• شماره 2200 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۷ اسفند

نوروز را از زاویه دیگر بشناسیم

انسان تحقق‌یافته، ناشی از فلسفه نوروز

مهرداد ناظری بی‌شک یکی از آئین‌ها و جشن‌های بزرگ جهانی را باید نوروز دانست. نوروز، یکی از تأثیرگذارترین تحولات فردی، اجتماعی و فرهنگی‌ست که کمتر از این زاویه درمورد آن سخن به‌میان آمده است. در دنیایی که مدرنیته تلاش می‌کند با جهانی‌سازی، همه‌چیز را تحت‌الشعاع خود قرار دهد، هوشمندی ایرانی‌ها می‌تواند دراین‌زمینه؛ یعنی توجه به عناصر اثرگذار فرهنگی و ارائه آن به دنیای جدید، نقش مؤثری را ایفاء کند؛ اما تجربه تاریخی نشان می‌دهد که ما دراین‌زمینه؛ یعنی «جهانی‌سازی نوروز»، نتوانسته‌ایم چندان موفق عمل کنیم.

نوروز، بزرگ‌ترین جشن ایرانیان از روزگار کهن تابه‌امروز است. این جشن، اهمیت ویژه‌ای در نوع مواجهه انسان با جهان بیرون دارد. درخصوص پیدایش نوروز و ریشه‌های تاریخی آن سخن زیاد به‌میان آمده؛ اما دراین‌نوشتار هدف آن‌است‌که این‌موضوع را از منظری جامعه‌شناسی و مبتنی‌بر فلسفه معنایی عشق مدنظر قرار دهیم. ازاین‌منظر می‌توان مراسم نوروز را نوعی دادوستد و مبادله یک فرد با جهان بیرونی دانست. بنابراین، اگر کسی بتواند به عمق و کُنه معنای این جشن پی ببرد، درنوع‌خود و در زندگی اجتماعی و فرهنگی با تحول و دگردیسی عمیقی روبه‌رو می‌شود. حال باتوجه‌به ‌نکات اشاره‌شده، موارد اهمیت نوروز را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:
الف. شیوه‌های گسترش خود در دایره بیرونی: یکی از مسائل مهم درزمینه نوروز به‌عنوان یک رویداد بزرگ، پیونددادن هر فرد به دیگران است. در‌این‌جشن، تأکید‌برآن‌است‌که افراد درراستای تعامل و ارتباط با یکدیگر حرکت کنند. ازنظر ایرانیان؛ وقتی‌که نوروز می‌آید، هوایی تازه‌ در طبیعت پدید آمده که باعث نزدیکی انسان‌ها به یکدیگر می‌شود. ایرانیان از گذشته‌های دور تاکنون وقتی‌ نوروز و سال نو آغاز می‌شد، به دیدوبازدید و ارتباط با هم مشغول می‌شدند. درواقع، جشن‌هایی که درطول‌تاریخ در ایام نوروز گرفته شده، بیانگر نوعی تعامل و ارتباط انسان‌ها با دیگران است. باتوجه‌به‌اینکه در عصر مدرن «تنهایی انسان» یکی از معضلات اساسی زندگی بشر است، ایده تعامل و ارتباط که در عمق این جشن وجود دارد را می‌توان نقطه‌قوتی برای آن درنظر گرفت. در فلسفه پیدایش نوروز، توجهی عمیق به هویت انسان و ارزش‌های متعالی او شده. ایرانی‌ها از گذشته‌های دور، انسان را موجودی اجتماعی درنظر می‌گرفتند که باید با دیگران درارتباط باشد. این تعامل و ارتباط با دیگران؛ یعنی عبور از تنهایی عمیقی که انسان را به چالش‌هایی مثل خودکشی، افسردگی یا اعتیاد نزدیک خواهد کرد. درواقع در فلسفه نوروز، نوعی فهم متفاوت از معنای عشق وجود دارد؛ عشقی که انسان را به ساحتی عمیق در تعامل و ارتباط با دیگران و حفظ تعاملات اجتماعی دعوت می‌کند. از منظری دیگر می‌توان گفت در اینجا عشقی مدنظر است که انسان را از نیروهای اهریمنی رهایی داده و او را به نیروهای خیر نزدیک می‌کند؛ و این همان‌چیزی‌ست‌که در اندیشه‌های زرتشت نیز وجود داشته است. درچنین‌شرایطی اگر عشق تحقق یابد، ما با ظهور جامعه‌ای روبه‌رو هستیم که در آن دروغ، پلیدی، افسردگی و اختلال‌های روانی عمیق وجود ندارد. ازطرف‌دیگر، این‌شرایط باعث می‌شود تا انسان‌ها به‌جای خودخواهی‌ها، به دگرخواهی‌ها توجه کنند. نوروز را می‌توان جشن دریافت و ارائه نوعی عشق معنایی عمیق دانست. عشقی که نتیجه آن، ایجاد مطلوبیت و انسان خوب است؛ انسانی‌که می‌تواند دیگران را دوست داشته باشد و مورد دوست‌داشته‌شدن واقع شود. این‌فضا انسان را از یأس و ناامیدی دور می‌سازد و قدرت شگفت‌انگیزی در شناخت خود و دیگران به کنشگر می‌دهد. ما، در نوروز متوجه می‌شویم انسان‌های دیگر، موجوداتی دوست‌داشتنی بوده و همه مشتاق تعامل و ارتباط‌اند. البته این به‌معنای نادیده‌انگاشتن خلوت و خلوت‌گزینی بشر نیست؛ بلکه مقصود نوعی از تنهایی مفرطی‌ست که سارتر، کامو، کافکا و صادق هدایت به آن اشاره کرده‌اند که پیامد آن، پوچی‌ست. نوروز را می‌توان نوعی جشن هنر زندگی دانست. انسانی‌که هنرمندانه و هنرورزانه در خود طی طریق نموده و با شناختی عمیق از خود، به دیگران نزدیک می‌شود. نوروز را می‌توان نوعی خروج از خود برای رسیدن به یک مطلوبیت عمیق دانست. تجربه‌ای که ما را از بیماری قرن رها می‌سازد و قدرت زندگی‌کردن و درحال‌زیستن را به ما می‌بخشد. ازاین‌منظر می‌توان گفت که فلسفه نوروز به‌نوعی در برابر فلسفه پوچی قرار می‌گیرد. هرچندکه نیچه تلاش می‌کند با بازگشت به انسان و ارائه ابرانسان، راهی برای آینده او بیابد؛ اما این فلسفه ایرانی مهرورزی‌ست که راهی مطمئن را به انسان‌ها نشان می‌دهد.
ب. پاک‌سازی درون: نکته دیگری که در جشن نوروز به آن توجه می‌شود، پاک‌سازی درون و پاک‌سازی خانه خویش از غبارها و آلودگی‌هاست. این پاک‌سازی، معنای عمیقی را در فلسفه ایرانی دارد. درواقع وقتی‌که نوروز می‌آید، فصل سرما به پایان رسیده و بهار آغاز می‌شود. بهار را می‌توان فرصتی مناسب برای تحول و دگرگونی درون و بیرون دانست. برخلاف تصور عده‌ای از فیلسوفان که فلسفه شرق و ایران را صرفاً توجه به درون می‌دانند؛ اما نوروز نشان می‌دهد نه‌تنها به درون انسان‌ها توجه دارد؛ بلکه به رابطه و تعامل انسان با محیط نیز توجه می‌کند. ازاین‌منظر پاک‌سازی نه‌تنها در درون فرد؛ بلکه در زندگی او نیز به‌وقوع می‌پیوندد. وقتی‌ ایرانی‌ها در تدارک سال‌تحویل، سفره هفت‌سین می‌چینند، همواره سخن از این به‌میان می‌آید که این هفت‌سین جنبه‌های نمادین و سمبلیک دارد و اکثراً معنای عمیق آن‌را نمی‌دانند؛ اما خارج از توجه به هفت‌سینی که در سفره گذاشته می‌شود، می‌توان هفت‌سین را به‌شرح زیر مدنظر قرار داد:
سین اول سلام،
سلام به بهار و باران و یاران،
سلام به پاکی چشمه‌ساران.
سین دوم سحر،
سحر که مرغ می‌خواند
سحر که آوازش را سپیدار بلند می‌داند.
سین سوم سادگی،
ساده باشیم.
مثل بنفشه کنار جوی،
با پاکی هم‌کاسه باشیم.
سین چهارم سرود،
سرود شقایق و شعر و شور.
سرود پرواز به دور.
سین پنجم سپید،
دستمان سپید، قلبمان سپید،
مثل پرنده‌ای که به آسمان پرید.
سین ششم سفر،
سفر با پر سیمرغ در صبح روشن،
به سرزمین آب و گل نسترن.
سین هفتم سلام،
دوباره سلام
سلام به صبح و سپیده و سحر.
سلام به پرواز و پر.
بانگاهی‌به این هفت‌سین اشاره‌شده، چند نکته را می‌توان مدنظر قرار داد:
اولاً توجه به‌حرکت دایره‌گون به‌جای تک‌خطی، در اندیشه و فلسفه ایرانی درنوع‌خود حائزاهمیت است. درواقع، حرکت از سلام آغاز و به سلام ختم می‌شود. «سلام» اساس، بنیاد، پایه تعامل و ارتباطات است که در فرهنگ این مرزوبوم اهمیت دارد. دومین نکته اینکه بانگاهی‌به هفت‌سین به‌نظر می‌رسد که اندیشه پاکی و زلالی، سادگی، سپید‌بودن و پروازکردن درنوع‌خود قابل‌توجه و تأمل است. در فرهنگ ایرانی به‌شدت با پلیدی‌های اخلاقی مقابله می‌شود و درپی‌آن‌است‌که انسان ایرانی را به‌عنوان یک انسان عاشق و عاری از هرگونه تزویر، ریا و مکر خلق کند. سومین نکته اینکه در همه اقلام هفت‌سین و سایر نمادهایی که دراین‌دوران وجود دارد، ضمن رجوع به مفهومی متعالی از انسان، او را در پیوند با جامعه و فرهنگ خویش درنظر می‌گیرند. انسانی‌که عشق‌نگر است و راهی به‌سوی خویش دارد. در اینجا دانشی شکل می‌گیرد؛ دانشی که از پاک‌سازی درون آغاز و به پیوند و ارتباط با دیگران پایان می‌یابد. براین‌مبنا می‌توان گفت که در نوروز نوعی شادزیستن، انبساط درونی و توجه به خردورزی عاشقانه شده است. نیروهایی که انسان را به کنشگری خلاق در زندگی مبدل می‌سازد. آئین‌های نوروز در‌پی ایجاد زیبایی و زیبایی‌آفرینی بر روی کره زمین است و ازاین‌منظر، مرزی بین انسان‌ها برای برگزاری چنین جشنی وجود ندارد. شاید از منظری بتوان گفت جهان امروز برای عبور از تنگناها و یک‌سویه‌گری‌هایش، نیازی عمیق به هویت فرهنگی و معنایی نوروز دارد. بنابراین، نوروز را نباید یک اسطوره داخل ویترین دانست که برای زندگی هیچ کارکردی ندارد. ازطرفی نباید آن‌را صرفاً یک تغییر سال و صرفاً رسیدن به‌نوعی تعطیلات برای گذر از یک وضعیت به وضعیت دیگر دانست؛ بلکه باید عمق عقلانی و خرد حاکم بر شکل‌دهی آن‌را درک کرد؛ خردی که در‌پی نجات‌دادن زندگی انسان است. اگر در عقل روشنگری که پایه مدرنیته است، هدف این‌بودکه راهی برای رشد عقل انسان و عبور او از دوران صغارت به دوران بزرگ‌سالی بیابد، می‌توان آرمان اصلی نوروز را ایجاد شیوه‌های تکثراندیشی، تعامل بین عقل و احساس، راهی به‌سوی پاک‌سازی درون و همسازی با دنیای بیرون و نوعی خرد انسان‌گرا درراستای مدارا و همکاری با جهان بیرون دانست. درواقع، در تعریف نوروز می‌توان آن‌را نوعی تغییر عمیق نگرش و تفکر انسانی دانست که از یک‌سال به سال دیگر این حرکت را در خود آغاز و به سرانجام می‌رساند. نوروز، نوعی حرکت است؛ حرکتی که درپی‌آن، ارزش‌های انسانی متعالی می‌شود. دراین‌حیطه کنشگر، تلاش می‌کند که خود را بیابد و از فضای جهل و ناسازگاری با خویشتن بیرون آمده و بازتابی از عشق و تجربه متعالی انسانی شود. نوروز، امپراتوری کوچکی در هر فرد ایجاد می‌کند؛ امپراتوری‌ای که دراثر هم‌زیستی مسالمت‌آمیز هر فرد با خود پدید آمده و قدرت خلاقیت او را درراستای ساحت انسانی به‌کار می‌گیرد. اگر در عصر روشنگری، سعادت انسان یافتنی نمی‌شود؛ اما با بازگشت به نوروز و تبیین معناگرایی انسان خردورز عاشق می‌توان راهی به‌سوی این سعادت پیدا کرد. در فلسفه ایرانی، خیر و خیرخواهی انسانی بسیارمهم است و تلاش می‌شود که او را در ساحتی متفاوت به‌حرکت واداشته و قدرت بلوغ و عبور از تاریکی را به او ببخشد. نوروز نباید صرفاً جشن بزرگ چند کشور مثل ایران، تاجیکستان، آذربایجان، پاکستان و افغانستان و ... باشد؛ بلکه این فرایند و جشنی‌ست که باید در تمام جهان آن‌را مدنظر قرار داد. البته لازم به توضیح است که طبق تحقیق‌های‌ استاد محمود روح‌الامینی؛ انسان‌شناس، گذشته از ایران در برخی از کشورهای دیگر نیز مثل آسیای صغیر و یونان جشن‌هایی مشابه در آغاز بهار گرفته می‌شده که این‌ها بیانگر آن‌است‌که توجه به بهار به‌واسطه اعتدالی که در انسان ایجاد می‌کند و مفهوم حرکت که در عمق این تغییروتحول جغرافیایی وجود دارد، موضوعی بسیارمهم در هستی انسان به‌حساب می‌آید. براین‌مبنا؛ فلسفه عمیق معنایی نوروز در حرکت انسان در مسیر تغییر، پیشرفت و مطلوبیت است و شاید به‌معنای امروز بتوان انسان کارآمد و همسو با نیازها و خواسته‌های درونی‌اش را نوعی انسان تحقق‌یافته ناشی از فلسفه نوروز دانست؛ انسانی‌که عشق را می‌فهمد، با عشق زندگی می‌کند و جاودانگی را برای ساحت انسانی در عالم هستی پدید می‌آورد.
*جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه