آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
آیا نویسنده و مترجم باید هویت همگون داشته باشند؟
کد خبر: 250665 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۰ دوشنبه ۱ شهريور - 08:06

آیا نویسنده و مترجم باید هویت همگون داشته باشند؟

چقدر باید به هویت یک مترجم اهمیت بدهیم؟ سال‌هاست که محققان مطالعات ترجمه خواستار بیشتر دیده‌شدن مترجمان هستند. کتاب مهم لارنس وِنوتی؛ «نامرئی بودن مترجم» (۱۹۹۵) استدلال می‌کند روال نادیده‌گرفتن هویت مترجم، تاحدی‌که منکر آن شویم که یک کار اصلاً ترجمه بوده، بخشی از ذهنیت سلسله‌مراتبی بیهوده‌ای‌ست که به‌اشتباه اثر اصلی را شایسته ارزش مطلق می‌داند و این حقیقت را نادیده می‌گیرد که هر ترجمه خود یک اثر هنری جدید است.

وِنوتی حرفه مترجم را رسالتی سیاسی و پیشرو می‌پندارد که با گرفتن زبان هدف از سلسله‌مراتب فرهنگی و اجتماعی که موردحمایت آن زبان است، از ترجمه برای «قلمروزدایی» آن استفاده می‌کند. این رویکرد می‌تواند در پیوند با متن اصلی یا مقاومت در برابر آن انجام شود. در‌این‌فرضیه، گریز از سلسله‌مراتب فرهنگی و اجتماعی و قلمروزدایی از زبان خوب است؛ حتی اگر سلسله‌مراتب و زبان مترجمان کاملاً متفاوت از کسانی‌ست که کتاب را پدید آورده‌اند. تعدادی از محققان نیز که قرائت فمینیستی از آثار ادبی را پیشنهاد کرده‌اند مفهوم ترجمه «مقاوم» را مطرح می‌کنند. امیلی ویلسون ترجمه خود از «ادیسه» در سال ۲۰۱۷ را که اولین ترجمه کامل شعر به انگلیسی توسط یک زن است، «درخشش نوری آشکار بر اشکال خاصی از جنسیت‌گرایی و مردسالاری موجود در متن» توصیف کرد. در مواردی ازاین‌دست‌که مترجم در مقدمه یا پاورقی دنبال ارائه نقد بر یک متن ادبی‌ست و آگاهانه تلاش در اشاره به جنبه‌های غیرجذاب آن دارد، خواننده ممکن است احساس کند خوب است بدانم مترجم کیست و از کجا آمده است.
ویلسون در نقدی که در آن به سه ترجمه از «اورستیا» آیسخلوس پرداخت، اشاره کرد شناخت هویت مترجم چقدر برایش مهم بود و اذعان کرد: «وقتی فهمیدم که دومورد از این ترجمه‌ها توسط مردان سفیدپوست مسن انجام شده که هر‌دو اساتید برجسته‌ای هستند و آن‌یکی را یک مرد سفیدپوست جوان‌تر که دانشگاهی نیست، ترجمه کرده، در اندوه فرو رفتم». ویلسون اعتراف کرد که «تکرار نسخه قدیمی و فرسوده از متون قدیمی برای هرکسی با هر پس‌زمینه اجتماعی یا هویتی بسیارآسان است؛ و ازنظر تئوری ارائه ایده‌های بدیع و چشم‌اندازهای نو ازسوی مردان سفیدپوست مسن کاملاً امکان‌پذیر است. شباهت‌های میان آن‌ها، به‌ویژه در موارد پیرامتنی، نشان از وجود ارتباطی نسبی میان موقعیت اجتماعی مترجمان و خوانش آن‌ها از اورستیا دارد». به‌طورخلاصه، همان‌طورکه ویلسون می‌پندارد، پیشینه مترجم بر اثری که ترجمه می‌کند تأثیرگذار است. ویلسون آماری ارائه می‌دهد که نشان‌دهنده سلطه مردان سفیدپوست بر حوزه ترجمه آثار کلاسیک است. دو نتیجه مهم از این‌امر به‌دست می‌آید: اول، شناخت هویت مترجم مفید؛ و دوم، حوزه ترجمه مجدد آثار کلاسیک از مترجمان زن و غیرسفیدپوست بهره خواهد برد.
شواهد نشان می‌دهد در سال‌های اخیر داستان‌های خارجی بیشتری در‌حال‌چاپ هستند و مترجمان بیشتر دیده می‌شوند. جایزه بین‌المللی بوکر برای بهترین اثر داستانی ترجمه‌ حالا مبلغ ۲۵هزارپاوند را به‌طور مساوی به نویسنده و مترجم اختصاص می‌دهد. جوایز ویژه مترجمین چند‌‌برابر شده‌اند. جوایزی برای مترجمان جوان و زنان مترجم نیز درنظر گرفته شده. مورد خارق عادت النا فرانته (نام مستعار نویسنده ناشناس ایتالیایی) که رمان‌های بسیار موفقش در رویدادهای تبلیغاتی توسطان گلدشتاین، مترجم انگلیسی‌زبان اجرا شده، باعث آگاه‌سازی جامعه خوانندگان درباره شخص مترجم شد. به‌همین‌ترتیب، بحث پیرامون ترجمه دبورا اسمیت از رمان برنده جایزه هان کانگ باعنوان «گیاه‌خوار» به تشدید جدال‌ها پیرامون انواع آزادی‌هایی که مترجمان ممکن است هنگام ترجمه اختیار کنند، منجر شد. جالب اینجاست که رویکرد گلداشتاین و اسمیت نسبت به کارشان کاملاً درتضادبا یکدیگر قرار دارد. گلداشتاین پایبندی دقیقی به کلمات متن اصلی دارد و اسمیت با جسارت تمام اعلام می‌کند که «وفاداری» در ترجمه مفهومی منسوخ، گمراه‌کننده و غیرمفید است. امروزه هیچ رویداد و جشنواره ادبی بدون بحث پیرامون ترجمه کامل نخواهد بود.
دراین‌صحنه هیجان‌انگیز و گاه آشفته است که خبر می‌رسد دو مترجم اروپایی مأمور ترجمه آثار آماندا گورمن، شاعر جوان و سیاه‌پوست آمریکایی که در تحلیف ریاست‌جمهوری جو بایدن شعر خواند؛ متعاقباً به‌خاطر مسائل هویتی از این‌کار انصراف داده‌اند. این دو مترجم به‌رغم‌اینکه هردو سفیدپوست هستند، به‌سختی می‌توانند به یکدیگر شبیه باشند. یکی از این دو ماریکه لوکاس رینولد، نویسنده و مترجم آینده هلندی‌ست که با اولین رمانش «ناراحتی شب» پارسال در ۲۹‌سالگی به‌عنوان جوان‌ترین برنده تاریخ بوکر بین‌المللی شناخته شد و خود را فردی نان‌باینری می‌داند که ضمیرهای مردانه و زنانه را نمی‌پذیرد. او شخصیتی کاملاً چشم‌گیر برای صف‌آرایی کنار گورمن بود؛ اما این دو به‌دنبال انتقاد جنیس دوئل روزنامه‌نگار که ادعا کرد بااین‌کار درواقع فرصت برای «یک هنرمند زن جوان، کنشگر و سیاه‌پوست» از دست رفت، تصمیم گرفتند از این‌پروژه کناره‌گیری کنند. مترجم دیگر، ویکتور اوبیولز، شاعر دیرینه کاتالان با شصت سال سن بود که ترجمه‌های تحسین‌شده‌اش شامل آثاری از شکسپیر، اسکار وایلد و والتر دولامر است و همچنین مجموعه‌ای از کتاب‌ها درزمینه موسیقی بلوز، جاز و راک، رمان مصور، رمان کودک و ... دارد. او از کار ترجمه اشعار گورمن برکنار شد زیرا به‌گفته او ناشران یا شاید نماینده این نویسنده به‌دنبال شخص دیگری بودند که «زن، جوان، کنشگر و ترجیحاً سیاه‌پوست» باشد. او نوشت: «اگر من نتوانم اثر یک شاعر را ترجمه کنم، به‌این‌خاطرکه او زن، جوان، سیاه‌پوست و یک آمریکایی قرن بیست‌ویکمی‌ست، پس هومر را هم نمی‌توانم ترجمه کنم؛ چون یک یونانی قرن هشتم قبل‌ازمیلاد نیستم. شکسپیر را هم نمی‌توانم ترجمه کنم؛ چون یک انگلیسی قرن شانزدهمی نیستم».
بحث درباره این سؤال پیچیده بدون کشیده‌شدن به مباحثه‌ای شدیداً دوقطبی آسان نیست. واضح است که رسالت ترجمه فائق‌آمدن بر موانع است. آن‌طورکه پل استر می‌گوید:‌ «مترجمان ابزارهایی اغلب فراموش‌شده‌اند که امکان گفت‌وگو میان فرهنگ‌های مختلف را فراهم آورده و موجب می‌شوند بفهمیم از هرکجای دنیا که باشیم، همگی در یک دنیا زندگی می‌کنیم». موانع از هر نوعی که باشند با چنین آرمان‌هایی ناسازگارند. با مشاهده دوباره اجرای آماندا گورمن در مراسم تحلیف جو بایدن تحت‌تأثیر اقبال عمومی به شعر او قرار خواهید گرفت. کلماتی که او به‌کار می‌برد، لااقل در‌این‌شعر، خط فکری غالب و لفاظی در سنت آمریکایی‌ست. عنوان آن، «تپه‌ای که می‌نوردیم» بلافاصله به‌عنوان تمثیل شناخته می‌شود. درعین‌حال ریتم کوبنده شعر، با امواج بالا و پایین‌رونده، با قافیه‌های داخلی پی‌درپی، تکرارها و بازی‌های هم‌آوایی، قوی، تأثیرگذار و غیرقابل‌تردید هستند. تجربه جالبی خواهد بود اگر گروهی از مثلاً مترجمان ایتالیایی، همه با تجربه نوشتن یا ترجمه شعر، اما از سنین، قومیت‌ها و جنسیت‌های مختلف دعوت به ترجمه شوند و بعد ناشر بدون شناخت از نویسنده، آن‌ها را بخواند. احتمالاً حدس اینکه چه‌کسی کدام ترجمه را انجام داده دشوار خواهد بود. موفقیت هر نسخه به تجربه زندگی، زبان و ادبیات بستگی دارد که هر مترجم می‌تواند در کار خود به‌کار گیرد؛ و البته به ابتکار و خلاقیت او در زبان ایتالیایی. مطمئناً ازاین‌طریق می‌توان به نسخه‌ای قدرتمند دست یافت؛ اما به‌نظر نمی‌رسد این چیزی باشد که ناشران یا نمایندگان ادبی بخواهند یا نگرانش باشند. مترجمان به‌دنبال بیشتر دیده‌شدن هستند و حالا باید با آنچه آرزویش را داشته‌اند زندگی کنند. وقتی ناشران هلندی شخصیتی بسیار چشمگیر و غیرقابل‌چشم‌پوشی را به‌عنوان مترجم انتخاب کردند، بحث‌های متعاقب این انتخاب نشان داد این‌نوع از دیده‌شدن نادرست است و شاید بهتر باشد کسی دراین‌پروژه به‌کار گرفته شود که با پیشینه گورمن هماهنگ‌تر است. به‌این‌ترتیب شاعر و مترجم -هردو جوان، سیاه‌پوست و زن- می‌توانند کاری را با هم ارائه دهند و کسی تصور نخواهد کرد که شعرها توسط مترجمی با سابقه ممتازتر ربوده یا تصاحب شده است. این تفکر، لااقل در سطح تبلیغاتی، منطقی اقناع‌کننده دارد، گرچه باید به این فکر کرد که این رویکرد تا چه ابعادی قابل بسط است. آیا برای ترجمه آثار ماریکه لوکاس رینولد هم باید به‌دنبال مترجمی نان‌باینری باشیم؟
شک دارم که هیچ گروه شغلی بیش از مترجمان ادبی آمادگی ا‌ستقبال از ترکیب قومیتی گسترده‌ای را داشته باشند؛ اما دشوار است باور کنیم این‌نوع «هم‌ترازی هویت نویسنده-مترجم» با تمام محدودیت‌هایی که ایجاد می‌کند، روشی مفید برای پیشرفت دراین‌زمینه یا ارائه بهترین ترجمه به ما باشد و ماهیت کار را عمیقاً منحرف خواهد کرد. من بشخصه وقتی کار نویسنده دیگری را ترجمه می‌کنم تمایلی ندارم جای او را پر کنم یا بخشی از داستان باشم؛ بلکه به‌سادگی تلاش می‌کنم آن‌را به‌زبان خودم بازسازی کنم؛ و وقتی رمان‌هایم، اغلب توسط زنان، ترجمه می‌شوند، هرگز به ذهنم خطور نمی‌کند درباره پیشینه آن مترجم سؤال کنم یا تصور کنم چیز مردانه تحلیل‌ناپذیری در نوشته‌ام وجود دارد که آن‌ها قادر به ارائه‌اش نیستند. آن‌ها حرفه‌ای‌اند و من به کارشان اعتماد دارم. این رابطه نویسنده-مترجم است که بهترین راه روبه‌جلو را برای همه فراهم می‌کند.
مهرناز زاوه/ ایبنا

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه