کد خبر:
220603
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۰ شنبه ۹ مرداد -
07:51
کارآفرینی یا اشتغالزایی؟!
در تعریفِ کارآفرینی آمده؛ فرایندِ خلق ارزش جدید (مادی یا معنوی) ازطریق یک تلاش متعهدانه بادرنظرگرفتن ریسکهای ناشیازآن. واژه «کارآفرینی» از کلمه فرانسوی Entrepreneurs بهمعنای متعهدشدن نشاءت گرفته و کارآفرین، فردیست که با صرف زمان و انرژی لازم، منابع، نیروی کار، مواد اولیه و سایر داراییها را بهگونهای هماهنگ میسازد که ارزش آنها یا محصولات حاصلازآنها نسبت بهحالت اولیهاش افزایش یابد (ایجاد ارزش افزوده کند).
در چنددههاخیر، کارآفرینی بهشدت موردتوجه قرار گرفته و همینامر سببِ ایجادِ موج جدیدی از سیاستهای کارآفرینانه در اکثر کشورها شده. این کشورها موفقیت خود در عرصه اقتصاد و تجارت را مدیونِ توسعه فرهنگ کارآفرینی، حمایتِ اصولی از کارآفرینان، ارائه آموزشهای موردنیاز به آنها و انجام تحقیقات و پژوهشهای لازم و درست دراینزمینه میدانند. در شکلِ درست، کارآفرینی فرآیند توسعه کسبوکاریست که با یک ایده نوپا شکل گرفته و از صفر شروع شود؛ تازمانیکه این ایده به مرحله اجرایی برسد و به یک کسبوکار سوددِه تبدیل شود. البته اینروند همواره توأم با پذیرش ریسک طی اینمسیر است. درنهایت نیز باید به معرفی یک محصول یا نوعی خدمت جدید به جامعه منتهی میشود. این مفهوم درظاهر و طبقِ این تعریف؛ بسیارساده مینماید؛ درحالیکه پیادهسازی آن، گاه کاری بس دشوار و پردردسر است. یک کارآفرین باید بداند قرار نیست فقط محصول تولیدشده، به بازار تحویل داده شود؛ بلکه باید به محصول یا خدماتی تبدیل شود که مردم خواستار آن هستند یا به آن نیازمندند. قابلیت برنامهریزی، بهرهگیری از مهارتهای ارتباطی، دانستن مهارتهای بازاریابی و کسبِ مهارتهای مدیریت عمومی و مهارتهای رهبری؛ از جمله مهارتهای لازم برای یک کارآفرین موفق است.
اشتغالزایی و کاربردِ درستِ آن
واژه «اشتغالزایی» غالباً این تصور را برای ما بهوجود میآورد که یک شغل برای پاسخ به نیازهای بازار ایجاد میشود. این واژه، کاربرد زیادی در گفتمانهای سیاسی دارد؛ مثلاً وقتی یک نامزد انتخاباتی از برنامههای آینده خود درمورد شرایط خاص مالیاتی، برنامههای یارانهای یا چهارچوبهای قانونی جدیدی برای ایجاد شغل سخن میگوید. اشتغالزایی در مفهوم عملی، زمانی بهکار میرود که یک صنعت خاص درصورتلزوم به استخدام کارگران و کارمندان بیشتری روی میآورد تا بتواند تقاضای بازار برای محصولات یا خدمات ویژهای را برطرف کند. نهایتاً اما اشتغالزایی طی چهار روش مرسوم صورت میگیرد:
در روش اول، اشتغالزایی با حمایت و سرمایهگذاری دولت ایجاد میشود؛ یعنی دولت با سرمایهگذاری در پروژههایی که میتوانند باعث شکلگیری خدمات جدیدی شوند، موجب اشتغالزایی میشود. همچنین دولت میتواند از برنامههای درحالاجرای بخش خصوصی حمایت؛ و نتیجه بخشی آنها را تسهیل کند. اینروش، سادهترین روش اشتغالزاییست؛ چراکه با یک منبع بینهایت پول و اعتبارات مالی یعنی دولت، طرفیم. اینموضوع میتواند روند اشتغالزایی را سرعت زیادی ببخشد.
درروش دوم، اشتغالزایی تحتتأثیر قانون و سیاستهای مالی صورت میگیرد. فرض کنید تغییر سیاستهای مالی در برنامههای یک نامزد انتخاباتی باشد. اگر او به قدرت برسد، سیاستهایش جایگزین قوانین فرد قبلی شده و اینموضوع بهوضوح، تفاوتهای بیشماری را در اقتصاد و صنعت آن جامعه ایجاد میکند. حتی یک تغییر کوچک در قوانین سیاستهای مالی، مشوقهای مالیاتی و مقررات مربوطه میتواند بر اشتغال تأثیر بسزایی داشته باشد. البته باید ایننکته را درنظر داشت که تغییرات بسیارزیاد میتواند اقتصاد را مورد آسیب قرار دهد و تغییرات بسیارکم نیز میتواند ضربه بزرگی به یک اقتصاد وارد کند؛ پس میانهروی دراینموضوع بهترین گزینه و درعینحال سختترین عمل است.
روش سوم، رویکرد یک سهم بازار برای اشتغالزاییست؛ بااینتوضیح که اگر فردیکه شغلی ندارد، با افکار بلندپروازانه اقدام به راهاندازی کسبوکار خود کند؛ آنهم در بازارها و صنایعی که بهنظر میرسد ورود به آنها آسان است، این فرد میتواند موجب اشتغالزایی شود. اینموضوع معمولاً وقتی اتفاق میافتد که یک فرد عادی بهعنوان یک اشتغالزا وارد تجارت میشود و در صنعتی که چندینسال نسبت به آن آشنایی دارد، بهرقابت میپردازد.
و اما روش آخر، اشتغالزایی ازطریق ایدهها، نوآوری، اختراع و سرمایهگذاریست. اینروش یعنی خلق یک صنعت جدید که سختترین و درعینحال مؤثرترین راه ایجاد یک اشتغال بلندمدت و بهترین راه برای رشد مداوم اقتصادیست.
تفاوت میان کارآفرین و اشتغالزایی
از این دو مفهوم اینگونه برمیآید که کارآفرینی، یک «شغل جدید» ایجاد و یک «ارزش ناب» به جامعه اضافه میکند؛ اما اشتغالزایی، برای پاسخ به تقاضاهای بازار به جذب نیرو و تکمیل ظرفیت برای شغلهای ایجادشده میپردازد. بهعبارتی کارآفرینی، ایجاد درآمد بهواسطه تغییردادن عناصر اصلی کسبوکار است؛ اما اشتغالزایی، توسعه کسبوکار موجود بدون تغییر مؤلفهها و عناصر اصلی آن است. دوماینکه کارآفرینی عمدتاً بخش خصوصی مربوط است؛ درحالیکه اشتغالزایی وظیفهای دولتیست؛ بدینمعناکه دولتها موظفاند فرآیندها و فعالیتهایی را که منجر به اشتغالزایی بیشتر میشوند را تسهیل و از آنها حمایت کنند. یکی از همیناقدامات، بهجای ورود مستقیم دولت به اشتغالزایی یا بزرگترکردن دولت، حمایت از فعالیتهای کارآفرینانه، گسترش فرهنگ کارآفرینی، بالابردن ارزش کارآفرینی و کارآفرینان در جامعه و تشویق آنهاست. سوماینکه نتیجه کارآفرینی در هر عرصه یا مرحلهای، عرضه یک کالای جدید یا خدمتی متفاوت است؛ درحالیکه اشتغالزایی بهندرت با نوآوری همراه است. هدف اصلی کارآفرینانی که بهشکل فردی یا گروهی اقدام به راهاندازی بنگاههای اقتصادی شامل کسبوکارهای کوچک، کارخانهها و استارتآپها میکنند، اشتغالزایی نیست؛ اما ازآنجاکه هیچ بنگاهی بدون نیروی انسانی فعالیت نمیکند، از دستاوردهای آنها ایجاد اشتغال است. علاوهبر همه اینها؛ کارآفرینی در هرزمانیکه صورت بگیرد، منجر به خلق یک منبع ثروت جدید خواهد شد؛ یعنی نوعی ارزش به جامعه اضافه میکند. اینکار معمولاً با گردآوری مجموعهای از منابع انسانی و فیزیکی که هوشیارانه انتخاب شدهاند، صورت میگیرد؛ اما اشتغالزایی معمولاً از منابع و ثروتهای موجود استفاده کرده و به توزیع آنها کمک میکند و نمیتوان بهطورقطع گفت که همیشه با بهرهوری همراه است
مهسا رشتیپور