کد خبر:
150023
| تاریخ مخابره:
۱۳۹۹ دوشنبه ۲۵ اسفند -
08:14
بهمناسبت 25 اسفندماه؛ سالروز تولد پروین اعتصامی
اخترِ چرخ ادب «پروین» است ...
سال 1285، بیستوپنجم اسفندماه، تبریز، جنب مسجد میرآقا، کوچه ساوجبلاغی، پلاک ۶. درست کمی مانده به آغاز سال نو، فصلی نو در خانواده اعتصامالملک رقم خورد. تنها دختر این خانواده سرشناس، پا به جهان هستی گذاشت. پدرومادرش؛ اختر و یوسف، با اشک شوق ورود این نوزاد را جشن گرفتند و برادرانش با حیرت و عشق بهصورت تنها خواهرشان نگاه میکردند. نام این دختر را «رخشنده» گذاشتند؛ نامی که در تاریخ ادبیات ایرانزمین جاودانه شد. زندگی رخشنده اعتصامی که بعدها پدرش تخلص «پروین» را برایش برگزید، از چند جهت قابلتوجه است: موقعیت خانوادگیاش، خلقوخو و تفکراتش، دوستان صمیمی و رفتوآمدهایش، حوادث زندگی زناشوییاش، مضامین اشعارش؛ و در آخر مرگ رازآلودش. گرچه این مطلب کوتاه طبیعتاً از شرح مفصل هریک از این زوایا عاجز است؛ ولی تلاش کردهام اشارهای هرچند مختصر به مهمترین حوادث زندگیِ او داشته باشم.
پدر پروین؛ یوسف اعتصامی ملقب به «اعتصامالملک»، فرزند رئیسکل دارایی استان آذربایجان و برادر بزرگتر نقاش و معمار برجسته؛ ابوالحسن اعتصامی بود که در اواخر دهه ۱۲۷۰، اولین چاپخانه حروفی تبریز را دایر و (مجله گنجینه فنون) را در تبریز در سال ۱۲۸۱ منتشر کرد و جالب است که کتاب «سفینه غوّاصه» اثر «ژولورن»، (همان بیستهزار فرسنگ زیر دریا) را در شمارههای پیاپی این مجله ترجمه کرد؛ و نیز برای اولینبار، آثار شاعران و نویسندگان معروف اروپا نظیر شکسپیر، گوته، شیلر، هوگو، میلتون، تریللو، تولستوی و ماکسیم گورکی را ترجمه کرد و به ایرانیان شناساند. در ۱۲۸۹ مجله «بهار» را تأسیس کرد و مدیریت آنرا هم خود بهعهده گرفت. در مقاطع مختلف، رئیس کتابخانه سلطنتی، دارالتألیف وزارت معارف و کتابخانه مجلس ملی بود و نیز 40جلد کتاب ترجمه کرده و تألیفاتی ارزنده داشت. در سال ۱۲۸۹ به نمایندگی دوره دوم مجلس شورای ملی انتخاب شد و بهایندلیل، همراه با زن و فرزندانش از تبریز به تهران مهاجرت کرد.
و اما مادرش؛ اخترالملوک فتوحی تبریزی، زنی نجیب و اصیل و فرزند عبدالحسین شوری بخشایشی؛ از شاعران عصر ناصرالدینشاه بود. علیاکبر دهخدا، ملکالشعرا بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی و نصرالله تقوی که از دوستان یوسف اعتصامی بودند، به منزل وی آمدوشد داشتند. دورهم مینشستند و ضمن گفتوگو، اشعار تازه خود را برای هم میخواندند. پدر پروین، دختر خردسالش را کنار خود مینشاند تا ضمن گوشسپردن به بحثها و نقلها، با اشعار شاعران و سبکهای مختلف آنها آشنا شود. پدر گاه قطعههایی زیبا و لطیف از کتاب خارجی انتخاب؛ و به فارسی ترجمه میکرد. سپس پروین را تشویق میکرد تا آن داستان و حکایت را بهصورت شعر درآورد؛ مثلاً شعر «قطرات سهگانه» از تریللو را ترجمه و در مجله «بهار» چاپ کرد؛ سپس پروین با الهام از این سروده، شعر «گوهر و اشک» را سرود. گاهی نیز شعر کوتاهی میسرود و در جمعِ شعرای نامداری که میهمان پدرش بودند، میخواند و بسیار مورد تشویق قرار میگرفت. یکی از شعرهای او در هشتسالگی، مناظرهای بین «نخود و لوبیا»ست. که همین شعر گرچه درکمالحیرت، در سن کودکی سروده شده، بهانهای بهدست بدگویان داد تا او را مورد استهزا و تخطئه قرار داده و لقب «شاعر نخود لوبیا» را به او بدهند. قسمت کوتاهی از این شعر را باهم میخوانیم:
نخودی گفت لوبیایی را
کز چه من گردم اینچنین، تو دراز؟
گفت، ما هر دو را بباید پخت
چارهای نیست، با زمانه بساز
رمز خلقت، بما نگفت کسی
این حقیقت، مپرس ز اهل مَجاز
کس، بدین رزم گه ندارد راه
کس، درین پرده نیست محرم راز
به درازی و گردی من و تو
ننهد قدر، چرخ شعبدهباز
هر دو، روزی درافتیم به دیگ
هر دو گردیم جفت سوزوگداز
نتوان بود با فلک گستاخ
نتوان کرد بهر گیتی ناز ...
پروین، در تیرماه ۱۳۰۳ در سن ۱۸سالگی، از مدرسه دخترانه آمریکایی (مدرسه اناثیه آمریکایی) که بهسرپرستی خانم «میس شولر» در ایران اداره میشد، فارغالتحصیل شد و در تمام دوران تحصیلی، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. او اغلب ساکت بود، سربهزیر داشت و چهرهاش محزون و متفکر بهنظر میرسید. بهجز یک دوست، با هیچکس مکاتبه نداشت. به هیچ انجمن و محفلی؛ اعم از ادبی و غیر آن رفتوآمد نمیکرد و نیز در هیچ نشریهای مقالهای بهطبع نمیرساند. بهندرت میخندید. نگاهش اغلب به زیر بود. هرگز گفتار و رفتاری پرهیجان از خود بروز نمیداد. در دوران کوتاهی که در کتابخانه دانشسرای عالی تهران، سمت کتابداری داشت نیز درحد ضرورت با همکاران صحبت میکرد. علاقهای به دوستی و رفتوآمد با خانمهای دیگر نداشت. سیمین دانشور میگوید: «در دانشکده ادبیات، پشت میز کتابداری دیدمش، چشمانی درشت داشت، روسری سر میکرد و کمی محزون مینمود». سعید نفیسی نیز مینویسد: «پروینی که من دیدم، قیافهای بسیارآرام داشت، با تأنی و وقار خاصی جواب میداد و مینگریست، هیچگونه شتاب و بیحوصلگی در او ندیدم، چشمانش بیشتر به زیر افکنده بود، یاد ندارم در برابر من خندیده باشد. هرگز خودستایی از او نشنیدم و رفتاری که بخواهد اندکی نمایش برتری بدهد، در او مشاهده نکردم». یکی از مسئولان مدرسهای که پروین در آن درس خواند، فارغالتحصیل شد و سپس همانجا تدریس کرد، در توصیف او گفته است: «چیزیکه بیشازهمه در او جلبتوجه میکرد، صداقت و صراحتش بود. هرگز نزد کسی بیشازآنچه واقعاً او را دوست میداشت، ادعای دوستی نمیکرد. قلب او همچون آیینهای صاف و روشن بود و صرفاً شخصیت حقیقی او را منعکس میساخت».
روزی پروین بههمراه پدر به رشت سفر کرده بود. اشعار سرور (مهکامه) محصص را در جراید خوانده بود و میل داشت او را از نزدیک ببیند. پس به محل تدریس مهکامه رفت. کلاس درس و تدریس مهکامه پایان یافت. به او اطلاع دادند که پروین اعتصامی برای دیدارش آمده و هماکنون در دفتر مدرسه منتظر اوست. این خبرِ خوش چنان مَهکامه را دچار هیجان کرد که فیالبداهه شعری برای خوشآمد به پروین سرود:
«ای زاده اعتصام فخر ایران/ ای مایه افتخارِ نوع انسان/ سرور به نثارِ مقدم آورده نثار/ گلهای محبت از گلستان روان». پروین طی اقامتش در رشت، مورد پذیرایی و میهماننوازی مهکامه قرار گرفت. پس وقتی به تهران و منزل خود برگشت، او نیز شعر زیر را بهرسم سپاس و دوستی سرود و برای مهکامه فرستاد:
«بردیم محبت تو در مخزن دل/ کشتیم گُل مهر تو در گلشن دل/ پروین بود آبیار این کشته پاک/ تا خون بودش به چشمه روشن دل»؛ دوستیِ این دو، تا آخر عمرِ پروین ادامه داشت و بهطورمرتب بهوسیله نامه از حال یکدیگر جویا میشدند. در بهار سال ۱۳۸۰ دکتر جلال متینی در مجله ایرانشناسی، ۴۱عدد از این نامهها را منتشر کرد که پروین این نامهها را از ۳۱ فروردینماه سال ۱۳۰۷ تا اوایل مهرماه ۱۳۱۵ به سَرور (مهکامه) محصص نوشته بوده که درادامه و طی اشاره به ازدواج پروین، یکی از این نامهها را میخوانیم.
اما؛ ازآنجاکه برادرها و پدرومادرش به پروین که تنها دختر خانواده بود، علاقه زیادی داشته و خواستههایش را بیدرنگ و بهروی چشم اجرا میکردند، درنتیجه، در ازدواج او و جدایی از خانه پدری ابداً عجله و حتی علاقهای نداشتند؛ بهطوریکه پدرش اجازه انتشار دیوانِ پروین را نمیداد تا مبادا عوامالناس این خیال باطل در سرشان بیفتد که خانواده اعتصامالملک قصد تبلیغِ کمالاتِ دخترشان و پیداشدن خواستگار برایش را دارند. بههمینسبب، هنگام ازدواج، سن پروین نسبت به فرهنگ و عُرفِ آندوران، بالا رفته و ۲۷سال داشت؛ تااینکه بنا شد با پسرعموی پدرش (فضلالله آرتا) که رئیس شهربانیِ کرمانشاه بود ازدواج کند. داماد ۴۰ یا ۴۲ساله و تاریخ ازدواجشان 19 تیرماه ۱۳۱۳ بود. پروین و فضلالله حدوداً دوماهونیم باهم در کرمانشاه زندگی کردند و سپس پروین به بهانهای به تهران و منزل پدرش برگشت، مهریهاش را بخشید و بالاخره در تاریخ ۱۴ مردادماه ۱۳۱۴ زندگی زناشوییاش بهاتمام رسید. چرایی و چگونگیاش را از زبان خود پروین میخوانیم در نامهای که برای تنها دوستش، مهکامه نوشته بود و اینطور تعریف کرده که:
«... باری عزیزم، یکماه پس از عزیمت بنده به کرمانشاه معلوم شد که شخصی که با او میبایست تمام عمر زندگی کنم، مبتلابه افیون بوده است و چون از طفولیت در اطراف بوده، هیچیک از افراد خانواده ما از ابتلای او به تریاک اطلاعی نداشته ... و چون میدانم که گرفتار به این بدبختی را دیگر راه نجاتی نیست، پسازاین پیش آمد، دلتنگ و منفجر شدم و مصمم شدم که خود را به هر زحمت و قیمتی که باشد از این دام بلا مستخلص گردانم. بهاینجهت یکماهبعد از ازدواج در تحتعنوان دیدن اخوی (ابوالقاسم اعتصامی کارمند وزارت امور خارجه) که تازه از روسیه آمده بودند به تهران آمدم و مسئله را به حضرت خداوندگاری آقا و حضرت علیه خانمجان گفتم و تقاضا کردم که مرا از این زندگانی که آنرا ابداً دوست نمیدارم، خلاصی بخشند ... اجمالاً عرض میکنم که مدت چندماه، بنده در تهران ماندم و پس از زحمات زیاد بالاخره موفق شدیم که اینکار را بهقیمت زیادی خاتمه دهیم. چون میدانم که سرکار علیه همیشه نسبت به زندگی من علاقهمند هستید، بهاینجهت باعث تصدیع میشوم و مثل کسیکه با خواهر مهربانی حرف بزند، این حرفها را به سرکار مینویسم ...»
پس از جدایی پروین از فضلالله، پدر پروین تصمیم میگیرد دیوان اشعار دخترش را منتشر کند و دیوان پروین برای اولینبار بهطبع رسید. درآنزمان، 20سال از شروع شاعری او میگذشت و اهل ادب با اشعار او در مجله «بهار» که مدیرش پدر پروین بود، آشنا بودند. همچنین بهعنوان کتابدار دانشسرای عالی به استخدام وزارت معارف درآمد. پروین کمتر از یکسال در کتابخانه کار کرد و بهدلیل بیعلاقگی به این شغل و نیز بیماری و پرستاری از پدر استعفا داد. در سال ۱۳۱۵ ازسوی وزارت معارف نشانهای علمی صادر شد که به 18نفر اختصاص یافت. بین این 18نفر، سهتَن ایرانی بودند. در میان آنها تنها یک زن حضور داشت که کسی نبود جز پروین اعتصامی؛ ولی او دریافت این نشان را افتخار ندانست و پاسخ داد: «شایستهتر از من بسیارند» و نشان را پس فرستاد. مضامین ظلمستیزانه اشعارش و بیتوجهی او به دستورات دربار، حتی شبهاتی درمورد مرگش نیز ایجاد کرد. کریم عسکری تورزنی متخلص به «شهید» در کتابش دراینمورد نوشته: «از قَراینِ موجود، این احتمال میرود که شاید دستی ازطرف حکومت ظالم طاغوت برای ازبینبردن پروین؛ این شاعره ضد ظلم و ستم و حقگو، در کار بوده است و البته وقتی پروین در هجده،نوزدهسالگی چندبار دعوت رضاشاه را برای ورود به دربار رد میکند و حاضر نمیشود بهپیشنهاد رضاشاه به آپارتمانی در کاخ سلطنتی نقلمکان کند تا بعضی از شبها برای رضاشاه تاریخ ایران بخواند و نیز هنگامیکه دراینسنوسال، رضاشاه، پست وزارت معارف (فرهنگ/ وزارت آموزشوپرورش) را به او پیشنهاد میکند و او نمیپذیرد، سزایش آناستکه حکومت ظالم طاغوت، او را سربهنیست کند!» سرانجام آخرین برگ از دیوانِ زندگیِ پروین ورق خورد. سوم فروردین 1320؛ پروین با تنی تبدار بر بستر بیماری افتاد. بخشی از حوادث آخرینساعات زندگی پروین را از زبان برادرش ابوالفتح بخوانیم: «... جز در چندساعت آخر عمر، دچار اغما و بیهوشی نشد. مطلقاً هذیان نگفت ... اساساً در مدت بیماری جز مادر و من و طبیب، کسی بر بالین او نبود که چیزی شنیده باشد و اکنون در مقام نقلقول برآید ... پروین مانند ما، مطلقاً در اندیشه مرگ نبود. ما همه روزشماری میکردیم که کی تب قطع شود تا پروین بهاتفاق مادرش دیدارهای عید را انجام دهند. فقط در آخرینروز که وخامت حالش آشکار شد، از دایی خود که هرروزه بر بالین او حضور مییافت، از برای خود درخواست دعا کرد و نیز از درگاه خداوند برای مادر تیرهبختش طلب صبر و استقامت کرد. ازاینلحظهبهبعد، بیهوشی قبل از مرگ، او را فراگرفت، تا نیمهشب جمعه ۱۵ فروردینماه ۱۳۲۰ در آغوش مادر، جان به جانآفرین تسلیم کرد. طبیب معالج؛ علی معینالحکماء بود. براثر مداوای غلط و سهلانگاری و اطمینانهای متوالی و مؤکد او، دایر به موفقیت حتمی و قطعی در معالجه (حتی در آخرینروز بیماری) کسان بیمار، امیدوار و غافل نشستند و فرصت مداوای صحیح را از دست دادند. در شب فوت، این طبیب با وجود استحضار بر وخامت حال بیمار و بهرغم مراجعات پیدرپی کسان وی، به بالین مریض حاضر نشد و همه را روی پنهان داشت تا بیمار، جان به جانآفرین تسلیم کرد. طبیب مزبور مرض را حصبه و لذا در حوزه تام و مطلق تخصص خود اعلام کرده بود. آنشب خانواده بیمار پس از یأس از آمدن طبیب معالج، از سایر اطباء استمداد کردند. آقای دکتر عبدالله احمدیه که با خانواده اعتصامی سوابق ممتد داشتند، با وجود استغاثه مادر پروین، از آمدن امتناع کردند و در بهروی فرستاده وی بستند. برعکس آقای دکتر ارسطو علاج که با ایشان سابقه آشنایی در بین نبود، دعوت را فوراً اجابت و تا آخرین لحظه در نجات مریضه کوشیدند ... لکن بهقول خود پروین فرصت گذشته بود و مداوا اثر نداشت»؛ و پروین در ۳۴سالگی، چشم از جهان فروبست. هیچگونه مراسم رسمی دولتی بهمناسبت بزرگداشت و ترحیم برگزار نشد؛ حتی مدیر کانون زنان ایران نیز بهدلیل مسائل سیاسی، از برگزاری مجلس یادبود برای پروین در آن کانون خودداری کرد؛ زیرا دستگاه امنیتی رضاشاه نسبت به پروین حساسیت داشت که این حساسیت همانطورکه که اشاره شد، ریشه در ردکردن نشان لیاقت و چندبار پیشنهاد ورود و استخدام در دربار بوده. بعد از برکناری رضاشاه از قدرت، دوستان و علاقهمندان پروین بهمناسبت نخستین سالگرد درگذشت او در فروردینماه ۱۳۲۱، مجلس یادبودی برای وی برپا کردند و با خواندن اشعاری، نسبت به سکوت و بیمهری دوران استبداد در حق پروین واکنش نشان دادند. آرامگاهِ ابدیِ پروین، با تزئینات خاص و بهرهگیری از هنر اصیل اسلامی،ایرانی، گچبری فاخر، نقوش گلوبوته و حالت شاعرانهای توسط استادکاران آستان مقدس حضرت معصومه (سلامالله علیهما) نزدیک به سهسال طراحی و اجرا شد و اکنون فضایی مطلوب برای حضور شعرا و علاقهمندان به شعر پارسیست؛ همچنین، اهدای جایزه ادبی بهنام پروین اعتصامی، بهصورت دوسالانه درراستای بزرگداشت مقام پروین اعتصامی، اعتلای آفرینشهای ادبی بانوان، ایجاد پیوند بین ادبیات ملل؛ بهویژه در حوزه جهان اسلام و ... برگزار میشود. همینطور جشنواره فیلم پروین اعتصامی نیز بههمت خانه زنان هنرمند ایران و با هدف گردآوری، سازماندهی و معرفی زنان هنرمند و فعال ایرانی تشکیل شده است.
سیمین بهبهانی خاطره کوتاهی درمورد پروین نقل کرده که: «... به نوجوانیِ خود دیدمش. با مادرش به خانه ما آمد به دیدار مادرم؛ و این در ماه اسفند بود. ماهی پس از آن دیدار، به نیمه فروردین به بیماری حصبه درگذشت. نخستین شعرم را که سروده بودم و مادرم آنرا دستکاری کرده بود، برایش خواندم. مرا بوسید و برایم آرزوی توفیق کرد. پوستی سپید و گونههای گلرنگ و شاداب و دهانی کوچک و لبهایی پر داشت و چشمهایی آرام، با نگاهی نه در مسیر موازی. در جوانی تأثیری از او در کار خویش داشتم. میخواستم جای خالی او را پر کرده باشم. درآنهنگام او برایم نهایت اعتلای یک شاعر بود و در ذهنم این واقعیت نمیگنجید که هرکس باید جای خود را پر کند، نه جای دیگری را ... آرزو میکردم مانند پروین اعتصامی شوم. بههمیندلیل، وقتی پروین با مادرش به دیدن مادر من آمدند، مادرم به من اجازه داد در اتاق بنشینم و یک شعر برای پروین خواندم. او خیلی خوشش آمد. متأسفانه همان عید نوروزی که به خانه ما آمد، ۱۳ یا ۱۴ همان عید پروین مُرد. پروین به حسرت مرد ...» و ملکالشعرا بهار در مقدمه دیوان پروین نوشت: «دیوان پروین اعتصامی ترکیبیست از دو سبک و شیوه لفظی و معنوی، آمیخته با سبکی مستقل. و آن دو یکی شیوه شعرای خراسان است؛ خاصه استاد ناصرخسرو و دیگر شیوه شعرای عراق و فارس؛ بهویژه شیخ مصلحالدین سعدی؛ و از حیث معانی نیز بین افکار و خیالات حکما و عرفاست و این جمله با سبک و اسلوب مستقلی ترکیب یافته و شیوهای بدیع بهوجود آورده است. هنر پروین آنجاست که از زبان همهچیز سخن میگوید: چشم و مژگان، دام و دانه، مور و مار، سوزن و پیرهن، خاک و باد، مرغ و ماهی، صیاد و مرغ ... و عاقبت خواننده را در عالم «کلیلهودمنه» و عوالم طفولیت و جوانی و پیری و هزاران احوال درونی و بیرونی سیر میدهد و تسلیت میبخشد ...».
درپایان توجه علاقهمندان را برای مطالعه مشروح و مفصل به برخی منابع که در انتها آوردهام جلب میکنم و شعری که پروین برای سنگ مزار خود سرود را میخوانیم. روحش قرین رحمت و آرامش؛
اینکه خاک سیهش بالین است، اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید، هرچه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز، سائل فاتحه و یاسین است
دوستان بِه که ز وی یاد کنند، دل بیدوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جانفرساست، سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد، هرکه را چشم حقیقتبین است
هرکه باشی و زهرجا برسی، آخرین منزل هستی این است
آدمی هرچه توانگر باشد، چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند، چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهانکردن، دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آنکس که در این محنتگاه، خاطری را سبب تسکین است
منابع:
- صاعدی، عبدالعظیم. اختر چرخ ادب؛ مروری بر زندگی و شعر پروین.
- قدمیاری، مجید. معجزه پروین.
- زندگی و زمانه پروین اعتصامی پدیدآور: نصرالله حدادی
- عسگری تورزنی، کریم. پروین اعتصامی بزرگترین شاعره پارسیزبان. تهران
- کریمیان، علی «چند سند تاریخی درباره پروین اعتصامی»، ادبستان فرهنگ و هنر تهران
- دهباشی، علی. یادنامه پروین اعتصامی، مقالهها و خطابهها. تهران: نشر دنیای مادر
- بهمن، مهناز. پروین اعتصامی (چهرههای درخشان)
- اعتصامی، ابوالفتح، تاریخچه زندگانی پروین اعتصامی
- نفیسی، سعید، پروین اعتصامی
بهار عبدالهپور