آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
یونسی که از شکم نهنگ بیرون نمی‌آید
کد خبر: 240663 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۰ يکشنبه ۲۴ مرداد - 08:21

نقد و بررسی سریال اینترنتی «تاریکی»

یونسی که از شکم نهنگ بیرون نمی‌آید

سریال اینترنتی «تاریکی» نوشته پانتیه فریز، رونی اسخالک و دافنه فرارو و به‌کارگردانی باران بو اودار است که شرکت فیلم‌سازی و پخش فیلم «نتفلیکس»، مسئولیت تهیه و پخش اثر را برعهده داشته است و نخستین اثر ساخته‌شده این پلتفرم به‌زبان آلمانی به‌شمار می‌رود. «تاریکی»، با عرضه سه فصل از سال 2016 تاکنون، توانسته است نظر مثبت مخاطبان و منتقدان سینمایی در سراسر جهان را به خودش جلب کند؛ ازاین‌رو، در سطور پیش‌رو، به تحلیل نقاط ضعف و قوت اثر خواهیم پرداخت.

مجموعه اینترنتی «تاریکی» با شروع تیتراژ دوبخشی قرینه‌سازی‌شده؛ و در‌انتها، سه‌بخشی‌شدگی قرینه‌شده مثلث‌شکلِ تصاویر قسمت‌های گوناگون اثر و آهنگ تیتراژ مسحورکننده و تعلیق‌آفرین «خداحافظ» با صدای «ساشا رینگ» (ملقب به آپپارات) و با آهنگسازی «آنجا پلاشگ»، از اولین‌لحظه، مخاطبان را میخکوب می‌کند تا چشم‌ها را از صفحه نمایشگر برندارند و پیگیر وضعیت نوجوانان ربوده‌شده و بازی زمانی به‌نمایش‌درآمده طی هر فصل از سریال باشند.
نویسندگان، تبحر خاصی در نمایش و ایجاد رابطه پیچیده برای شخصیت‌ها دارند و با وقوع هر پیچش داستانی، یک طعم‌دهنده جدید به رابطه‌های ازقبل‌پیچیده‌شده پیشین می‌افزایند که تفکر و تأمل درباره طریقه افشای هر راز و درپایان، به نقطه آرامش‌رسانی آن‌ها در خاتمه روایت، محرکی دیگر به‌وجود می‌آورد که بینندگان، مشتاقانه دکمه شروع قسمت بعدی «تاریکی» را بفشارند تا با نزدیکی به قسمت‌های انتهایی، احتمال و طریقه وقوع آخرالزمان در هر‌یک از فصول، آدرنالین خون را در آن‌ها افزایش دهد و با نفس‌های محبوس، به سرنوشت گره‌خورده جهان به «شهر ویندن» بنگرند و امیدوار باشند یک‌نفر از میان شخصیت‌ها، ازجمله یونس جوان، یونس 40ساله و یونس پیر ملقب به «آدام»؛ «رئیس گروه مسافران زمان»، کلودیای 40‌ساله، کلودیای پیر مقلب به «شیطان سفیدپوش»، نوح جوان و نوح پیر، راهکاری داشته باشد که از پایان دنیا پیشگیری کند؛ هرچند زهی خیال باطل! در «تاریکی»، همه‌چیز در نسخه‌های گذشته، حال و آینده، جوان، میان‌سال و پیر، محکوم به تکرار است؛ زیرا طبق یک دیالوگ مهم در دو فصل نخست از زبان «هلگه»: «آغاز، پایان است و پایان، آغاز»؛ و در همین‌جا، مهم‌ترین نقطه‌ضعف سریال نقاب از چهره برمی‌دارد: چنانچه فربه‌شدگی رابطه‌سازی‌های پیچیده میان شخصیت‌ها و انگیزه‌های متفاوت نسخه‌های جوان، میان‌سال و پیر شخصیت «یونس» به‌عنوان شخصیت اصلی را در مقام «بدن» درنظر بگیرید؛ خرده‌روایت‌های تکرارشونده در هر فصل در شمایلی متفاوت، به‌مرور، داستان را از مسیر اصلی «ناپدیدشدگی نوجوانان، ورود آن‌ها به مقطع زمانی دیگر و کوشش برای بازگشت آن‌ها به زمان خودشان» منحرف می‌سازد؛ بدین‌صورت اگر نکته گفته‌شده «هسته اصلی و مغز داستانی» نامیده شود، در برابر فربه‌شدگی خرده‌روایت‌های نامبرده، آن‌چنان لاغر و نحیف است که چهره ناموزون و نامتوازنی به داستان با احتساب نقطه‌های عطف اصلی و خرده‌روایت‌ها می‌دهد؛ انگار صورت لاغراندام و پاهای نحیف یک شخص 50‌کیلویی، بدن چاق و فربه یک آدم 150‌کیلویی را «سیزیف‌وار» با خودش به‌این‌سو و آن‌سو بکشاند و نشانگر موقعیتی گروتسک باشد.
ابتدا، نقبی به مقاله «هم‌ذات‌پنداری و احساسات در سینمای روایی» نوشته بریس گوت با ترجمه بابک تبرائی می‌زنیم؛ سپس بحث را ادامه خواهیم داد. گوت در صفحه شش مقاله مذکور می‌نویسد: «وقتی هم‌ذات‌پنداری را به‌عنوان تصور فرد به بودن در موقعیت کاراکتر تعبیر ‌کنیم، این‌مسئله متناسب می‌شود بااینکه بیننده تصور کند که در چه جنبه‌ای از موقعیت کاراکتر قرار دارد. همچنان‌که دیدیم؛ موقعیت کاراکتر را به‌لحاظ کیفیاتی که او واجدشان است، درنظر می‌گیریم. کیفیات فیزیکی او شامل اندازه‌اش، وضعیت جسمانی، جنبه‌های فیزیکی اعمالش و ازاین‌قبیل می‌شوند. کیفیات روانی‌اش را هم می‌توان به‌لحاظ پرسپکتیو او نسبت به جهان (داستانی) درنظر گرفت؛ اما آن پرسپکتیو تنها یک مقوله‌ بصری نیست (اینکه چیزها چطور به‌نظرش می‌آیند)؛ ما هم‌چنین می‌توانیم کاراکتر را به‌عنوان صاحب یک پرسپکتیو عاطفی بر رویدادها (چه حسی درباره‌شان دارد)، یک پرسپکتیو انگیزشی (انگیزه‌اش از انجام امور چیست)، یک پرسپکتیو معرفتی (چه باوری درباره‌شان دارد) و چنین مواردی درنظر بگیریم. پس هرگاه کسی درباره هم‌ذات‌پنداری با یک کاراکتر سخن می‌گوید، باید پرسید که او در چه زمینه‌ای با کاراکتر هم‌ذات‌پنداری می‌کند؟ هم‌ذات‌پنداری، دارای چند جنبه است: هم‌ذات‌پنداری ادراکی با یک کاراکتر، تصور دیدن از نقطه دید اوست؛ هم‌ذات‌پنداری عاطفی با او احساس تصور‌کردن آن‌چیزی‌ست‌که او احساس می‌کند؛ هم‌ذات‌پنداری انگیزشی با او تصور خواستن چیزی‌ست‌که او می‌خواهد؛ هم‌ذات‌پنداری معرفتی با او تصور باور‌داشتن به چیزی‌ست‌که او به آن باور دارد؛ و غیره. اعتراضات مطرح‌شده فوق ما را مجبور به دیدن این‌نکته می‌کنند که فقط به‌این‌دلیل‌که کسی با کاراکتر هم‌ذات‌پنداری ادراکی می‌کند، دلیل نمی‌شود با کاراکتر هم‌ذات‌پنداری انگیزشی یا عاطفی نیز داشته باشد یا تصور کند که خصوصیات جسمانی او را دارد».
انگیزه‌های متفاوت نسخه‌های مختلف زمانی «یونس» و نسخه‌های گوناگون زمانی «کلودیا» کنار تعدد انگیزه‌های دیگر اهالی شهر «ویندن» نمایش داده‌شده در «تاریکی»، موجب می‌شود که تماشاگران نتوانند هم‌ذات‌پنداری انگیزشی با هیچ‌یک از شخصیت‌ها و به‌ویژه «یونس» و «کلودیا» در هم‌مسیری با آن‌ها در تصمیم برای نابودی زمان یا حفظ آن داشته باشند؛ زیرا باوجوداینکه مخاطبان با شخصیت‌ها، سفر در زمان را از سر گذراندند، احساسات شخصیت‌ها را در مقاطع زمانی متفاوت به‌تماشا نشستند و از انگیزه‌های اصلی عاطفی آن‌ها اطلاع دارند، هرگز فرصت پرداخت شخصیت‌ها در بُعدهای باوری و انگیزشی وجود نداشته است تا بینندگان نیز دست‌به‌دعا برای نابودی هرچه‌زودتر زمان یا حفظ آن به‌هرطریق‌ممکن و پیروزی هر‌یک از شخصیت‌ها در نبرد پایانی و روز آخرالزمان بردارند.
با پخش قسمت آخر فصل دوم، 20 قسمت از «تاریکی» می‌گذرد که گره‌افکنی‌های صورت‌گرفته در سریال، به حال خویش رها شدند و نویسندگان، هیچ تلاشی برای گره‌گشایی انجام ندادند. ازآنجاکه از میان شش نوجوان گمشده در سال 2020، سه‌نفر از آن‌ها هرگز در هیچ خط زمانی، به «یونس» و دیگر شخصیت‌ها برنخوردند و همچون «مَدز نیلسِن»، سرنوشت آن‌ها نامعلوم است؛ هنوز راه‌حلی برای وصال «یونس» و «مارتا» باتوجه‌به عشق ممنوعه و رابطه پیچیده خونی آن‌ها داده نشده؛ چرا باید تمام اهالی شهر از قضیه «سفر در زمان» اطلاع یابند و «ایگون تیدمن»؛ بازرس پلیس در تاریکی برای حل پرونده‌ها اقدام کند تا همیشه شنونده سرکوفت‌ها باشد؟! او تنها کسی‌ست که هرگز کسی برایش روند اتفاقات را شرح نمی‌دهد؛ هنوز سؤال‌های قبلی بی‌پاسخ مانده و در هر فصل، نسخه‌های زمانی مختلف از «یونس» معرفی می‌شود و حتی، بی‌توجیه، شخصیت جدیدی از شهری دیگر سر می‌رسد؛ هرچند فرآیند دراینجا، متوقف نمی‌شود و پای جهان‌های موازی نیز به بحثِ هنوز بازمانده زمان در جایگاه خداوندگار باز می‌شود و این‌بار، «مارتا» برخلاف «یونس» به‌جای نسخه زمانی متفاوت، نسخه جهانی متفاوت می‌یابد و «یونس» را از یک زمان به جهانی دیگر می‌برد تا گره‌های ملوانی زده‌شده روی‌هم که پیش‌ازاین، امیدی به گشایششان نبود، زین‌پس تقلایی برای تفکر و تأمل راجع به ‌شیوه گشایششان هم در‌میان نباشد؛ همانند شخصیت «یونس» گرفتارآمده در شکم نهنگ زمان؛ بااین‌تفاوت‌که با تفاسیر گفته‌شده، قرار نیست بسان حضرت یونس‌(ع) از شکم این نهنگ بیرون بیاید تا همه‌چیز به نقطه آرامش اولیه بازگردد.
این‌طورکه به‌نظر می‌رسد؛ شخصیت‌های «تاریکی» نباید روی خوش ببینند؛ بنابراین، گشایشی در وقایع رخ‌داده برای آن‌ها حاصل نمی‌شود و علی‌رغم ارجاعات مذهبی در سرتاسر اثر، برای آن‌ها با هر سختی، آسانی همراه نیست و هر سختی، سخت‌تر می‌شود؛ آن‌قدرکه جای تنفس برای مخاطبان از بین می‌رود بس‌که بدبختی پشتِ بدبختی برای شخصیت‌ها می‌آید؛ و تماشای چنین حجم از بدبختی با توجیه جبر زمان و ناتوانای شخصیت‌ها در تغییر روند اتفاقات، به‌مرور، تماشاچیان را دل‌زده کرده و لحظه‌ای فرامی‌رسد که عطای تماشای «تاریکی» را به لقا ببخشند.
در سریال «ماده تاریک» ساخته جوزف مالوتزی و پائول مولی در ژانر علمی-‌تخیلی، پخش‌شده در شبکه‌های تلویزیونی «فضا» و «علمی-‌تخیلی»، برخورد مرگبار دو سفینه فضایی در فاصله بین دو کهکشان، آغاز دومینویی‌ست که به کشف رازهای بزرگ و وقوع ناممکن‌ها می‌انجامد؛ مثل آنچه ناپدیدشدگی نوجوانان در «تاریکیِ» (باران بو اودار) نوید می‌دهد؛ اما به سرمنزل مقصود نمی‌رسد؛ زیرا با تماشای قسمت پایانی هر فصل، سؤالات بی‌شمار بی‌پاسخ از قسمت‌های نخستین، به مخاطبان چشمک می‌زنند و اعلام حضور می‌کنند؛ نقطه‌ضعفی که در «ماده تاریک» قابل‌مشاهده نیست و از کاه، به‌درستی کوه ساخته شده؛ نه چنانکه با اغراق و ایجاد پیچش داستانی غلوآمیز، توجه بینندگان را به‌سمتی دیگر جلب کند و نویسندگان از پاسخ به سؤالاتی که خود مطرح کرده‌اند، طفره بروند.
مقوله گفته‌شده با «پرش‌های زمانی» در بحث «داستان مدرن» منافاتی ندارد و هر آغازی، باید میانه و پایان داشته باشد؛ علاوه‌براینکه گفته «آنتون چخوف» (نویسنده شهیر روس) قابل‌استناد است: «اگر در فصل اول به این اشاره کنید که تفنگی به دیوار آویخته شده، باید در فصل دوم یا سوم از آن تیری شلیک شود. اگر قرار نیست تیری از آن شلیک شود، نباید به دیوار آویخته شده باشد». گفتنی‌ست؛ معایب گفته‌شده باعث نمی‌شوند که دکوپاژها و قاب‌بندی‌های فکرشده باران بو اودار در مقام کارگردان، طراحی‌های با‌دقت و پرجزئیات صحنه و لباس برای مقاطع زمانی مختلف در ترکیب با طراحی گریم هنرمندانه اثر، قدرنادیده رها شده و تحسین آن‌ها از یاد برود. «تاریکی» به‌رغم شهرتی که به‌هم زده؛ از ضعف در داستان‌گویی رنج می‌برد و نواقص، آن‌قدر هست که نتوان به‌سادگی از کنارشان گذشت؛ چنانکه گاهی، تحسین‌ها غیرقابل‌باور بنماید.

فرزاد جمشیددانایی

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه