کد خبر:
210531
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۳ تير -
08:26
این پول، عجیب جِز جگرها که ایجاد نمیکند ...
مخترعین پول برایناعتقادندکه پول به نیازهای روانی هم پاسخ میدهد؛ اما شاید لازم است دراینزمینه کمی عمیقتر اندیشه کنیم. باید درنظر داشت؛ پول بر دنیای امروز آنچنان تأثیری گذاشته که همهچیز را به حالتی یکپارچه درآورده؛ حتی کودکان نیز امروز به ارزش پول واقفاند و بزرگسالان میدانند در مبادلات تجاری جهان، بدون پول نمیشود راه به جایی برد. برهمیناساس؛ وقتی از توسعه سخن بهمیان میآید، بلافاصله مفهوم اقتصادی آن در ذهنها برجسته میشود. «کارل مارکس» اگرچه در دیدگاههای خود به اولویتهای اقتصاد توجه کرده؛ اما بهخوبی در دل این گفتار، اعتراض خود را به اولویتبخشی اقتصاد به فرهنگ و سیاست اعلام کرده است. درواقع، او هرگز دلش نمیخواست که نظام پولی بر روابط اجتماعی غلبه پیدا کند؛ اما ما امروز در جهانی بسر میبریم که حتی عناصر کلیدی زبانی نیز با مفاهیم پولی معنادار میشود. باید درنظر داشت؛ هرچند درطولتاریخ، بشر اشکال گوناگون پول را تجربه کرده است؛ اما آنچه مهم است اینکه پول توانسته بهشدت بر تمایلات، رفتارها، خلقوخو و مناسبات اجتماعی افراد تأثیرگذار شده. وقتی پول وارد مبادلات میشود، امکان وزندهی به ارقام نسبت به حتی انسانها نیز بیشتر میشود. «پارسونز» برایناعتقاد است که «پول، یک وسیله اجتماعی بیضرر نیست؛ بلکه سلاح سیستم اجتماعیست که برای تولید و بازتولید روابط مبتنیبر سلطه اجتماعی و اقتصادی بهکار گرفته شده است» (بیکر و جیسن،1374). البته «گاندی» نوع دیگری به پول و سرمایه نگاه میکند و معتقد است: «پول در ذات و ماهیت خودش شر نیست؛ این، استفاده نادرست از آناستکه شر درست میکند. درواقع، نوع نگرش و استفاده ما از پول است که آنرا بهشکل دیوانهواری در زندگیمان معنادار میسازد» (Edberg,2021)؛ اما بهنظر میرسد که پول درعینحالکه رفاه و امنیت را برای صاحبانش بههمراه دارد، میتواند آزادی آنها را نیز سلب کند و این، بستگی به آن دارد که تاچهحد فرد، قدرت فرماندهی بر پول را دارد؛ یااینکه پول است که بر او حکمرانی میکند. «شوپنهاور» معتقد است: «ثروت مانند آب دریاست. هرچه بیشتر بنوشیم، عطش بیشتری خواهیم داشت؛ اما همین حرف درمورد شهرت نیز صدق میکند». حال مسئله اساسی ایناستکه اگر کسی همه پول خود را از دست بدهد، تاچهحد اعتبار و ارزش دارد؟ آنچه به پول، ارزش و اعتبار بالایی میبخشد، شاید استفاده بهینه از آن در راه دیگران باشد و چهبسا ثروتمندانی که پول خود را درراستای حل فقر دیگران تعریف میکنند؛ اما یکی از موضوعاتی که درخصوص جامعهشناسی پول مطرح است، رابطه آن با کنشگران اجتماعیست؛ مثلاً اینکه اگر فردا صبح مبلغ 10میلیاردتومان بهحساب هریک از اعضای خانواده واریز شود، چه واکنش یا عکسالعملی نشان میدهند یا اگر کسی درعرض مدت کوتاهی مبلغ زیادی پول را از دست بدهد، چگونه درمواجههبا مشکلات قرار گرفته و خود را سپر بلای حوادث مییابد؟ در اینجا بحث اصلی که با پول گره میخورد، هویت انسانی یا درک انسانها از عشق است که میتواند همهچیز را تحتالشعاع قرار دهد. پول ممکن است از سطح رضایت تا نارضایتی در افراد تغییروتحول ایجاد کند. البته مکانیسم این تغییروتحول بسیارمهم است. باید درنظر داشته باشیم؛ پول میتواند هم ماهیت خردورزانه و هم ماهیت شیطانی و ستیزهجویانه را بازتولید کند؛ پس معنای پول یک دیالکتیک دوسویه است؛ درست مثل ازدواج که میتواند برای یکی سبب ایجاد شادی و برای دیگری سبب ایجاد ناکامی باشد. وقتی کسی میزان زیادی پول را از دست میدهد، در شاخص سنجش متفاوتی قرار میگیرد. پول ممکن است شما را به هر نقطهای ببرد؛ درست مثل سنگی که در یک رودخانه با امواج آب درحرکت است؛ اما پول بهمثابه آب برای سنگ نمیتواند بهسادگی به درون سنگ نفوذ کند. این، بستگی به خود فرد دارد که تاچهحد امکان ورود و تأثیرگذاری را به آن ببخشد یا تسریع کند. در اینجا تصور اینکه آیا افراد بدون پول میتوانند خوشبخت زندگی کنند، دشوار است؛ آنهم در جهانی که معناها روبهزوال رفته و انسانیت با یک تهدید جدی روبهروست: فراموشی این اصل که انسان میتواند برای دیگران گام بردارد. وقتی پول جای ما تصمیم میگیرد، دیگر بهسادگی برای دیگران گامی برنمیداریم. درواقع، ما خوشبختی خویش را در ترسیم منافع در دایره هویتی خویش میبینیم و این، همانچیزیستکه ما را به کارفرمای استفاده پول درراستای خود تبدیل میکند. اینگونه کارفرماشدن اگرچه درظاهر بهنفع فردیت است؛ اما درعمل فردیت را زیر چکشهای تزویر و ریا نابود میسازد. نجات انسانیکه در منجلاب پول غرق شده است، بهسادگی امکانپذیر نیست. ایکاش میتوانستیم در دریای پول شنا کنیم و به فرزندانمان شناکردن را یاد دهیم؛ اما ما کارفرمایی هستیم که همهچیز را درراستای خود تعریف میکنیم و این خودبینی، ما را به سقوط درایناقیانوسِ عظیم اقتصادی قرار میدهد. «کارل مارکس» در بخشی از نظریات خود، پول را درارتباطبا سرمایه و کار تعریف میکند و معتقد است: «پول روزبهروز از روابط اجتماعی جدا میشود و آنها را دچار کالازدگی میکند؛ بهطوریکه این روابط نسبت به کنشگرانی که درگیر آن هستند، حالت بیرونی مستقلی پیدا میکند» (جهانگیری و کشافینیا، 1393). «مارکس» در دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی در سطری بهعنوان قدرت پول در جامعه بورژوازی به واژگونیِ حقیقت در نتیجه قدرت دگرگونکننده پول هشدار میدهد؛ چراکه پول ازطریق مخدوشکردن و درهمآمیزی همه کیفیات طبیعی و انسانی، در خدمت تبدیل همه داشتههای انسان؛ حتی داشتههای متناوب، به یکدیگر قرار گرفته و درحالازبینبردن همه پیوندهای ذهنی موجود بین افراد و اشیاء و تنزل روابط بینفردی درحد پیوندهای ابزاریست؛ اما «زیمل» نوع دیگری به پول نگاه میکند و معتقد است: «هیچ واقعیت اقتصادی خالصی وجود ندارد؛ پس این واقعیت که دونفر محصولات خود را مبادله میکنند، بههیچوجه صرفاً یک واقعیت اقتصادی نیست. مبادله همچنین میتواند یک واقعیت روانی، اخلاقی، یا زیباییشناختی و نیز یک واقعیت اقتصادی باشد» (محمودی، 1399)؛ بنابراین، پول میتواند جنبههای متعددی در زندگی انسانها ایجاد کند. ممکن است ما به جایی برسیم که پول را بهگونهای در زندگی خود فعال کنیم که باعث افزایش درک زیباییشناسی ما نسبتبهخود و طبیعت شود؛ بنابراین، نمیشود آنرا صرفاً طبق برداشتهای امروز در نظام سرمایهداری درنظر گرفت؛ هرچندکه در دنیای مدرن امروزی هویت سرمایهسالاری، رقابت و قدرتطلبی بر طبقات فاقد ابزار تولید، بسیار بهچشم میخورد؛ اما شاید روزی ما با هویت عاشقانه پول را تعریف کنیم و درآنصورت دیگر نمیتوان آنرا پدیدهای جهت کالاشدگی انسان درنظر گرفت. اینجا پول، بازگوکننده معناهای جدید است؛ معناهایی که خلاف جریان آب را نشان میدهد. درواقع، اگر پول بتواند نقش کیفی پیدا کند و بر کمیتها غلبه کند، درآنصورت ادراک ما از آن تغییر میکند. این ارزشگذاری توسط انسان صورت میگیرد؛ اما در فضایی که نظام اجتماعی آنرا شکل داده، درواقع، شاید نظام اجتماعی بر اراده افراد نیز غلبه دارد و ازاینمنظر در یک روند دیالکتیکی پول در نظام اجتماعی معنایی فراتر از اراده انسان را طی میکند. هماکنون پول باعث شده تا فرهنگ مصرف بر رفتارهای بشر غلبه کند و بشر رضایت خود را در مصرف بیشتر مییابد؛ اما او روزبهروز از خود بیگانهتر و دورتر میشود و در یک فضای نابرابر اجتماعی، با بهرهکشی مداوم مواجه میشود. این جنبه مهمی از غلبه معنای اقتصادی پول بر جهان است؛ اما در نگاه فرهنگی، ما میتوانیم پول را درراستای شادمانی جهان بهکار گیریم. در اینجا اعتبار و هویت رضایت با معنای اقتصادی آن متفاوت است؛ بنابراین، شاید باید بپذیریم که «ثروتمندشدن» بهمعنای «پولدارشدن» نیست؛ البته میتواند بهمعنای «پولدارشدن» هم باشد؛ بهشرطیکه معنای فرهنگی آن بر معنای اقتصادی آن غلبه کند؛ پس شاید لازم است قبل از رسیدن به پول و چسباندن آن به خود، روی هویت خودمان سرمایهگذاری کنیم. ما گزینههای زیادی برای ایجاد تغییر دراختیار داریم.
*جامعهشناس و استاد دانشگاه