مسلم خراسانی/
خوانش استخوان
عملی که باستانشناسان انجام میدهند، چشمگیر، قابلتأمل و ستودنیست. آنها زمان خود را در ویرانهها و خرابهها صرف میکنند تا بعد از بیرونکشیدن بقایای مدفون اعصار گذشته از دل خاک، در آزمایشگاهها و کتابخانهها، به رمزگشایی نشانهها و نمادها بپردازند و دراینراه حتی از استخوانهای پوسیده یا اسکلت جمجمه یک جسد در بیابانی دورافتاده نیز چشمپوشی نمیکنند. فارغ از تخمین عمر و سنوسال؛ میتوانند چیزهای بسیاری نظیرِ آداب و سنن، نوع روابط طبقاتی یا شاید؛ نوع، شکل و چگونگی مرگ، یا حتی مراسم، آئین، یا شیوهای را که به خاک سپرده شده یا مدفون شده، کشف کنند. این توجه چشمگیر به گذشته و کنکاش در لایههای مدفون میتواند دلایل بیشماری داشته باشد؛ اما این استقبال از گذشته درتقابلبا آنهاییکه اغلب میخواهند آنرا به فراموشی بسپارند، یا از آن میگریزند یا همواره با نگاهی مضطرب، نگران یا بدبینانه به آن مینگرند یا درپی یافتن مدفنی برای رهاشدن از آن هستند، تأملبرانگیز است. آنها همهچیز را میخوانند؛ از نقوش سکههای طلا، بافت یک فرش، انحنای کوزهای شکسته تا شمایلنگاری کتیبهها و بقایای یک مومیایی برای آنها چیزی برای کنکاش و کشف دارد. وقتی به تجربه آنها نگاه میکنم، سخت میشود باور کرد که پدیدهای، امکان مرگ داشته باشد؛ چون حتی اگر سالیان بیشمار و دراز از حادثهای گذشته باشد، آنها ازطریق حفاری و بیرونکشیدن شهرها، ادوار، فرهنگها و تمدنها از زیر لایههای عظیم و سنگین خاک، به کشف آن نائل خواهند شد و اگر واقعیت و حقیقت نادرستی پیرامون پدیدهای موجود باشد، میتوانند با کشفیات خود آنرا بهچالش و پرسش بکشند. عمل آنها همچنین باعث میشود که ثبت تاریخ را عملی آگاهانه و ازپیشتعیینشده ندانیم. عمل آنها غیرمستقیم نشان میدهد که تاریخ و وقایع تاریخی، الزاماً در کتب و مکتوبات اینچنین خلاصه نمیشود؛ مثلاً در عصر ما که شاید افراد، پیرامون تفاوت شیوههای نگارش و انواع ادبی؛ اعم از شعر، داستان، رمان، نمایشنامه، متون تاریخی، تخصصی و ... به بحث و تبادلنظر میپردازند و میکوشند ازطریق تعاریف و برشمردن مشخصات خاص، مرزبندی ویژهای میان آنها ترسیم کنند، میتوان عمل باستانشناس را خوانش یک متن بهمعنای واقعی کلمه دانست. متنی که فارغ از شکل و فرم و ماده آن؛ میتواند برای ما، معانی، مفاهیم و اطلاعاتی بههمراه داشته باشد؛ بیآنکه نگران گونه، ژانر یا تخطی از قواعد و اصول آن باشیم؛ ازاینرو، تفاوتی نمیکند متنی که از زیر خاک بیرون میکشد، یکقطعه ادبی مکتوب باشد، کاسهای گلی یا الیاف فرسوده یکتکه لباس. هرچقدر کمرنگ و ناخوانا و درظاهر بیارزش، درعینحال، چیزی را از گذشته ثبت کرده و با خود بههمراه دارد.
نوشتن در تاریخ
اگر به بسیاری صفحهها در رسانههای اجتماعی توجه کنید، متوجه قابلیتی مهم در آنها خواهید شد: در کنار تصاویر، نوشتهها و محتواهای منتشره، اغلب زمان و مکان ثبت شده است. چراییِ این قابلیت میتواند از منظرهای گوناگون نگریسته شود؛ اما من در اینجا میخواهم آنرا ازمنظر ثبت تاریخ موردتوجه قرار دهم. درواقع؛ ما، لحظه، زندگی و زمان زیستهشده را بهنوعی بهثبت رساندهایم و این، پدیده عمومی قابلتأمل در فرهنگ معاصر است. نوعی گرایش آگاهانه یا ناآگاهانه جمعی بهثبت تاریخ و زندگی زیستهشده شخصی یا عمومی که میتوانند با یکدیگر تداخل، همپوشانی و اشتراکاتی نیز داشته باشند. این رسانهها بهگونهای ضمنی، تاریخ، لحظهها و احوالات را زنده نگه داشتهاند؛ که بهنوعی تاریخ شخصی و خصوصی افراد در آن برجستگی بیشتری دارد. اینشیوه تاریخنویسی بهنوعی میتواند ادامهدهنده سنت خاطرهنویسی و ورقزدن صفحههای آلبوم باشد که اغلب غیر از افرادی اندک، نزدیک و صمیمی، کسی اجازه دسترسی یا آگاهی از آنها را نداشته است. ممکن است فردی، اینفضا را بسیار شخصی و خصوصی بداند یا ترجیح دهد تاریخ را الزاماً در کتابخانهها و سطور میان کاغذها و پژوهشهای مدون افراد معتبر موردتوجه و مطالعه قرار دهد یا افرادی نیز اعتنای چندانی به ایننوع فضاها نداشته باشند؛ چراکه با یک اختلال جزئی در سیستم اینترنتی یا قطع انرژی الکتریسیته، تمام این داشتهها، دادهها و محتوا در لحظه از دسترس خارج خواهد شد و دراینموارد، اندوختههای ذهنی و آلبومهای عکس و کتب خطی و چاپی، مانایی و ماندگاری بیشتری خواهند داشت. فارغ از این تفاوتها و پیشازآنکه چنین اختلالی بتواند حجم عظیمی از اطلاعات و دادهها را از دسترس ما خارج کند، باید دوباره تأکید کرد که در جهان معاصر، امکانات بسیاری نظیرِ چاپ، دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری، امکانات ضبط صدا و هنرهای گوناگون نیز بهگونهای غیرمستقیم، برای ثبت تاریخ بهکار میروند. درواقع، تاریخ همواره بهگونهای مستقیم و ازطریق نگارش متون و ازطریق واژهها و توسط مورخان و محققان ثبت و ضبط نمیشود. منظور از ثبت غیرمستقیم، آثار بهجامانده در قالب سفالینهها، بناها، قابها یا تصاویر و نقاشیهاییست که بهنوبهخود، اطلاعاتی از ادوار پیشین دراختیار ما قرار میدهند. هرچند دراینگونه آثار، اراده یک مورخ که قلم و کاغذ بهدست میگیرد و دست به نگارش میزند، دیده نمیشود؛ اما نقش چشمگیر اینگونه آثار در ثبت و انتقال تاریخ انکارناپذیر است. همانگونه که پیشتر نیز تأکید شد؛ تاریخ، اغلب چیزی در گذشته تعبیر میشود؛ زمان زیستهشده که بهنوعی بهثبت رسیده است؛ اما این ثبت الزاماً خالی از نگرش و دیدگاههای شخصی و فردی ما نیست. میگویم شخصی ازاینجهتکه نوشتن و ثبت تاریخ و متعاقباً خواندن دوباره تاریخ، در بطن خود عملی بیطرفانه نیست؛ چراکه در برابر آن، رهاکردن و بیتوجهی به تاریخ؛ یعنی ننوشتن تاریخ قرار دارد یا شاید ممانعت از نوشتن تاریخ و یا نخواندن و فراموشکردن آن. وقتی تاریخ را ثبت میکنیم، درعینحال، میتوانیم نگرش خود را نسبت به آنچه ثبت میکنیم، ابراز داریم و این ابراز نگرش و نگاه، اغلب آگاهانه یا ناآگاهانه میتواند موضعگیری یا جهتگیری خاصی داشته باشد. حتی فرد بهاصطلاح بیطرفی که تنها ترتیب زمانی و توالی رویدادها را ثبت میکند، در کنار فرد جانبداری قرار میگیرد که الزاماً بهترتیب رویدادها نمیپردازد و البته هریکازآنها میتوانند با انتخاب نشانهها، واژهها و کلمات و متعاقباً معانی که این نشانهها دارند، آگاهانه یا ناآگاهانه نوعی موضعگیری در بطن نگارش خود از تاریخ لحاظ کنند. با یک نمونه اینموضوع را بررسی میکنیم؛ تصور کنید که بناست رویدادی تاریخی را تنها با ذکر آنچه اتفاق افتاده است، به رشته تحریر درآوریم:
1. «در درگیریهای میان پلیس و مردم درجریان اعتراضات مربوط به حقوق بشر، نژادپرستی و بیکاری، امروز چهارشنبه در شهر هرت، تعداد بیشماری توسط پلیس کشته و زخمی شدند» 2. «کشتار وحشیانه مردم توسط نیروهای پلیس در اعتراضات دیروز شهر هرت» 3. «مقابله پلیس با حضور اغتشاشگران در اماکن عمومی و ممانعت از ایجاد ناآرامی و ناامنی در سطح شهر هرت» 4. «صفآرایی نیروهای پلیس در برابر معترضان در شهر هرت» 5. «سرکوب صدای معترضین خواستار آزادی بیان در شهر هرت» 6. «چهارشنبه خونین، تکرار تاریخ در خیابانهای شهر هرت». هریک از این عبارات، درعیناینکه میتواند به یک رویداد واحد اشاره کند، موضعگیری متفاوت نگارنده، نگرش و انگیزههای پیدا و پنهان او را آشکار میکند. گفتار اول، تنها به اتفاقاتیکه افتاده، اشاره داشته است؛ اما گفتار دوم با واژه وحشیانه، موضعگیری خود را برجستهتر میسازد و یا گفتار سوم که اقدام پلیس را باعث حکمفرماشدن آرامش و امنیت معرفی میکند؛ اما گفتار پنجم، عمل پلیس را سرکوب معرفی میکند. نوشتن تاریخ نیز چنین است. خالیکردن ذهن و زبان از موضعگیری خاص و نگارش بیطرفانه، نه غیرممکن و محال؛ بلکه بسیاردشوار است؛ چراکه نوشتن، فارغ از موضوعیت آن خالی از انگیزه و دلیل نیست و فردیکه دست به نگارش میزند و قلمبهدست میگیرد، حتی اگر ظاهراً چنین قصدی نداشته، واژهها خودشان میتوانند چنین موضعگیری را در برداشته و منتقل کنند.
نوشتن
نوشتن با هر عمل دیگری فرق دارد. شاید کسی بیمقصد و هدف تنها برای گذران وقت پرسه بزند؛ بیآنکه مهم باشد بهجایی برسد یا شستیهای پیانو را بدون ترتیب خاصی فشار دهد و انگشتهایش را روی سیمهای سازی بکشد تا نوای دلانگیزی به گوش رسد. هرچند این اعمال ما ظاهراً بیهدف و برای گذران وقت باشد، میتوانند انگیزهها و دلایلی پنهانی داشته باشند. در نگاه من، بدون دلیل و هدفی، چیزی یا عملی را انجامدادن غیرممکن است. نوشتن نیز از آن مستثنا نیست؛ حتی یک کلمه یا واژه. حتی دانشآموزان مدرسه که بهزور و سختی و هزار گلایه، دفتر مشقشان را سیاه میکنند، ازطریق نوشتن، زبان و الفبا را تمرین میکنند و فرامیگیرند. در پس نوشتن، همیشه چیزی هست و البته اگر نوشتن را الزاماً به اثری که از قلم و کاغذ و جوهر تشکیل میشود، کاهش ندهیم یا تنها در انحصار حروف تایپشده ماشینتحریر نبینیم. هرآنچیزیکه ثبت میشود و میماند، با خود نشانی از نوشتن دارد. نوشتن، بیهدف نیست و بیطرف. دراصل، ما مینویسیم؛ چون هدف و قصدی داریم. این، یک فرض و امکان محال است که انسان وقتی مینویسد یا چیزی را ثبت میکند که هدفی نداشته باشد یا بیطرف بنویسد. حتی کسیکه با نوک چوب بر روی ماسههای ساحل، طرحی خیالی و درهم ترسیم میکند؛ نقشی که در زمانی کوتاه، در آمدوشد موجها پاک و محو میشود، بیهدف نمیتواند باشد.
تاریخ و زاویه دید
اغلب گفته میشود دوربینهای عکاسی نقش بیطرفانهتری در ثبت واقعیت دارند؛ زیرا آنها میتوانند واقعیت را وفادارانهتر ثبت کنند؛ هرچندکه این وفاداری، اغلب، تنها بخشی از واقعیت را شامل میشود. همانگونه که «رولان بارت» نیز میگوید؛ نقش ذهن و برداشتهای فردی و شخصی در ثبت رویدادها توسط دوربین عکاسی کاهش مییابد؛ هرچندکه با تکنیکهای امروزی تولید عکس، هنوز این امکان هست که فرد ازطریق بهکارگیری فیلترها و تکنیکهای روتوش و اصلاح عکس، بهطرقمختلف تغییراتی در عکس ثبت شده لحاظ کند. درعینحال، عکاسها اغلب سعی میکنند زاویه دیدی برای ثبت عکس انتخاب کنند که بهاصطلاح، استاندارد و متعادل است و در آن، معمولاً عکاس دوربین را بهموازات خط افق نگاه میدارد که البته این برای تمام عکسها و عکاسها صادق نیست. شاید انتخاب چنین زوایایی برای دوربین برای تبدیلشدن به یک ناظر صرف و بیطرف باشد. بااینهمه، واقعیت مکانی حضور عکاس که با اصطلاح زاویه دوربین از آن یاد میشود، بههمراه عکس ثبت میگردد. فردیکه پشت بتهها، پنهانی تصویری را ثبت میکند یا وقتی نشسته است یا از بالای بلندی و حتی بدون بیرونآوردن دوربین، از زیر لباسش، رویدادی را ثبت میکند و انواع دیگر زوایای انتخابشده یا تحمیلشده به دوربین، جزئی از لحظه ثبتشده در عکس میشود و میتواند در خوانش عکس مؤثر باشد.
ضرورت ثبت، توجه و خوانش تاریخ
فارغ از شیوهها و ابزار ثبت، تاریخ، مسئلهای چالشبرانگیز است که با گذشته، کهنه، منسوخ، نو، تازه و جدید درارتباط است و افراد، موضعگیریهای متفاوتی در برابر آن دارند. ازطرفی، افراد بسیاری تمایل دارند گذشته و زندگی قدیمی خود را فراموش کرده و ردی از آن در خاطراتشان باقی نماند؛ زیرا میخواهند در لحظه و اکنون زندگی کنند و خود را از کشیدن بار سنگین گذشته، درد، رنج و اندوه و تجربههای نامطلوب آن رهایی بخشند. ازطرفی، برخی میکوشند با زندهنگهداشتن و تأکید دوباره بر آن بهعنوان یک تجربه آموزنده، راهی برای ادامه زندگی از دل آن بیرون بکشند؛ زیرا ممکن است با پاکشدن ردِپای این گذشته، دوباره در مسیرهای پیشین پا گذاشت و به مقصد و سرگذشتی مشابه رسید. شاید رسیدن به سرگذشتی مشابه و قدمگذاشتن در مسیرهای بهاصطلاح تجربهشده برای پارهای افراد، خوشایند و مطلوب باشد و افرادی با حتی بعد از مرور تجربیات پیشین، باز دراینمسیرها گام بگذارند و فارغازاینکه چه سرنوشتی برای آنها پیش خواهد آمد؛ به استقبال ناشناختهها بروند. ازطرفی هم ممکن است افرادی ترجیح دهند که در مسیر پیشینیان گام بردارند؛ اما الزاماً در ردِپای آنها قدم نگذارند که البته برای اینمنظور نیاز است که ردِپای پیشینیان بهنوعی ثبت شده باشد. برای درک بهتر ضرورت توجه به تاریخ و گذشته، تصور کنید که ما میخواهیم از یک مسیر شنی عبور کنیم. چندلحظه بعد از عبور ما، نسیم یا وزش باد، ردِپای ما را پاک میکند و نشانی از آن باقی نمیماند. شاید درنظر طرفداران نگاه اول، اینمسئله چندان مهم نباشد؛ چراکه آنها ماجراجویانه و خطرپذیر، قدم دراینمسیر میگذارند و راهی پیدا کرده یا راهی خواهند ساخت. اما افرادی پیدا خواهند شد که بنابهدلایلی، قصد بازگشت از مسیر را دارند یا بهقصد راهنمایی برای دیگران دست به علامتگذاری آگاهانه مسیر بزنند. در نگاه چنین افرادی، تاریخ و مسیری که طی شده، علاوهبر چگونگی یا چرایی طیِ اینمسیر میتواند مهم و حیاتی باشد. فارغ از تفاوت این دو نوع نگرش؛ باید اذعان کرد که افراد در سطوح مختلف و در شرایط و موقعیتهای اجتماعی و طبقاتی مختلف، به ثبت و تدوین تاریخ همت میگمارند؛ بیآنکه خود بهطور دقیق از آن آگاهی داشته باشند. نوشتههای روی در سرویسهای بهداشتی، شعارها و دیوارنگارههای خیابانی، برافراشتن ستونها و حکاکی کتیبهها و بناکردن عمارات توسط پادشاهان تقریباً مکانیسم درونی مشترکی دارند؛ هرچند در شکل و مقیاس متفاوت ظاهر میشوند. بسیار گفته شده است که ساختار قدرت و نیروهای فاتح، نگارنده تاریخ خواهند بود؛ بهویژه آنجا که رسانهها، امکانات و ثروت را دراختیار دارند؛ اما باید پذیرفت هر فرد؛ حتی در گمنامترین سطوح اجتماعی بهنوبهخود این توانایی را دارد که تاریخ را تا حد خود بهثبت برساند؛ یکی با کندن نام و تاریخ روی گوشت درختان، کسی با فشاردادن دکمه شاتر دوربین، یکی با نگارش دورههای چندین جلدی پژوهش و تحقیق، فردی با قصهگویی و دیگری با سرودن شعر یا نگارش نظریات فلسفی؛ اما نباید هیچگاه فراموش کرد زمانی خواهد رسید که هر تاریخ و گذشتهای که نگاشته، نوشته و بهطریقی ثبت شده، فارغ از مقیاس، بزرگی و کوچکی، خوانا یا ناخوانابودن؛ دوباره خوانده و بازنگری خواهد شد.
زنگ تاریخ
شاید برای بسیاریافراد، تلخترین یا شیرینترین لحظهها، شرکت در کلاسهای تاریخ مدرسه باشد. قراردادهای ننگین، کشتارهای وحشیانه، جنگجویان فاتح، وطنپرستان وفادار، بازکردن دروازه بهروی دشمن، قتل پدر، کورکردن فرزند و ... عباراتی آشنا برای بسیاری از ما بعد از تجربه این کلاسهاست؛ تجربیاتی که شاید خود ما، در زندگی کنونی نیز آنها را تجربه کرده یا درحالتجربه کردن آن باشیم. برای بسیاری از ما، شاید مواجهه با تاریخ، منحصراً مربوط به شرکت در همین کلاسها بوده باشد یا اغلب از گفتههایی که از زبان دیگران میشنویم؛ بیآنکه خود، مطالعه مستمر و دامنهداری دراینزمینه داشته باشیم یا شاید گمان کنید برای تحقق تاریخ، میبایست قرنها از پدیده و فرهنگی بگذرد و تاریخ الزاماً چیزی فرسوده، کهنه و فرتوت است و ما خارج از تاریخ ایستادهایم و نقش و حضوری در آن نداریم. باورش میتواند سخت باشد؛ اکنون زنگ تاریخ است. ما پشت نیمکتها، رو به تختهسیاه نشستهایم، لای کتابی باز است و نام ما و سلسله ما، در ابتدای صفحه نقش بسته است. ما میتوانیم اولیننفری باشیم که خود را میخوانیم و با آن مواجه میشویم.