آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
وقتی عشق نباشد دوبله تنها یک حرفه است
کد خبر: 139520 | تاریخ مخابره: ۱۳۹۹ دوشنبه ۳ آذر - 07:16

زنده‌یاد چنگیز جلیلوند:

وقتی عشق نباشد دوبله تنها یک حرفه است

مصطفی رفعت/ «چنگیز جلیلوند» مصداق همان سخن معروفی‌ست که تنها صداست که می‌ماند. او حتی در معدود گام‌های بازیگری‌اش هم به‌اندازه صداپیشگی‌اش جذبه نداشت و مشخصاً با آن حنجره ویژه‌اش، برای دوبله آفریده شده بود. جلیلوند سال 1315 در شیراز متولد شد و به‌علت کار پدرش، به تهران آمد و همین‌جا تحصیل کرد و وارد دنیای هنر شد و به شهرت رسید؛ طوری‌که خودش می‌گوید پدرش هم فردی با صدایی پرطنین بود و به‌نوعی این ویژگی را از او به ارث برده بوده؛ اما او یک‌باره وارد دوبله نشد؛ بلکه با بازیگری تئاتر در سال 1336 قدم به وادی هنر گذاشت. سال‌های قبل‌ازانقلاب با پا گرفتن دوبله و رشد سینمای داخلی، او به‌جای ستاره‌های مهمی نظیرِ ایرج قادری، محمدعلی فردین، بهروز وثوقی و ناصر ملک‌مطیعی صحبت کرد و ستارگان جهانی بزرگی مانندِ مارلون براندو، پل نیومن و برت لنکستر با صدای او به مردم ایران شناسانده شدند. جلیلوند پس‌ازانقلاب مدت 20‌سال در آمریکا بود؛ اما سرانجام به کشور بازگشت و کار دوبله را از سر گرفت. این مدیر دوبلاژ و گوینده باسابقه سینما و تلویزیون که در میان دوبلورها به «مرد حنجره‌طلایی» معروف بود، روز یک‌شنبه دوم آذرماه 1399 در 80‌سالگی درگذشت. او در چند‌روز‌گذشته به‌دلیل ابتلا به بیماری کرونا، در بیمارستان بستری بود. این گفت‌و‌گو چندسال‌پیش با وی سر صحنه مجموعه تلویزیونیِ «عبور از پائیز» (سال 1388) انجام شده که بخش‌هایی از آن مرور می‌شود.
رقیب جامانده از قافله!
دوبله کاری‌ست که دوستش دارم و سال‌ها برایش زحمت کشیدم؛ اما لطافت و زیبایی و جذبه سینمای آن‌زمان اکنون دیگر وجود ندارد. یکی از تفریحات مردم آن‌زمان سینما‌رفتن و دیدن فیلم‌های ایرانی و خارجی بود و رقابتی بین فیلم‌های ایرانی با فیلم‌های خارجی وجود داشت و کارگردان‌های آن‌زمان سعی می‌کردند آثارشان از فیلم‌های خارجی عقب نماند. آن‌قدر آن‌زمان فعالیت‌ها جالب بود که به‌صورت یک بیزنس شده بود و لحظه‌ای غفلت، باعث شکست می‌شد. الآن حال‌وهوایی دیگری پیدا کرده؛ همچون فقط فیلم‌های ایرانی را در سینما می‌بینیم و رقیبی برای آن‌ها وجود ندارد؛ به‌جز فیلم‌های دوبله‌شده خارجی که در تلویزیون پخش می‌شود.

دوبله بدون عشق!
من مؤمن‌به‌کار هستم و سعی می‌کنم تاآنجا‌‌که در توانم هست، حق مطلب را ادا کنم؛ ولی آن عشق دیگر وجود ندارد؛ عشقی که من فیلمی را دوبله کنم و ببینم هزاران‌نفر در صف سینما ایستادند و قرار است فیلمی که صدای من در آن است را ببینند. من وقتی پشت میکروفن استودیو می‌نشینم و قرار است به‌جای «رابرت دنیرو» صحبت کنم، فقط صحبت می‌کنم و وقتی این عشق دیگر نباشد، دوبله تنها به‌عنوان یک کار و حرفه است و هنری در آن به‌کار نرفته است.

زیرسؤال خرابکاری!
شما اگر در یک فیلم، دوبلور قدیمی نداشته باشید، مثل این‌است‌که تنها یک فیلم دوبله به فارسی می‌بینید؛ فیلمی که فقط زیرنویس دارد و افرادی روی آن، حرف می‌زنند. دیگر آن جاذبه وجود ندارد و بسیاری به این‌موضوع اعتراض دارند؛ چون فکر می‌کنند که ما دوبلورها متصدی این‌ماجرا هستیم و کار را ما خراب کردیم. ما اجازه نداریم که کار خوب انجام بدهیم و اگر کار خوب انجام بدهیم، مدام زیرسؤال می‌رویم.

یک آرزومند تئاتر در مسیری تازه!
همیشه آرزو داشتم که بازیگر تئاتر باشم؛ ولی کشیده شدم به دوبلاژ؛ چون دیدم محیطی‌ست که می‌تواند من را به محیط تئاتر نزدیک کند. آن‌زمان عشق به دوبله آن‌قدر زیاد بود که وقتی یک‌دقیقه را ضبط می‌کردیم، از صدابردار درخواست می‌کردیم که تکرار کند تا ببینیم چه‌کار کردیم و موقع تکرار هرکسی به رُل خودش نگاه می‌کرد و اگر ایرادی در کار می‌دید، دوبله دوباره تکرار می‌شد. درواقع، آن‌قدر این‌کار انجام می‌شد تا رضایت تمام افراد جلب شود. برای کار، وقت می‌گذاشتیم.

تفاوت فوتبال تلویزیونی و استادیومی!
اگر الآن بهترین فیلم‌های دوبله‌شده را هم در دستگاه خانگی بگذارید و ببینند، فردا از شما درباره کار بپرسند، چیزی یادتان نیست؛ ولی وقتی این فیلم را در سینما ببینید، موضوع کاملاً فرق می‌کند. شما فوتبال را وقتی از تلویزیون می‌بینید، بیشتر لذت می‌برید یا وقتی در استادیوم حضور دارید و از نزدیک بازی را تماشا می‌کنید؛ آن‌هم در کنار طرفداران و هیجان موجود در محیط؟ به‌همین‌خاطر فکر می‌کنم چون سینما نیست، دوبله ما روزبه‌روز افت می‌کند.

غیبت صدای مارلون براندو!
اگر بازار سینما بود، من و امثال من را روی سرشان می‌گذاشتند. اینکه اگر جلیلوند به‌جای «مارلون براندو» حرف نزند، آن فیلم کار نمی‌کند؛ چون ما ایرانی‌ها وقتی به چیزی عادت کنیم، دوست داریم که آن‌را همان‌طور داشته باشیم و وقتی این عادت را از ما بگیرید، عکس‌العمل نشان می‌دهیم. من یک‌بار نقش «مارلون براندو» را نگفتم، سروصدای همه درآمد که چه شد که جلیلوند روی این فیلم حرف نزد و از این‌موضوع عصبانی بودند که صدای آرتیست عوض شده، نه‌اینکه آن صدا خوب نبود؛ بلکه به صدای «مارلون براندو» عادت کرده بودند.

ناتوانی در انتخاب بهترین!
به‌قول دوبله‌بازهایی که عاشق دوبله هستند؛ آرتیست‌هایی که من گفتم هر‌یک به‌نوبه‌خود قشنگ و زیبا بودند و من آن‌قدر تلاش کردم کارها درست و عالی دربیایند که نمی‌توانم انتخاب کنم که بگویم مثلاً به‌جای «شان کانری» در فیلم «شیر و باد» خیلی‌خوب کار کردم یا به‌جای تمام نقش‌های «مارلون براندو» یا تمام نقش‌های «برت لنکستر» که برایش صداسازی می‌کردم یا نقش‌های «پل نیومن» یا نقش‌های «یول براینر» یا صداسازی خاصی که برای نقش‌های «پیتر اوتول» داشتم یا نقش‌هایی که به‌جای «ریچارد برتون» صحبت کردم و ... تمام این نقش‌ها برایم فوق‌العاده بوده‌اند.

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه