت» نیز دقیقاً چنین کاراکتری دارد: او تن به زندگی در مرحله زحمت و حوزه خصوصی نمیدهد و بهعنوان زن در مرحله عمل و حوزه عمومی و فلسفیدن که عملی مردانه محسوب میشد، گام میزند؛ اما هیچگاه درباره این تناقض در زندگی شخصی خود باتوجهبه این استدلالش که در پولیس باید با «نقاب» وارد شد، سخن نمیگوید. «آرنت» برآنبودکه شما نمیتوانید از یک جایگاه هویت اجتماعی سخن بگویید و نمیتوانید بهعنوان یک زن، مسلمان یا یهودی سخن بگویید؛ بلکه باید این هویتها را کنار بگذارید و فقط ازمنظر یک «شهروندِ خنثی» سخن بگویید و دقیقاً بههمینعلت درباره جنسیت سخن نگفت. بهنظر «آرنت»؛ او نباید درباره تأثیراتی که هویت زنانه او در گذشته برایش داشته، بیندیشد. این ضعف را درباره جنسیت در کارهایش شاهدیم. او میخواهد هویت خود را پنهان کند و از افشای آن وحشت دارد. بهنظر «آرنت»، شما باید ضمن احترامگذاشتن به دیگری، به چیزیکه هستید و نمیتوانید تغییرش دهید، احترام بگذارید و این همان موضعی بود که «آرنت» درباره هویت قومی-مذهبی خود اتخاذ کرد؛ اما درباره هویت زنانه خود نه. موروتسی علت آنرا شرایط زمانهای زیستِ سیاسی «آرنت» میداند. او میگوید؛ در زمانه «آرنت»، زنبودن تهدیدی برای وی نبود؛ اما یهودیبودن و هویت قومی-مذهبی چرا؛ بههمیندلیل، اندیشیدن به اینمورد مهمتر بود؛ اما درباره هویت زنانه دیگران بودند که به آن بیندیشند؛ همچنانکه برخی از شاگردانش به اینمسئله اندیشیدند و فمینیستهای مشهوری شدند. این نقلقول از موروتسی من را بهیاد «سیمون دوبووار» انداخت که گفته بود: «میخواستم از خودم بگویم که جنس دوم خلق شد» و گویا «آرنت» نیز چنین دغدغهای داشت و میخواست از خودش بگوید.
۱. فاطمه صادقی، «هانا آرنت، جنسیت و نمادها»؛ گفتوگو با نارما موروتسی
۲. نیکو سرخوش، «نگاهی به اندیشه هانا آرنت و مفهوم امر متعال»
۳. ژولیا کریستوا، «زندگی روایت است- هانا آرنت»، ترجمه مهرداد پارسا