کد خبر:
260706
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۰ چهارشنبه ۱۰ شهريور -
00:21
فرهنگ منوها و خوراکهای روانی،جسمانی
برخیازافراد، نمایشها، فیلمها یا آثار ادبی علمی،تخیلی را بهتر میپسندند. برخیدیگر، با رغبت بیشتری به تماشای آثار ترسناک و وحشتآور مینشینند. برخی نیز با لذت بسیار به مطالعه و مشاهده درامهای اجتماعی میپردازند. برخی، علاقهای وافر به روایتهای تاریخی، داستانهای عاشقانه یا کمدیهای سیاه و تلخ دارند. برخی نیز به ملودرامهای احساساتی، تراژدیهای غمبار، یا کمدیهای بزنبکوب علاقه بیشتری نشان میدهند. ممکن است در نگاه ما، ژانرهای علمی،تخیلی یا فانتزیهای اسرارآمیز، سطحی، بیمایه و سبک؛ کمدیهای عاشقانه، آبکی؛ گونههای ترسناک و وحشتآور، مضحک یا شاید مسخره؛ آثار ماجراجویانه و حادثهای پرسروصدا و شلوغ؛ و مستندها کسالتبار و خستهکننده بهنظر آیند؛ اما درمقابل، درامهای خانوادگی و اجتماعی باوقار و تأثیرگذار؛ اقتباسهای ادبی آموزنده؛ کمدیهای کلاسیک، فاخر، طناز و بامزه؛ فیلمهای قهرمانی باشکوه و اکشنها امروزی و خوشریتم قلمداد شوند. سلایق، علایق، دلایل و انگیزههای شخصی، اجتماعی و همچنین محیط آموزشی و فرهنگی که ما در آن تربیت شده و رشد یافتهایم، ممکن است سبب شود بسیاریازما، معتقد باشیم که مثلاً یک ژانر، گونه، سبک یا نگرش خاص، میبایست یا میتواند بهطور گسترده یا عمومی توسط افراد بیشماری موردتوجه قرار گیرد؛ زیرا بهاصطلاح، نگرشی عمیقتر و جدیتر به زندگی، اجتماع و مسائل پیرامون ما دارد. درمقابل، ژانرها و گونههای دیگر برای ما محلی از اعراب نداشته باشند؛ زیرا دغدغهها، پرسشها و مسائل کلیدی و مهم زندگی و هستی ما را پوشش نمیدهند یا پاسخی اساسی برای آنها ندارند یا اگر پاسخی میدهند، بهزعم ما، بهگونهای سطحی و پیشپاافتاده اینکار را انجام میدهند یا آنرا بهشکلوشمایلی ارائه میدهند که برای ما، باورپذیر، خوشایند و قابلقبول نیست؛ پس ممکن است از آنها با طعنه، تمسخر و استهزاء یاد کنیم. در اینجا میخواهم مختصری به مسئله هنر و طبقهبندیهایی نظیرِ هنر متشخص، متعهد، فاخر، ناب در مقابل آنچه هنر مبتذل و سخیف نامیده میشود، اشاره داشته باشم؛ اما موضوع را با یک پرسش آغاز میکنم: آیا میتوان انتظار داشت همیشه افراد را درحالگوشدادن به موسیقی و سمفونیهای باخ، بتهوون، موتزارت؛ یا زمزمهکردن ترانههایی از بنان، شجریان، خواندن اشعار سعدی، مولانا، حافظ؛ مطالعه فلسفه افلاطون، کانت، هگل؛ یا تماشای تابلوهای نقاشی داوینچی، دالی، مگریت و فرشچیان ببینیم؟ اگر میتوان؛ این انتظار تاچهاندازه منطقی، چهاندازه تحمیلی و چهاندازه قابلوصول است؟ میخواهم از منظری غیررسمی و غیرجدی به این پرسشها پاسخ دهم؛ چراکه قائل به حضور انواع و گونهها هستم و راضی نخواهم شد یکی را بر دیگری رجحان دهم و یکی را دارای اصالت خدشهناپذیر؛ و دیگری را در اعماق درک یا اسفلالسافلین ببینم. هرچند خود من نیز علایق، سلایق و نگرشهایی دارم که میتواند با گروه، سبک، ژانر و مکتب خاصی قرابت، نزدیکی و مشابهت بیشتری داشته باشد.
بسیار شنیدهایم غذاهای آماده و غذای فوری، ضرر بسیاری برای بدن و سلامت افراد دارند. سسهای رنگارنگ، نوشابههای گازدار قندی، روغنهای صنعتی که بهدفعات مورداستفاده قرار میگیرند، مواد اولیه بیکیفیت، کالری بسیاربالا و مشخصههای بیشمار دیگر؛ اما اگر کمی دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که این دلایل، نهتنها نتوانسته اینسبک از زندگی و خوردوخوراک را از چشم افراد بیندازد؛ بلکه شاهد رشد روزافزون چنین «فرهنگ غذایی» در شهرها و جوامع مختلف نیز هستیم؛ بهویژه بهدلیل مشغلههای زیستی، سرعت زندگی و نداشتن وقت کافی برای طبخ غذاهای خانگی. در ژاپن، غذای خام؛ و در کشور ما، خوراکهایی باب است که چندان با فرهنگ خامخوار ژاپنی همخوانی ندارد. پارهایازافراد، گیاهخواری را برمیگزینند و پارهایدیگر، تنها از مایعاتی مانند آب تغذیه میکنند؛ پارهای نیز از مکملهای غذایی شیمیایی درجهت افزایش حجم عضلات خود بهره میگیرند. درواقع، هر فرد باتوجهبه هدف، نگرش و نیاز خود، منوی غذایی خاصی را برمیگزیند. پیرامون هنر، ادبیات، فلسفه و اندیشه نیز چنین است. علاوهبر فرهنگ و جامعهای که افراد در آن پرورش مییابند، سن، جنسیت و نژاد نیز میتواند بر این انتخابها تأثیرگذار باشد. معتقدم شکلگیری یک جریان فرهنگی، چه پیرامون خوراک جسمانی و چه پیرامون خوراک روانی افراد مدنظر باشد؛ بر نیازها، مسائل و دغدغههای روانی و جسمانی افراد استوار است. چهبسا این نیازها و مسائل برای ما یا در فرهنگ ما کمارزش، سطحی و مشمئزکننده بهنظر آید و حتی در زمره نیازها و دغدغههای اساسی و مهم قرار نگیرد؛ اما برای دیگری و در فرهنگی دیگر؛ امری مهم، حیاتی و سرنوشتساز تلقی شود؛ بنابراین، علیرغم نگرش تحقیرآمیز پارهایازافراد پیرامون برخی ژانرها و گونهها و اولویت و ترجیحِ برخی گونهها بر گونههای دیگر؛ یا تبلیغ مصرانه یک گونه و تقبیح گونه دیگر؛ حتی آنهاکه سخیف، پیشپاافتاده یا سطحی توصیف میشوند، باید خاطرنشان سازم، نادیدهگرفتن این گونهها بهمعنای ناپدیدشدن و ازمیانرفتن آنها نیست؛ چراکه تازمانیکه نیاز مرتبط با یک خوراک شناخته و مرتفع نشود، ایننوع ژانرها علیرغم میل ما کماکان به حیات خود ادامه خواهند داد.
اگر بخواهیم بسیار بدبینانه به جهان پیرامون خود بنگریم؛ سرمایهداران، سرمایههای هنگفتی را از جیب ما بیرون میکشند؛ آنهم با کمک خوراکهای روانی و جسمانی مضر و بیکیفیت و نهایتاً با بهخطرانداختن سلامتیمان، ما را به چرخه دارو و درمان و بهدست سرمایهداران دیگری میسپارند. توزیع گسترده دخانیات در جوامع و گسترش غذاهای آماده و کنسروی، علیرغم ضررهای بسیاری که برای آنها برشمرده میشود، بهصورت ضمنی اینموضوع را پیش میکشد که توجهات اقتصادی و چرخه بازار، بیش از معیارهای سلامتی، میتواند در تعیین منوی خوراکی موردمصرف ما نقش و تأثیر داشته باشد؛ اما حالا که تولیدکنندگان و سرمایهداران، آگاهانه یا ناآگاهانه از اینکار پا پس نمیکشند، آیا ما بهعنوان مصرفکننده این محصولات باید کماکان به تغذیه روانی و جسمانی از چنین محصولاتی اهتمام ورزیم؟
اغلب، افراد زمانی به فکر تغییر الگوی غذایی، حرکتی و فرهنگ تغذیهای خود میافتند که سلامت آنها بهخطر میافتد، بیماری آنها را رنج میدهد یا بههردلیلی همچون فعالیت در مزونهای مد و لباس، قصد تناسباندام دارند؛ اما پیشگیری دراینموارد کمتر دیده میشود یا اگر پیشگیری هم صورت پذیرد، فرد باآنکه آگاهی دارد چه خوراکهایی برای او مضر هستند، آنها را تا حد صفر و بهطورکامل از منو و گزینههای خود قطع نمیکند؛ بلکه تا هفته یا ماهی یکبار تقلیل میدهد و معتقد است تفننی به اینکار میپردازد؛ چراکه تمام چیزهای ناسالم بهطرز انکارناپذیری خوشمزه هستند، تمام چیزهای ممنوع؛ جذاب، گیرا و پرکشش و همه چیزهای زیبا، سخت، دشوار و دیریاب هستند؛ اما همین چند جمله اخیر تاچهاندازه صحت و اعتبار دارند؟ بسیاریازما از دوستان و اطرافیان خود شنیدهایم که «فلان خوراک ضرر بسیاری دارد؛ اما لامصب خیلی خوشمزه است و میچسبد!» چه عامل یا عواملی سبب میشود چنین فرهنگی باب شود؟ بهبیانی، افراد با علم به نتایج و ثمرههای نامطلوبی که یک عمل، پدیده، خوراک و روش برای آنها دارد، به آن اشتغال ورزیده و آنرا در برنامه غذایی خود قرار میدهند؟ اینکه افراد بهگونهای طوطیوار به تکرار چنین الگوهای فرهنگی اهتمام میورزند، بهنوبهخود جای بررسی دارد؛ اما بهنظر میرسد که قراردادن یک علامت سؤال در انتهای حکمهای اینچنین و منوی خوراکهای فرهنگی، جسمانی و روانی که جامعه در مقابل ما قرار میگیرد، میتواند ما را در تنظیم منوی خاص و مطلوبتر یاری دهد. درعینحال، بهرغم تأکید بسیاری بر داشتن برنامه منظم و منسجم در زندگی و کار و تلاش و کوشش برای رسیدن به اهداف و زندگی هدفمند و آیندهدار، اگر بدون تعصب به محیط پیرامون خود نگاه کنیم، همواره خود و دیگران را باجدیت، مشغول انجاموظیفه برای دستیابی به اهداف والای خود نمیبینیم؛ بلکه، زمان فراوانی را صرف کارهای بهاصطلاح بیهوده، بیارزش یا اتلافوقت و انرژی میکنیم. شاید با اغماض، چنین اوقاتی را «اوقات فراغت» نام نهیم و خود را محق بدانیم که درطول حیات به استراحت و زندگی بدون دغدغه، بدون دلمشغولی و بدون تلاش وافر برای رسیدن به هدف و مقصدی خاص نیز نیاز داریم. درعینحال فردی ممکن است بگوید که ترجیح میدهم هیچکدام از این تنوعات غذایی را از منوی مصرفی خود حذف نکنم؛ بلکه با آگاهی از دانشهای روز، از هرکدام بهاندازه موردنیاز بهره ببرم؛ براینمونه فردی را تصور کنید که تغذیه خود را نه براساس ظاهر و ماده غذایی؛ بلکه طبق میزان کالری که هر ماده در بدن تولید میکند، تدارک ببیند. ازاینمنظر، ممکن است مفهوم سالم و ناسالمبودن مواد غذایی برای این فرد رنگ ببازد؛ چراکه کالری موردنیاز بدنش را در حد تعادل نگاه میدارد یا کالری و انرژی مازاد احتمالی را ازطریق ورزش و فعالیتهای حرکتی میسوزاند و مصرف میکند.
بهطور کموبیش مشابه نیز ممکن است گفته شود در گونهها و سبکهای هنری و ادبی، مسئله ایننیستکه یک ژانر بهخصوص «باید» یا «نباید» وجود داشته باشد؛ بلکه مسئله ایناستکه حتی اگر قرار است چهرهای مضحک یا سخیف از پدیدهای ارائه شود، باید اینکار بازهم بهبهتریننحو و با قدرت تمام صورت پذیرد و درحدِ اعلا و فاخرِ خود باشد؛ مثلاً یک کمدی سیاه، یا یک ملودرام خانوادگی یا یک درام سیاسی-اجتماعی باید از سطحیبودن، ضعیفبودن و الزاماً سرگرمسازی و وقتگذرانبودنِ صرف، دوری کند؛ بهبیانی، لباسی فاخر و برازنده بهتن کند. اگر چنین نگاهی را بپذیریم، همچنین باید بپذیریم که ما نیاز، دغدغه و مسئله اصلی تمام افراد را کشف کردهایم و ازاینروستکه بهترین گونه، سبک و ژانر یا نابترینها را برای سایر افراد تشخیص داده و تجویز نیز میکنیم؛ اما فردی را تصور کنید که با پیژامه و پیراهن زیر، مقابل پیانوی باشکوهی نشسته و درحالنوازندگیست؛ همین فرد را درحالی تصور کنید که با صندلهای راحتی، وارد محل کارش شده، بهطرف اتاق کنفرانس رفته و پشت تریبون، آماده سخنرانی میشود. حالا فردی را تصور کنید که تمام اینکارها را با فراکی شقورق، اتوکشیده و دکمهها و سرآستینهای قیمتی انجام میدهد. از خواب بیدار شده، لیوان چاییاش را شیرین میکند و با همان لباسها زیر دوش میرود. بعد پشت پیانو مینشیند و بعدازآن، برای حضور در محل کار و سخنرانی، به سالن کنفرانس میرود. نگاه ما برای تبلیغ یک گونه و سبک خاص، میتواند شبیهِ اینباشدکه انتظار داشته باشیم براینمونه، فردی، تمام کارهایش را درحالی انجام دهد که کتوشلوار یا فراک شقورقی بهتن دارد؛ چون بسیار رسمی، جدی، شیک، فاخر یا برازنده است. ما باید بپذیریم که نمیتوانیم همان حدوحدودی را که خود برای خلق آثار رعایت نکردهایم، به دیگران نیز تحمیل کنیم؛ یا آن حدود و مشخصههایی را که برای خود درنظر میگیریم، برای همه افراد جامعه تجویز کنیم. فرد، گاه نیاز به آن دارد که با پیژامه روی تختخوابش لم دهد یا پوششی ورزشی، لباسخواب یا رسمی بهتن کند یا حتی رختها را بکند. گاه اصلاً نیازی نمیبیند هنگامیکه با پیژامه در مبل راحتی فرورفته یا عریان در وان حمام غنوده، مثل «ارشمیدس» (اندیشمند یونانی) با فریاد: «یافتم! یافتم!» از حمام خارج شود. هرچندکه ما میتوانیم دراینمثال، درک کنیم که فرایند فکرکردن و اندیشیدن و کشف در ما، الزاماً با ظاهر، پوشش و مکان و موقعیت ما متوقف نشده و ارتباطی منطقی ندارد.
ما بهعنوان یک «انسان»، ممکن است در خود، نیاز به شنیدن موسیقی مزخرف، اتلافوقت، کشتن زمان یا تناول خوراکهایی با ارزش غذایی پائین احساس کنیم؛ هرچند اینها ازمنظر بسیاری، مذموم و ناپسند تلقی میشوند؛ اما چه برای ما خوشایند باشد چه ناخوشایند، مثل ادعاهای بیشمار دیگر، در واقعیت هرروزه، شاهد آن هستیم که افراد، همواره زمان خود را صرف مطالعه فلسفه و تعمق در جهان و کهکشان نمیکنند؛ بلکه درپارهایموارد حتی در جستوجوی آن هستند که بهطریقی خود را از چنین پدیدههایی و اندیشیدن به آنها و حتی هرنوع اندیشیدن دور ساخته و دور نگاه دارند. بهنظر من، منوی فرهنگی ما میتواند خوراکهایی را شامل شود که تابهحال نهتنها لب به آنها نزدهایم؛ بلکه به آنها فکر نیز نکردهایم؛ اما پیشازآن باید به خود، درون خود و نیازهای خود و درعینحال به دیگری، نیازها و دغدغههای او نیز توجه داشته باشیم. فردیکه از فقر مالی رنج میبرد، کشیدن سیگار را از یاد نمیبرد یا غرقکردن خود در جرعههای مشروب را؛ چراکه شاید نمیتواند راهی برای رسیدن به پاسخ، درمان یا عبور از رنج خود بیابد. ما اشتغال مصرانه به کارهایی داریم که اغلب خود آنها را تقبیح میکنیم؛ چراکه بههرطرف نگاه میکنیم، چنین تصویری را در مقابل دیدگان و در منوی فرهنگی خود مییابیم. ازاینرو، وقتی بههرطرف سر میچرخانیم، یک غذای فوری پرزرقوبرق مقابل دیدگان خود میبینیم، شاید اندیشیدن به منویی دیگر برایمان کمیسخت باشد؛ زیرا دردسترسترین و نزدیکترین انتخاب، گرسنگی و عطش مرا رفع میکند و فرومینشاند؛ چراکه ممکن است من، تنها به رفع گرسنگی خود فکر کنم نه به چگونگی آن؛ و اینکه این تغذیه چه نتایجی بر من، روان و متعاقباً زندگی و هستی من و اجتماع ما خواهد داشت.
درصورتیکه تمایل داریم فرهنگ منوهای جسمانی و روانی خود و جامعه خود را بهگونهای متفاوت طرحریزی کنیم و بهاصطلاح فرزندان و آیندگان را از آنچه تغذیه ناسالم میدانیم، دور نگاه داریم، اینکار تنها با تقبیح خوراکهای موجود صورت نمیگیرد؛ بلکه دو اقدام مهم را میطلبد: نخستین کاریکه میتوانیم انجام دهیم آناستکه فرهنگ موردنظرمان را در آثاری که دست به خلق و تولید آنها میزنیم، لحاظ کنیم. همچنین، علاوهبر آثاری که تولید میکنیم؛ درعینحال با ترتیبدادن برنامهها و گفتوگوهای آموزشی، به سایرین یادآور شویم چرا ایننوع غذاها را برای سلامت روانی و جسمانی آنها مناسب یا نامناسب میدانیم؛ و درعینحال، شنونده نظرات آنها نیز باشیم که چرا به ایننوع غذاها علاقه نشان داده یا بهدلیل برآوردهشدن کدام نیاز یا چه لذت و خواستهای، آن خوراک بهخصوص را در منوی خود قرار میدهند.
مسلم خراسانی