کد خبر:
139545
| تاریخ مخابره:
۱۳۹۹ دوشنبه ۱۰ آذر -
08:14
گفتوگوبا حسن معجونی
من در استخر بزرگ تئاتر شنا کردهام
مصطفی رفعت/حسن معجونی اینروزها فیلم «بیحسی موضعی» را در اکران آنلاین دارد که در آن با پارسا پیروزفر و باران کوثری همبازیست. او متولد ۲۸ دیماه ۱۳۴۷ در زنجان است. در رشته ادبیات نمایشی تحصیل کرده و سرپرستی گروه نمایشیِ «لیو» را برعهده دارد. او با سریال «مسافران» بهکارگردانی رامبد جوان و همچنین سریال «شمعدونی» بهکارگردانی سروش صحت بیشتر شناخته شد معجونی برای بازی در فیلم «خوک» بهکارگردانی مانی حقیقی؛ نامزد تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول مرد از بیستمیندوره جشن سینمای ایران شد؛ بااینحال، او همچنان یک چهره موفق و محبوب تئاتریست.
حسن معجونی درباره انتخابهایش در سینما برای بازیگری میگوید: «سینما را بهخاطر آدمهایش رفتهام و میروم؛ نه بهخاطر فیلمنامههایش. اگر برای کمال تبریزی بازی کردم، بهخاطر شخص او بود. اصلاً کسی برای اسم یک نویسنده به سینما نمیرود! این آدمهای سینما هستند که ما را جلب میکنند. هر زمان نمایشی کار میکنم در کنارش هزاران چیز میخوانم و میبینم اما در سینما هرگز این اتفاق برایم نمیافتد. یکی از مسائل ایناستکه در سینما کسی با متن کلنجار نمیرود. وقتی فهمیدم اصغر فرهادی قبل از شروع فیلمبرداری «درباره الی» حدود یکی، دوماه با بازیگران روی متن کار کردهاند، خیلی خوشحال شدم اما میدانستم این اتفاق بهخاطر سابقه تئاتری فرهادی است. متن نیاز به تمرین دارد؛ درحالیکه در سینما افراد طوری رفتار میکنند که انگار همان لحظه همهچیز را فهمیدهاند و حتی بعضیهایشان خیلی از موضع بالا نگاه میکنند. درگیرشدن با متن، مسئله مهمی است. خیلی دوست دارم یکنفر بیاید و بعضی از کارهایی را که در اجرا هست در سینما کار کند؛ ببینم آیا میتواند؟» او که تجربیات موفقی هم در تلویزیون داشته؛ اما در این مدیوم کمکار است، توضیح میدهد: «تلویزیون را بهخاطر هردمبیلیبودنش دوست ندارم! وقتی پروژهای کلید میخورد، همه بهسرعت شروعبهکار میکنند و تبدیل به کارگر میشوند و در کارگری هم هیچ حالی وجود ندارد و شما باید فرمانبردار باشید اما این باعث نمیشود که کمکاری بکنم!»
او درپاسخبهاینکه آیا بهنظرش تلویزیون و سینما سطحی پایینتر برای یک بازیگر تئاتر دارند؟ توضیح میدهد: «بگذارید یک مثال واضح و روشن بزنم؛ مثل ایناستکه شما مدتها در استخری با ابعاد بزرگ در حال شنا هستید و بعد که میپرید داخل یک حوض، دیگر شناکردنی وجود ندارد و فقط خیس میشوید! معمولاً دوستان سینمایی و تلویزیونیام از این نگاه من ناراحت میشوند اما این واقعیت است. من در استخر بزرگ تئاتر شنا کردهام، اما به کار کسی توهین نمیکنم و فقط یک مقایسه انجام میدهم. قطعاً در نمایش، کیفیتی هست که من را به کشف میرساند اما در سریال چیزی کشف نمیشود». این بازیگر و کارگردان درباره نوع مواجههاش با متون نمایشی برای کارگردانی نیز میگوید: «دوستانی دارم که استایل کاری من را میشناسند و گاه نمایشنامههایی را پیشنهاد میدهند؛ چون میدانند من از آن نوع کار خوشم میآید؛ بهاصطلاح سبدی دارم که پیشنهادها در آن موجود است و اینطور نیست که من بروم و چندین نمایشنامه بخوانم و بعد از میان آنها یکی را انتخاب کنم».
او درباره اینکه چرا بعضی از نمایشنامهها بهدفعات در ایران کار میشوند و اینکه این تکرارها خوب است یا نه؟ میگوید: «بهنظرم مهمتر از ساختار یا اینکه فلان نمایشنامه قبلاً اجرا شده، خوانش اثر است. اینکه خوانش چه متنی در شرایط کنونی جامعه میتواند تبدیل به متنی مناسب و زنده شود، مهم است. متنهای نمایشی زیادی هستند که میتوانیم آنها را بخوانیم اما درواقع متعلق به الآن نیستند و سنخیتی با شرایط زمانی الآن ما ندارند» او بااشارهبهاینکه ادبیات نمایشی خوانده است، میگوید: «یادم هست آنزمان کتابی از کریستین بوبن میخواندم. در بخشی از کتاب دراینباره صحبت میکرد که وقتی بعضی کتابها را زیاد باز میکنید، انگار اتفاق عجیبی میافتد! بهیاد دارم وقتی برای اولینبار نمایشنامهای از چخوف را خواندم، این تجربه را درک کردم؛ یعنی یکجورهایی حس میکردم وقتی کار را میخوانم، حتی آفتاب آنروزهایی را که سنوسالی نداشتم بهخاطر میآورم یا جابهجایی برگهای یک باغ را توسط باد حس میکنم!» او که از علاقهمندان جدی عرصه تئاتر است، درباره ایننوع نگاه خود میگوید: «در مصاحبههایم از تئاتر زیاد دفاع میکنم. بعضیها فکر میکنند عقدهای هستم یا خیلی متعصب! اما واقعاً فرهنگی که در تئاتر هست در کارهای تصویری نیست. هیچکدام از فیلمنامههایی که خواندهام تأثیری را که یک نمایشنامه روی من میگذارد، ندارد. درواقع اتفاقیکه در نمایش میافتد، برمبنای آن تأثیر است. هیچ فیلمنامهای مرا به فکر وادار نکرده است اما بارها نمایشنامههایی را خواندهام که مرا وادار کرده از جایم برخیزم و به آن فکر کنم!»
او درباره اینکه آیا حس میکند سینما آن جدیت و اهمیت لازم باری یک بازیگر تئاتر را ندارد؟ میگوید: «شاید هنوز سینمای ایدئال خودم را پیدا نکردهام اما قطعاً حضور در سینما هم شکلی از بازیگری است که برایم جذاب است. مگر میشود بهعنوانمثال تئاتر کار کنم اما جاودانگی اثر میلان کوندرا را از یادم برود؟ من آنهمه فیلم خوبی را که دیدم از خاطر نخواهم برد. اولین فیلمی که در زندگیام دیدم، کینگ کونگ بود، خیلی کوچک بودم و آنرا فقط یکبار دیدم. دومین فیلم زندگیام، پاپیون بود که آنرا هشتبار دیدم؛ حتی از خانه فرار میکردم و میرفتم آن فیلم را میدیدم. اصلاً نمیدانستم چهچیز آنکار مرا جذب کرده، شاید تنهایی یک مرد بود. بعدازآن در تمام اینسالها دیگر پاپیون را ندیدم! حالوهوایی که در فیلم بود برایم عجیب و دوستداشتنی بود. مگر میشود آثار بزرگ و خوب سینما را از یاد برد؟» او که زندگی آرام و دور از حاشیهای را دارد، درباره اینکه آیا گاهی حس نمیکند روند زندگیاش تکراری شده؟ توضیح میدهد: «اینرا که آیا زندگیام دچار سیکل یکنواختی شده یا نه میتوانم اینطور توضیح بدهم که بهنظر شما آیا زنان خانهدار ما اینگونه زندگی نمیکنند؟ مگر در زندگیشان اتفاق عجیبی میافتد؟ حتی همیشه در بحثهای عادی جلوتر از ما مردها هستند و جاهایی مچ ما را گرفتهاند. بهنظر میرسد که این سیکل تکراری، چیزهای خوبی هم دارد. من از آن بچهتئاتریهایی هستم که فلسفه شرقی را دنبال میکنم و این تکرار برایم چیزهایی هم داشته است. راستش من از حالوهوای خودم خیلیکم بیرون میروم اما حس میکنم در این سیکل تکراری، امروز همانروز قبل نیست و اتفاقهای دیگری درحالافتادن است».
او باتوضیحاینکه سعی کرده زندگی را الزاماً از دریچه سختیهایش نگاه نکند، میگوید: «بچههایی که با من کار کردهاند میدانند من جزو راحتترین آدمها هستم. بهراحتی خودم را در جای دیگری حل میکنم! چیزی شبیه همین سریالبازیکردنم است؛ یعنی شاید فضای کار را دوست نداشته باشم اما وقتی وارد آن شدم با آن فضا همراه میشوم. بعضی از بازیگرها هستند که در مصاحبههای آنها دیدهام که میگویند مثلاً سر این نقش فلان کار را کردیم و چند شب نخوابیدیم و ... اما اصلاً آنگونه نیستم! من آدمی تکبعدی با نگاهی بسته نیستم که بگویم همهچیز یا خوب است یا بد. همیشه این چیزها نسبی هستند و هر آدمی، هر اتفاقی، هرچیزی در دنیا میتواند هم ویژگیهای خوب و هم ویژگیهای بد داشته باشد. اینها همیشه درکنارهم هستند. برایهمین نگاهم به موضوعات اینطور نیست که چیزی آنقدر بد است که میتواند مورد ناراحتی من بشود. با همه اینها مسئلهای که دوستش ندارم، بینظمی است». معجونی ادامه میدهد: «مسئلهای که درمورد ناراحتی و غم وجود دارد ایناستکه ماندگار نیستند و بههمینعلت فراموش میشوند. حتی گاهی دراثر زمان آنقدر کمرنگ یا بیاهمیت میشوند که شما بعدها وقتی به آنموضوع ناراحتکننده نگاه میکنید، خندهتان میگیرد؛ یعنی هرچه از ناگواریها فاصله بیشتری میگیرید، حس میکنید چقدر آنزمان که روی داد، آدمی احساساتی بود و این برایتان عجیب میشود». او درباره دوران کودکی خود میگوید: «در کودکی واقعاً شیطان بودم اما ازآندست بچههایی که شیطنتشان بهاصطلاح زیرزیرکی بود و گاهی تقصیرها را گردن دیگران میانداختم و خودم سکوت میکردم. همینحالا هم وقتی قرار باشد از ناراحتی فرار کنم و خودم را از شرایط بد بیرون بکشم، شیطنت میکنم و برای خودم میخندم؛ چون بهنظرم اگر شوخطبعی نباشی، انعطاف لازم را نداری و اذیت میشوی».