کد خبر:
149857
| تاریخ مخابره:
۱۳۹۹ چهارشنبه ۶ اسفند -
16:24
روز ولنتاین و ضرورت ایجاد یک جنبش عاشقانه
هرسال مردم جهان روزی بهنام «ولنتاین» را جشن میگیرند و بهنوعی به کسانیکه دوستشان دارند گل، شکلات، کارت تبریک یا عطر اهداء میکنند. اگرچه اینروزها بیشتر جنبههای تجاری و اقتصادی ولنتاین حائزاهمیت است و کسبه بازار تلاش میکنند بهنوعی از اینروز نفع اقتصادی برای خود ایجاد کنند؛ اما باید درنظر داشت که «عشق»، مفهومی عمیقتر از مبادلهای در یکروز خاص؛ آنهم صرفاً با دادن گل و شکلات و ... است.
عشق را نمیتوان به یکروز خاص محدود دانست؛ زیرا اساساً در معنای عمیقتر باید زندگی را معادل عشق درنظر گرفت. درواقع، انسانهایی که این مفهوم را درک میکنند، بیآنکه برای نفع شخصی خود اهمیتی قائل شوند، خواهان بخشش بیشتر به دیگران هستند. درواقع، اشکال اساسی که در روز ولنتاین بهعنوان یک سمبل، بیشتر بهچشم میخورد، گسترش نوعی بده بستان یا مبادله کالا به کالا درعمل است که از جنبههای متعالی عشق به دور است. برایناساس؛ بهتر است خارج از هر فلسفهای که باعث ایجاد روز ولنتاین شده است، برای یکبار به جنبههای عمیقتر و درونیتر آن توجه کنیم. توجه به جنبههای عمیق و درونی این امکان را فراهم میکند تا کسانیکه برچسب عاشق را به خود میزنند، درعمل بدانند ویژگیهای یک انسان عاشق چیست؟ هرچند درباره عشق بهتعداد انسانهای روی کره زمین تعبیر و تفسیر وجود دارد؛ اما بیشتر مردم جهان وقتی از این واژه سخن بهمیان میآید، بلافاصله به رابطه خاص یک دختر یا پسر توجه نشان میدهند. در برخی از نگاههای سنتیتر نیز عاشقشدن را تجربهای احساسی، غیرواقعی و توهمی میدانند که چنانچه کسانی دچار آن شوند، نتیجهای جز سیهروزی و بدبختی برایشان نخواهد داشت. هرچند درمورد عشق و اشکال آن در تاریخ ادبیات و فلسفه سخن زیاد بهمیان آمده و هرکس از زاویهای آنرا تقسیمبندی کرده و یک تقسیمبندی اخیرتر که مؤلف به آن پرداخته است؛ سه نوع عشق را میتوان از هم تفکیک کرد: عشق نابالغ، عشق بالغ، عشق آسیبزا.
عشق نابالغ، عشقهاییست که در رابطه شکل میگیرد و بیشتر مختص دوران جوانیست. در اینجا وقتی از فرد عاشق سخن بهمیان میآید، جنبههای فیزیولوژیکی و کلینیکی آن نیز مطرح میشود. اینکه در زمان ملاقات معشوق، فرد ضربان قلبش تندتر میزند، عرق بر روی پیشانیاش مینشیند، سرخ و سفید میشود و دستهایش شروع به لرزیدن میکند. در عشقهای نابالغ، لذت و رنج توأمان وجود دارد و ممکن است فردی امروز در رستوران یا کافیشاپی با معشوقهاش لحظات شیرینی طی کند و ساعتیبعد بهدلیل یک اختلافنظر، رابطهشان به تلخی و جدایی نزدیک شود. بسیاریازاوقات تجربه روابط در دوران جوانی به ازدواج ختم میشود؛ اما در سالهای اخیر بهدلیل سختشدن شرایط ازدواج، عشقها بهدلیل مشکلات اقتصادی یا عدمتفاهم، به جدایی و پایانی خوش یا ناخوش تبدیل میشود. در کنار ایننوع عشق، عشقهای تروماتیک یا آسیبزا وجود دارد که میتواند شرایط را برای فرد بغرنج و پیچیده کند؛ مثلاً اگر فردی عاشق فردیدیگر با جنونهای آنی یا وسواسهای بیمارگونه و توهم توطئهای و ... شود، ممکن است درنهایت، رابطه عاشقانه آنها بهمرور به رابطه ارباب-رعیتی مبدل شده و فرد معشوق در زندان عاشق مورد شکنجه و آزار قرار گیرد. در زندگیهایی که عشق، معنای کنترل و ایجاد محدودیت و فشار را دارد، وقتی یکی از عشاق میمیرد، عاشقی که مورد ظلم و ستم قرار گرفته، با مرگ پارتنر خود، از درون احساس شادمانی میکند. نوع سوم عشق که بیشتر مدنظر است، عشق بالغ بهحساب میآید. بهنظر میرسد که در روز ولنتاین، کمتر توجهی به مفهوم عشق بالغ میشود. عشق بالغ، نوعی تجربه عمیق و متفاوت از عشق است که فرد را به فراسوی مرزهای زندگی میبرد و بهنوعی در او قدرتی شگفتانگیز و معجزهآسا ایجاد میکند. اریک فروم در کتاب «هنر عشقورزی» عشق را یک هنر میداند و معتقد است: «انسانها باید آنرا بیاموزند»؛ او در بخشی از کتاب اشاره جالبی بهمعنای عشق دارد که میتوان آنرا نوعی عشق بالغ دانست. فروم مینویسد: «عشق بالغ، نیروی فعال بشریست؛ نیروییست که موانع بین انسانها را میشکند و آدمیان را به یکدیگر پیوند میدهد. عشق، انسان را بر احساس انزوا و جدایی چیره میسازد، بااینوجود، بدو امکان میدهد خودش باشد و همسازی شخصیت خود را حفظ کند. در عشق، تضادی جالب روی میدهد؛ عاشق و معشوق یکی میشوند و درعینحال از هم جدا میمانند». نگاه فروم جالب و متفاوت است. ازنظر او؛ عشق، فعالبودن است؛ نه فعلپذیری. «پایداری»ست؛ نه «اسارت». باتوجهبه آنچه اشاره شد؛ میتوان عشق را کنشی درجهت ارتقای خود یا دیگری دانست. درواقع، اگر ما نتوانیم در عشق بهسوی تحقق خود و دیگری حرکت کنیم، عشق ما بهصورت جنبههای بیمارگونه مثل سادیستیک و مازوخیستیک درخواهد آمد. افرادیکه عشق را در معنای عمیق آن درک میکنند، الزاماً به عشق به یک فرد خاص توجهی ندارند. آنها میدانند که عشق انسان میتواند جنبههای هستیشناسانه، الهی یا طبیعتگرایانه داشته باشد و این آن جنبهایست که اگر پیدا شود، جامعه بشری را با یک تحول اساسی مواجه میسازد. در شعری زیبا چنین میخوانیم:
میتوان ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺳﺎﻧﯽ.
ﻣﻦ خودم
ﭼﻨﺪﺳﺎﻟﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﺴﺘﻢ
ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺮﮒ درخت
ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﯼ ﻃﺮﺑﻨﺎﮎ ﭼﻤﻦ
ﻋﺎﺷﻖ ﺭﻗﺺ ﺷﻘﺎﯾﻖ در باد
ﻋﺎﺷﻖ ﮔﻨﺪﻡ ﺷﺎﺩ!
ﺁﺭﯼ
میتوان ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩ
مردم ﺷﻬﺮ ﻭﻟﯽ میگویند
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺥ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻧﮕﺎﺭ!
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻠﻮﺗﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﯾﺎﺭ!
یا بهقول ﺧﻮﺍﺟﻪ،
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ لحظه ﺑﻮﺱ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ!
ﻣﻦ نمیدانم ﭼﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ مردم ﮔﻮﯾﻨﺪ ...
ﻣﻦ ﻧﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﻪ ﻧﮕﺎﺭﯼ ﻧﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ دارم ...
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ،
با تمام دل ﺧﻮﺩ میفهمم!
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﻧﮓ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺍﻧﺎﺭ ...
درحقیقت، آنچه شاعر میگوید؛ نوع نگرش کیفی به عشق است. وقتی ما معجزه آنرا درک کنیم، در هرلحظه با زادنِ متفاوت مواجه میشویم. انسان با تولد فیزیکی دنیا را تجربه نمیکند. تجربه تولدهای متعدد در بستر عشق است که ما را به انسانی بهشدت انسانی مبدل میسازد. اینک، بسیاری از مردم جهان بهدلیل کالاییشدن روابط، به پول بیشتر از عشق در تعامل و ارتباط توجه دارند. ایکاش بتوانیم روز ولنتاین را به روز بازپروری معناهای نوین از عشق تبدیل کنیم؛ روزیکه میتوان توهمات و پنداشتههای یکبعدی از این سوژه را رها کنیم و به جریان خلاق عشق بپیوندیم. در اینجا لازم است ذهن و ادراک انسانی موردبازبینی و باززایی قرار گیرد. عشق بالغ، عشقیست که مبتنیبر خلاقیت، هوشمندی، آگاهی و تلاش و شجاعت برای پذیرش تغییرات است. نباید عشق را بهمثابه یک مبل بهشدت راحت درنظر گرفت که هرکس روی آن لم میدهد، تلویزیون را روشن میکند و انتظار دارد که همه تصاویری که به او میرسد، حالش را دگرگون کند.
عشق، کوششی مبتنیبر درک و دریافتهایی متفاوت از زندگیست. اگر بخواهیم این مفهوم را با هنر گره بزنیم، باید توان درک زیباییها را در خود داشته باشیم. انسان عاشق، انسانیست که زیبایی را در هستی ایجاد؛ و برای زیستن زیبایی همه انسانها تلاش میکند. اگر هرکسی بتواند در کره زمین شرایط را برای عده قلیلی از انسانها تغییر دهد، بهمرور جنبشی عاشقانه در جهان ایجاد خواهد شد که به فرهنگ تعامل و ارتباط انسانی کمک خواهد کرد. باید از روز ولنتاین چنین برداشت کنیم که امروز، جنبشی عمیق و فراگیر درراستای بالابردن قدرت تعامل با دیگران، بخشش دیگران و دادن بدون انتظار دریافت، در ما ایجاد شود.
در دنیای مدرن امروزی، انسانها در تنهایی یا در روابط مسموم، اسیر شدهاند. عشق، آن انرژیست که میتواند زنجیرهای اسارت و تنهایی را از دست و پای ما باز کند. بسیاری براینباورندکه وقتی عاشق میشوند، باید به خواستهها و تمایلات درونی آنها پاسخ داده شود؛ اما شگفتی و قدرت خلاقیت عشق درایناستکه ما منتظر دریافت هیچچیزی از کسان دیگر نمیمانیم. فرد عاشق حتی انتظار جبران ازطرف نیروهای طبیعی را هم ندارد. او به بخشی از جریان هستی بالنده مبدل میشود که در سطح انرژی بالاتری در هستی در حرکت و تأثیرگذاریست. روز ولنتاین باید به جنبش عشق ضدِخشونت علیه انسانها، جنسیتها، نژادها، طبیعت و ... تبدیل شود. لئو بوسکالیا؛ روانشناسی که درباره عشق کار میکند، میگوید که عشق، ما را برآنمیدارد که به جاهایی در عرصه ذهن و قلبمان پا بگذاریم که بیشازاین نامکشوف مانده و چیزی جز عشق نمیتواند پرده از آن بردارد. جوهر آن ایناستکه حجابی را که ما را از خودمان پنهان میکند، بردارد. درواقع، عشق نوعی کشف کردن خود درراستای ایجاد جهانی نو و خلاق است. انسانهایی که خود را کشف میکنند، در فرصتی بینظیر در تعامل خود با خود، به اندیشهای نو جهت بهترشدن زندگی بر روی کره زمین فکر میکنند و در تعاملی متفاوت، راههای آشتی با طبیعت و هستی را به جهانیان ارمغان میکنند. با آرزوی اینکه در روز ولنتاین، انسانها بتوانند به عمق معنای عشق پی ببرند و جهانی بهتر را خلق کنند.
مهرداد ناظری / جامعهشناس و استاد دانشگاه