آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
افغانستان؛ صحنه بازی بزرگ چین و آمریکا
کد خبر: 250683 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۰ شنبه ۶ شهريور - 07:53

افغانستان؛ صحنه بازی بزرگ چین و آمریکا

سیر تحولات پیش‌رو در افغانستان پیش‌بینی آینده این کشور را مشکل کرده است اما نکته‌ای که همه بر آن توافق دارند فعال‌شدن بازیگرانی‌ست که تا قبل‌ازاین تلاش می‌کردند در حاشیه وقایع قرار گیرند. فروپاشی دولت غنی در افغانستان و تسلط طالبان بر تمام سرزمین‌های افغانستان به‌جز دره پنجشیر تغییری راهبردی‌ست که سال‌ها تأثیر آن بر تمام منطقه حس خواهد شد. پیش‌بینی آینده افغانستان در شرایط فعلی دشوار و شاید غیرممکن است. افشاگری روزنامه واشنگتن‌پست درخصوص دیدار «ویلیام برنز» رئیس آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا با «ملأ عبدالغنی برادر» در کابل به‌خوبی نشان داده که نباید بازی واشنگتن در افغانستان را تمام‌شده فرض کرد و همچنان سایه این کشور بر تحولات درونی این کشور سنگینی می‌کند. طالبان از هم‌اکنون نشان داده به‌دنبال جلب اعتماد بین‌المللی برای رسیدن به دسترسی‌های دولت غنی در افغانستان است. آنجا کشوری‌ست که سال‌هاست با کمک‌های بین‌المللی در حال گذران امور است ازاین‌رو قطع دسترسی به منابع خارجی و احتمال وضع تحریم‌های مالی می‌تواند تبعات گسترده‌ای حداقل در کوتاه‌مدت و میان‌مدت برای افغانستان داشته باشد. دراین‌میان شاید سایر کشورهای همسایه افغانستان هرکدام به‌نحوی درگیر یک بازی بزرگ در افغانستان باشند اما احتمالاً برخلاف دهه 80 و 90 این‌بار یک بازیگر جدید پای به میدان گذاشته باشد؛ چین قدرتی‌ست که حالا تحولات روی‌داده در افغانستان را به امنیت ملی خود مربوط می‌داند.

روابط چین و افغانستان از قدمت تاریخی بالا برخوردار است و حداقل نشانه‌هایی از 4000‌سال روابط فرهنگی و سیاسی بین دو طرف وجود دارد. رابطه دولت کمونیستی چین و افغانستان نیز در دهه 50 برقرار شد؛ وقتی پکن خود را حامی کشورهای جهان در رقابت بین دو ابرقدرت اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا می‌دانست. در اواخر دهه 70 قرن بیستم زمانی‌که اتحاد جماهیر شوروی خاک افغانستان را اشغال می‌کرد، چین چنین اقدامی را نوعی تهاجم به امنیت ملی خود دانست که مانع عادی‌سازی روابط با مسکو شد. در دهه 80 چین از جمله کشورهایی بود که از مجاهدین افغانی درمقابله‌با تهاجم شوروی حمایت می‌کرد. موشک‌های زمین‌به‌هوای دوش‌پرتاب چینی باوجوداینکه تأثیرگذاری کمتری نسبت به نمونه‌های غربی داشتند اما کار با آن‌ها راحت‌تر بود و نیاز به آموزش‌های کمتری داشت. اغلب این کمک‌ها ازطریق پاکستان به‌عنوان یک متحد راهبردی به افغانستان منتقل می‌شد. در دهه 90 چین یک بازیگر منفعل در تحولات افغانستان بود که تلاش می‌کرد با همکاری روس‌ها از گسترش افراط‌گرایی و تروریسم به آسیای میانه جلوگیری کند.
وقتی آمریکایی‌ها در سال 2001 به‌بهانه حمایت طالبان از القاعده، افغانستان را اشغال کردند، چین با یک معادله سخت در برابر خود روبه‌رو بود. ازیک‌سو گسترش حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان می‌توانست یک تهدید جدی برای پکن باشد و ازسویی فعالیت گروه طالبان که بستر را برای فعالیت سایر گروه‌های افراطی فراهم می‌کرد، یک تهدید راهبردی برای این کشور محسوب می‌شد. درطول حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان، چین تلاش کرد حضور اقتصادی خود را در افغانستان گسترش دهد. نمونه چنین سرمایه‌گذاری‌هایی مربوط به حوزه معدن است. افغانستان دارای معادن گسترده زیرزمینی به‌ارزش یک‌هزار‌میلیارددلار است که برای هر کشوری وسوسه‌انگیز است. در سال 2008، شرکت متالورژی گروه چینی (MCC) و کنسرسیوم Jiangxi Copper Company Limited با اجاره 30‌ساله، به استخراج دومین ذخایر مس جهان دست پیدا کرد. در سال 2011، شرکت ملی نفت چین (CNPC) در یک پیشنهاد 400‌میلیون‌دلاری برای حفاری سه میدان نفتی به‌مدت 30‌سال برنده شد. بااین‌حال به‌دلایل مختلف حضور چینی‌ها از سرمایه‌گذاری در بخش معدن افغانستان فراتر نرفت که آن نیز هیچ‌گاه به اهداف خود دراین‌حوزه نرسید. دولت اشرف غنی تمایلی نداشت تا از وام‌های چینی با بهره بالا استفاده کند. افغانستان به‌شدت مایل بود تا ازطریق بندر چابهار که دولت هند اصلی‌ترین سرمایه‌گذار آن بود به آب‌های گرم خلیج فارس متصل شود. بااین‌حال حالا و با سقوط ناگهانی دولت غنی و کنترل طالبان بر تمام افغانستان تمام معادلات تغییر کرده. چین با یک معمای غامض‌تر روبه‌رو شده است.
چین طی سال‌های گذشته سرمایه‌گذاری وسیعی بر کریدور تجاری خود با پاکستان کرده است. این کریدور تجاری چین را ازطریق پاکستان و بندر گوادر به دریای عمان می‌رساند و ازسوی‌دیگر کریدور موازی ازطریق کشورهای آسیای میانه به‌سمت ایران و از آنجا به‌سمت ترکیه تعریف کرده. همچنین سایر مسیرهای احتمالی از آسیای میانه به‌سمت ترکیه تحت‌عنوان خط لاجورد به‌عنوان رقیبی برای ایران مطرح شده. تسلط دولت طالبان بر افغانستان و احتمال گسترش ناامنی در افغانستان به‌شدت پکن را درخصوص امنیت این چند کریدور نگران کرده؛ به‌‌ویژه‌اینکه سوابقی درخصوص حملات احتمالی شاخه‌های طرفدار طالبان به چینی‌ها در پاکستان وجود دارد. نهادهای اطلاعات چین نیز بدگمانی‌های بسیار عمیقی درخصوص نحوه تعامل آمریکا با گروه طالبان و احتمالاً شاخه‌های قدرتمندتر آن دارند. مجموع عوامل فوق سبب شد چین بحث خروج مسئولانه را درخصوص نحوه خروج آمریکایی‌ها مطرح کند اما آنچه در افغانستان روی داد نه‌تنها یک عملکرد مسئولانه نبود بلکه عملاً نوعی از هرج‌ومرج را دراین‌کشور به‌وجود آورد. البته چین از مدت‌هاپیش تلاش کرده بود تا روابط خود با طالبان را در قالب یک تشکل مستقل سیاسی تعریف کند که نمونه آن دیدار هیئت سیاسی طالبان با وزیر خارجه چین در تیانجین بود اما سؤال اصلی اینجاست که چین چه فرصت‌ها و تهدیداتی در شرایط فعلی در افغانستان می‌بیند؟ چین و افغانستان در یکی از صعب‌العبورترین مناطق جهان نزدیک به 76‌کیلومتر با یکدیگر مرز مشترک دارند. این‌منطقه همواره برفی و فاقد جاده‌های مناسب برای عبور ماشین‌هاست اما وزارت فواید عامه طرحی را برای جاده‌کشی دراین‌منطقه شروع کرده بود که می‌توانست شرایط را عوض کند. یک جاده فرضی از منطقه «دالاخان» به هرات و سپس مرز ایران می‌تواند یک کریدور جدید و کوتاه برای اتصال چین به ایران و سپس اروپا باشد. علاوه‌بر تمامی این‌موارد افغانستان دارای یکی از مهم‌ترین معادن مهم دنیا در حوزه کبالت و لیتیوم است. این عناصر شاید تا چندسال‌پیش چندان در حوزه صنعت دارای اهمیت راهبردی نبودند اما با جدی‌تر‌شدن توسعه ماشین‌های برقی، کشورهای صاحب این دو عنصر به‌عنوان جایگزین کشورهای نفتی در دنیا معرفی شدند؛ همان‌گونه که کودتای سال 2019 در بولیوی تلاشی برای مصادره معادن لیتیوم این کشور محسوب می‌شد. وجود این معادن نیز می‌تواند انگیزه جدی برای کشوری مثل چین برای حضور در افغانستان باشد. درباره همکاری‌های امنیتی برای جلوگیری از سرایت ناامنی به خطوط حساس کریدورهای چینی نیز پکن باید به سراغ حاکمان کنونی افغانستان برود. چینی‌ها نشان داده‌اند در دیپلماسی اقتصادی زبان بسیار نرمی دارند. اگر فشارهای اقتصادی غرب علیه طالبان بالا بگیرد، چین یکی از کشورهایی‌ست که با بالاترین توان فنی و مالی در افغانستان آماده کمک به کابل خواهد بود؛ همان‌گونه که پاکستان از این کمک‌ها بهره برده و ترکیه نیز به‌دنبال استفاده از این فرصت است. درخواست طالبان از کره جنوبی برای شروع فعالیت در معادن افغانستان نیز نشانه‌ای‌ست که می‌تواند پکن را دراین‌خصوص امیدوار نگه دارد. پکن همچنین می‌تواند به‌صورت جدی به بازشدن تنگه دالاخان نیز فکر کند؛ اگرچه فعلاً دراین‌منطقه تنها نیروهای نظامی چینی مستقر هستند که با فرمان رئیس‌جمهوری این کشور آماده واکنش به انجام هرگونه اقدام ضدامنیتی دراین‌منطقه هستند.
رقابت سنگین چین و آمریکا در افغانستان می‌تواند به بازی بزرگ بریتانیا و روسیه در آسیای میانه بی‌شباهت نباشد. از حالا برخی شخصیت‌های سیاسی در غرب ازجمله جوزپ بورل؛ هماهنگ‌کننده سیاست خارجی اتحادیه اروپا درخصوص سوءاستفاده چین و روسیه از شرایط فعلی هشدار داده‌اند. طبیعی‌ست که آمریکایی‌ها نیز نسبت به تلاش‌های چین برای نفوذ در افغانستان بی‌تفاوت نخواهند نشست. شاید در شرایط فعلی مهم‌ترین ابزار آمریکایی‌ها گسترش ناامنی در افغانستان برای مقابله با تحرکات چین در افغانستان باشد؛ کمااینکه امکان چنین اقداماتی ازسوی برخی طرف‌ها محتمل است. درمقابل، چینی‌ها از این امتیاز بزرگ برخوردارند که می‌توانند روی همکاری با سایر کشورها درخصوص مسئله افغانستان حساب باز کنند. یکی از مهم‌ترین برگ‌های برنده چین دراین‌زمینه عضویت دائم ایران در پیمان شانگهای در ماه جاری میلادی‌ست. چنین اتفاقی می‌تواند همکاری هر دو کشور در مهار هرگونه خشونت را تقویت کند. همان‌گونه که در گفت‌وگوی رؤسای جمهوری چین و ایران در روزهای گذشته نیز براین‌مسئله تأکید شد. پاکستان هم به‌عنوان یکی از متحدان منطقه‌ای چین نفوذ بسیار عمیقی بر گروه طالبان در منطقه دارد. البته پاکستان همواره نشان داده که به‌دنبال استفاده از افغانستان به‌عنوان یک کارت در روابط بین‌المللی خود است اما برخی مشکلات در روابط بین اسلام‌آباد و واشنگتن زمینه را برای جلب همکاری پاکستان با چین بیشتر فراهم کرده. درهرصورت رقابت چین و آمریکا در افغانستان با اتفاقات پیش‌رو وارد مرحله جدیدی شده است. سیال‌بودن جهت‌گیری بازیگران هرگونه پیش‌بینی را مشکل کرده و باید به‌انتظار حرکت آینده آنان در صفحه شطرنج این‌منطقه بود.
مهدی پورصفا/ فارس

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه