• شماره 2181 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲ اسفند

طعم تلخ مسیر «بلوغ انسانی» و دریافت شیرینی بی‌نهایت

مهرداد ناظری/ممکن است یک‌روز که در مترو یا اتوبوس به‌آرامی نشسته‌اید و به اطراف نگاه می‌کنید، با حمله‌ای عجیب روبه‌رو شوید؛ حمله‌ای که در وجود شما همه‌چیز را با دغدغه و سؤال مواجه می‌سازد. نه اشتباه نکنید! این یک حمله فیزیکی یا نشانه‌ای از یک جنگ بیرونی نیست؛ بلکه ممکن است در درون شما انقلابی ناشی از دانسته‌ها و نادانسته‌ها به‌وقوع پیوسته باشد.

همه ما، در دورانی از زندگی ممکن است با یک شور عمیق درونی مواجه شویم. گویا دعوت به یک مسابقه بوکس شده‌ایم و حال در گوشه رینگ گیر کرده و همواره منتظر دریافت ضربه ازطرف حریف هستیم. اگر کسی بتواند شوری که ناگهانی به او می‌رسد را درک کند، در چرخشی عظیم قرار می‌گیرد. به‌طورکلی، یکی از مشکلات بشر این‌است‌که دانسته‌هایش نسبت به زندگی نسبت به ندانسته‌ها بسیاربیشتر است. به‌همین‌دلیل، برخی از فیلسوفان بر‌این‌اعتقادند‌که یک‌بار زندگی‌کردن، ارزشی ندارد و ای‌کاش انسان می‌توانست یک‌بار بیاید، تجربه کند و بار دوم به‌گونه‌ای متفاوت عمل کند؛ اما درهرحال، برای کسانی‌که بتوانند معنای زلزله‌های درونی خود را بفهمند، همواره راهی روبه‌جلو هست. به‌تعبیری، می‌توان گفت انسان، تنها موجودی‌ست که توان رسیدن به بلوغ و باروری را دارد؛ به‌شرطی‌که به نشانه‌ها توجه شود. مقصود از این بلوغ، بلوغ دوران نوجوانی نیست؛ بلکه مقصود بلوغی‌ست که به انسان این امکان را می‌دهد تا با نگاهی متفاوت، به موضوعات اطراف، راه خود را انتخاب کند. انسان از وقتی احساس آزادی می‌کند، راه‌های زیادی را برای انتخاب خواهد داشت. اگر راه برای یک انسان معمولی وجود داشته باشد و او از فیلسوفان بزرگ سؤال کند که کدام راه به‌صلاح اوست؟ این احتمال وجود دارد که نه‌نفر از 10نفر فیلسوف به او بگویند که هیچ فرقی نمی‌کند که تو کدام راه را انتخاب کنی! چون مجبور به تجربه‌کردن و خطا و آزمون هستی؛ اما اگر بتوانی آرام و تدریجی خود را بشناسی، بسیاری از مشکلاتت حل خواهد شد. گاه، یک تجربه خاص در زندگی می‌تواند منشأ اثر باشد.
نیکوس کازانتزاکیس؛ نویسنده یونانی نقل می‌کند که در دوران کودکی یک پیله کرم ابریشم را بر روی درختی می‌یابد. درست هنگامی‌که پروانه خود را برای خروج از پیله آماده می‌سازد، اندکی منتظر می‌ماند. سرانجام چون خروج پروانه طول می‌کشد، تصمیم می‌گیرد، این فرایند را شتاب بخشد. با حرارت دهان خود، آغاز به گرم‌نمودن پیله می‌کند؛ تا‌اینکه پروانه خروج خود را آغاز می‌کند؛ اما بال‌هایش هنوز بسته‌اند و اندکی‌بعد می‌میرد. کازانتزاکیس می‌گوید: «بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود؛ اما من انتظار‌کشیدن را نمی‌دانستم. آن جنازه کوچک تابه‌امروز، یکی از سنگین‌ترین بارها بر روی وجدان من است». این، ‌نکته بسیارمهمی‌ست. کازانتزاکیس به‌خوبی می‌فهمد که طبیعت، مسیر خود را طی می‌کند و انسان با درک و درایت می‌تواند با منطق طبیعت همساز شود. نویسنده کتاب «زوربای یونانی» دراین‌خصوص می‌گوید که اما همان جنازه‌ پروانه باعث شد که درک کنم یک گناه کبیره حقیقی وجود دارد؛ فشارآوردن بر قوانین بزرگ کیهان. بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن و با اعتماد راهی را دنبال‌کردن که خداوند برای زندگی ما برگزیده است». البته این به‌معنای حذف انتخاب در زندگی نیست. هر انسانی ممکن است دچار شور درونی ‌شود. او انتخاب می‌کند و براساس نگرش سارتر؛ در انتخاب دچار «دلهره» می‌شود.
ما نمی‌دانیم در مسیری که درحال‌حرکتیم، چه به‌وقوع خواهد پیوست؛ اما همه می‌دانیم که انسان به امنیت درونی نیازمند است و اگر معنای هستی را در خود درک کند به آرامش عمیق دست می‌یابد. بلوغ را می‌توان نوعی دستاورد شخصی هر انسان دانست. هر انسانی‌که در مسیر جریان زندگی خود با فهم دردها و رنج‌ها راه خود را انتخاب می‌کند. بلوغ می‌تواند شناکردن در یک برکه کوچک باشد؛ اما این برکه به‌مرور به یک اقیانوس متصل خواهد شد. اگر ما شناکردن در برکه را یاد بگیریم، در اقیانوس نیز می‌توانیم شنا کنیم. انسان از لحظه‌ای که به‌دنیا می‌آید، یک انسان کامل است؛ اما برای بلوغ و خودشکوفایی باید تلاش کند. ممکن است زمان برای ما سپری شود و ما همچنان در ندانستگی دوران کودکی باقی بمانیم. انسان‌ها دارای توانمندی‌ها و قابلیت‌هایی هستند که اگر شناخته شود، آن‌ها را در برابر دردها و رنج‌ها حفظ می‌کند. درک معنای عمیق عشق، خردورزی، حرکت در مسیر خودشکوفایی، صبور‌بودن و توجه به جریان کهکشان و طبیعت، بخشی از جریان بلوغ انسانی‌ست. بلوغ را یک‌شبه نمی‌توان به‌دست آورد. برای آن باید به آرامش و صبوری اعتقاد داشت. اگر انسان، عشق به‌معنای متعالی آن‌را درک کند، به‌سادگی می‌تواند از مسیر نابالغی به‌سوی بالغ‌شدن حرکت کند. عشق والاترین و نهایی‌ترین هدفی است که انسان می‌تواند آرزوی آن‌را داشته باشد. نجات و رهایی بشر ازطریق عشق و از درون خود عشق است؛ اما ممکن است ما نتوانیم در مسیر عشق قرار گیریم. در اینجا لازم است که انسان انتخابی عاشقانه دراین‌مسیر داشته باشد. انتخابی که بسیار به او کمک خواهد کرد تا صادقانه‌ترین و متفاوت‌ترین تصمیم‌ها را برای خود بگیرد.
در مفهوم بلوغ، نوعی درک خلاقانه از عشق وجود دارد. ازاین‌منظر می‌توان گفت عشق، کنش معنادار و هدفمند به‌سوی خود یا غیر است که این ارتباط معنایی عمیق و ژرف را در ذهن و احساس فرد ایجاد می‌کند و او را به‌سوی کنش متقابل سوق می‌دهد. در اینجا باید در مسیر بلوغ به یک موضوع توجه داشت و آن اینکه ما تحت‌تأثیر چند متغیر در زندگی قرار داریم: ۱. چسبنده‌ها ۲. جذابیت‌ها ۳. کشش‌ها ۴. دفع‌کننده‌ها ۵. هنجارها و موازین ۶.بودن‌ها و نبودن‌ها. چسبنده‌ها همان مواردی هستند که باعث ایجاد وابستگی ما به زندگی می‌شوند؛ مثل وابستگی مادران به فرزندان یا بالعکس. مقصود از جذابیت‌ها همان مصادیقی‌ست که انسان را شیفته خود می‌کند؛ مثل کشش به یک چهره زیبا. مقصود از کشش‌ها آن تمایلات درونی‌ست که ریشه در ادراک انسانی دارد. اگر ادراک انسان غلبه عواطف بر عقل باشد، ممکن است او تصمیم‌هایی عاطفی و هیجانی بگیرد؛ اما اگر عقل بر عواطف غلبه کند، او ممکن است در مسیر کور عقلانیت نیز قرار گیرد. دفع‌کننده‌ها آن چیزهایی‌ست که ما از آن‌ها پرهیز می‌کنیم؛ مثل فردی‌که از ما در محل کار متنفر است و ما به‌نوعی تلاش می‌کنیم از او فاصله بگیریم. هنجارها نیز قواعدی هستند که در هر جامعه‌ای وجود دارند و نسبت به میزان پذیرش مسئولیت در افراد می‌تواند نوع نگرش ما را نسبت به این هنجارها نشان دهد؛ اما بودن‌ها و نبودن‌ها مقصود آن چیزهایی‌ست ک می‌تواند درصورت ایجاد، یک تحول را ایجاد کند؛ مثل فهم متفاوتی از عشق که به‌مرور در ما ایجاد می‌شود.
اگر خردی عاشقانه در ما رشد کند، نوع نگرش انسان به موضوعات متفاوت خواهد شد. گاندی برای‌آنکه مردم فقیر را درک کند، عموماً در قطار به واگن مردم فقیر می‌رفت و بین آن‌ها زندگی می‌کرد. او نهضت مقاومت بدون خشونت را ازهمین‌طریق گسترش داد. بلوغ در وضعیتی به‌وقوع می‌پیوندد که ما با شناخت، راه خویش را انتخاب کنیم. انسان می‌تواند راهی را انتخاب کند که به همه خودخواهی‌ها و خودشیفتگی‌هایش پاسخ دهد؛ اما ما می‌توانیم در مسیر کمک و خیررسانی به دیگران نیز حرکت کنیم. کنفوسیوس معتقد است: «اگر خودتان درصدد به‌دست‌آوردن مقام یا مسندی هستید، سایرین را کمک کنید که بتوانند مقام و مسندی به‌دست آورند». اگر می‌خواهیم شایستگی‌های ما درنظر گرفته شود، باید به دیگران یاری دهیم تا شایستگی‌هایشان را شکوفا کنند. بلوغ انسان در بلوغ دیگران پدید می‌آید و انسان، زمانی رشد می‌کند که جامعه در مسیر تحقق و رشد خود قرار گیرد. این یک فضیلت متعالی‌ست که اگر به آن توجه شود، تغییرات اساسی را پدید خواهد آورد. به یاد داشته باشیم که آنچه در زندگی مهم است، برای بلوغ خطر کردن است. انسانی‌که ریسک می‌کند، جسارت بروز و ظهور خود را می‌یابد. ما باید با ترس‌های درونی خود مواجه شویم. صدایی که در درون ما گاهی فریاد می‌زند بیانگر آن‌است‌که انسان می‌خواهد از گونه‌ای به گونه دیگر تبدیل شود. اگر همیشه در این نگرانی باشیم که چرا امنیت نداریم، درآن‌صورت راهی برای رسیدن به رشد در ما ایجاد نخواهد شد. در جهانی که زندگی می‌کنیم، جهانی از نامحدودهاست. ما در یک فضای نامحدود و بی‌نهایت بسر می‌بریم؛ پس چیزهای زیادی برای خلق‌کردن وجود دارد. وقتی‌ عشق را درک می‌کنیم، به خلق‌کردن ایده‌هایی برای بهترزیستن دیگران فکر می‌کنیم. ما باید درک کنیم که جزئی از جریان هستی و جریان الهی هستیم که درصورت فهم و هوشمندی خود، می‌توانیم به این چرخه کمک شایانی کنیم.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح/ تا دل مرده مگر زنده کنی کائن دم از اوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل/ آنچه در سر سویدای بنی‌آدم از اوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی‌ست/ به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست
زخم خونینم اگر به نشود به باشد/ خنک آن زخم که هرلحظه مرا مرهم از اوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد/ ساقیا باده بده شادی آن کائن غم از اوست
پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است/ که بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست
سعدیا گر بکند سیل فنا خانه عمر/ دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
*جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه