نقالی، تعزیه، روحوضی، سیاهبازی، خیمهشببازی و ... گونههای مطرح نمایشیِ دیرپایی هستند که از آنها میتوان بهعنوان نمایشهای ایرانی نام برد؛ اشکالی از هنر نمایش که مبتنیبر روایت بوده که البته با آئینها و رسوم سرزمینمان نیز پیوند خوردهاند. افراد مختلفی دراینزمینه به تحقیق و پژوهش پرداختهاند و بسیاری هم بودهاند که دست به ساخت و ارائه آثاری دراینژانر زدهاند؛ اما بهواقع با رونق کارهای نمایشیِ مدرن، سهم ایندست آثار رفتهرفته کاهش یافت؛ تاجاییکه حالا گونهای مهجور در عرصه نمایش بهشمار میرود و حتی در پایتخت (تهران) نیز که بیشترین تولیدات نمایشی، بر روی صحنه سالنهای آن رقم میخورد، قصد تماشای یک نمایش آئینی و سنتی داشته باشیم؛ شاید فقط به «سنگلج» محدود شویم. البته هرساله رویدادها، جشنوارهها و همایشهایی جهتِ احیای این هنر و زندهنگهداشتن آن؛ ترویج فرهنگ تماشای اینگونه آثار برای مخاطبین و تشویق فعالان حوزه نمایش کشور برای گامبرداشتن در مسیر تولید ایندست آثار، برگزار میشود؛ اما شاید آن اندازه که شایسته و بایسته این مخلوق پرظرافت ملیست، به آن بها داده نشده و عمده اتفاقات قابلتأمل، تنها در بستر کارهای پژوهشی و نگارش مقالات و کتابهای تفسیری، افتاده. شاید نیاز اجرای اینگونه کارها برای مخاطب امروز، بیشازپیش است. دراینباره با «سیروس کهورینژاد» که تلاشهای مستمری دراینباره داشته، بهصحبت نشستهایم.
اینکه اجرای تئاترهای آئینی و سنتی ما به یک دوره زمانی خاص و مناسبتها محدود شده، ناشی از چیست؟
اتفاقاً مدتی شاهد اجراهای متنوع و خوبی دراینحوزه بودیم؛ چه در خود ژانر اصلی و چه زیرژانرهایی که از دل این مضمون بیرون کشیده میشد. حتی بخشی از کارهای خوبی که دراینزمینه صورت میگرفت، توسط افرادی بود که بهعنوان محقق نمایشهای آئینی فعالیت داشتهاند؛ اما بگذارید کمی به عقب بگردیم؛ بین دو واژه «تئاتر» و «نمایش» تفاوت قابلتوجهی هست؛ یعنی آنچه عمدتاً بهعنوان تئاتر سنتی، تئاتر ایرانی، تئاتر دینی و ... مطرح میشود، بهلحاظ معنایی یک اشکال عمده دارد. تئاتر اساساً مفهوم فیزیکی دارد و به محلی که در آن یک نمایشنامه اجرا میشود، میگویند؛ و «نمایش»، واقعهایست که در آن محل اتفاق میافتد؛ و درواقع، روایتیست که برای مخاطب ارائه میشود. حالا این ارائه متن نیز به دو صورت «نمایش» و «نمایشواره» اتفاق میافتد. «نمایش» که بهرویصحنهبردن یک متن یا قصهایست که مبنای واقعی یا غیرواقعی یا هردو دارد و در سالن تئاتر اجرا میشود؛ اما «نمایشواره» رویدادیست که بهجهت بزرگداشت رخدادی برگزار میشود یا اشاره به واقعهای دارد مانند «سینهزنی» که گاه در قالب دسته یا کاروان عزاداری شاهدش هستیم.
آنها هم سبکوسیاق خود را دارند؟
نمایشوارهها از یک واقعه بهشکل مستند حرف میزنند؛ البته طبق فرهنگ خاص هرجا، بهشیوهای متفاوت اجرا میشوند؛ مثلاً دسته عزاداری در آذربایجان بهشکلی انجام میشود و در شهرهای جنوب کشورمان بهشکلی دیگر. هردو درباره یک موضوع یا اتفاق یا مفهوم واحد حرف میزنند؛ اما براساس تفاوتهای فرهنگی، بهگونه خودشان عمل میکنند.
اتفاقاً گویا بعضی از این آئینها مانند سینهزنی «سهسنگ» بهبهان یا «کمربهکمر» رامیان، ثبت ملی نیز شدهاند.
بله؛ یکسری هم بهخاطر بیتوجهی و منتقلنشدن به نسلهای جدید، درحالفراموشیاند. تفاوتها در اجرای اینمراسم، به تاریخ و جغرافیا مربوط است؛ شیعیان عراق، متفاوت از شیعیان پاکستان برای امامحسین(ع) عزاداری میکنند. مسئله مهم در نمایشوارهها اما ایناستکه آنها وابسته به دورهای از زمان هستند؛ یعنی نمیتوان در هر زمان از سال اجرایشان کرد. دستههای عزاداری یا سینهزنی متعلق به دهه محرم بوده و برمبنای هم نیازِ زمانی (مثلاً روزهای منتهی به تاسوعا و عاشورا) و هم مبتنیبر «مود» جامعه در آن بازه حضور دارند؛ یعنی فرد بهخاطر شرایط آنروزها و تطبیقش بهلحاظ روحی و حتی ظاهری؛ که سیاه میپوشد، با اینمراسم همراه میشود و تحتتأثیر قرار میگیرد. اینمورد را میتوان در سایر مراسمهای آئینی نیز دید؛ مانند سیاهبازیها یا نوروزخوانی و ...
بااینحساب، نمایشهای آئینی برعکس نمایشوارهها میتوانند بهروز شوند؟
بله؛ وقتی از نمایش آئینی حرف میزنیم، یعنی یک ایدئولوژی را در بستر قصهای روایت میکنیم و به آن، سمتوسوی موردنظر خود را میدهیم و عقایدمان را بهشکلی هدفمند در قالب آدمها و اتفاقات روایت میکنیم؛ اینجاست که قهرمانی را وارد ماجرا کرده و او را بهعنوان مدافع حق، در جنگ خیر و شر هدایت میکنیم. مقولهای که نباید فراموش کرد، وجود همزمان سه عنصر «زمان، مکان و موضوع» در شکلگیری درام است. وقتی این عناصر در خدمت نویسنده و متن قرار گیرند، آنوقت هرجاکه متن را اجرا کنیم، اهمیتی ندارد و اگرچه فضای اجرا عوض میشود؛ اما همان قصه با همان مفهومی که ما میخواهیم اجرا میشود. اگر این مفهوم برمبنای یک واقعه تاریخی که میتواند مذهبی هم باشد را با مقتضیات روز پیوند بزنیم؛ مثلاً آنرا با شرایط سال 1400 منطبق کنیم و مشکلات یا دغدغههای حالا را در دلش بگنجانیم، یک نماش آئینی متناسب با شرایط روز داریم که کارکردی موفقتر دارد و قهرمان ما حرف دل ما را زده و بهجای ما میجنگد و از حقانیت دفاع میکند؛ اینگونه، آن واقعه تاریخ، کارکرد و رسالت خود را در زمان حال ما نشان میدهد.
دراینزمینه کارهای تحقیقی بیشتر از کارهای اجرایی بوده؛ چرا؟
اینرا باید آدمهای مختلف پاسخ دهند و هرکسی بهنوبهخود. اتفاقاً ما از منابع خوبی دراینزمینهها برخورداریم. متونی که از استاد بهرام بیضایی موجود است یا نتایج سالها تلاش و تحقیق شادروان جلال ستاری یا دکتر محمدحسین ناصربخت ...؛ در بحث نقالی، یک نقال، تنها با یک عصا تصویرسازی میکند و از قدرت و پتانسیل نمادها بهره میبرد تا مخاطبش، قصه را باور کند و در ماجرا غرق شود. عصای او در هر مرحله از روایتش تبدیل به چیزی میشود: اسب، پیکان، شمشیر؛ این کارکردها از فهم تکنیکهای نمایشهای آئینی و سنتی میآید؛ و از شناخت اسطورهها.
یعنی کمکاریها به عدمشناخت فعالان حوزه نمایش برمیگردد؟
علل مختلفی برای آن میتوان مطرح کرد؛ که نیاز به آسیبشناسی، واکاوی دقیق و بحثهای مفصل دارد. آنچه مسلم است اینکه بعدازمدتی شاهد انفکاکی دراینجریان بودیم؛ منظورم بهلحاظِ کمی در اجرای آثار اینحوزه است. بهنظرم از وقتی سرمایهگذاری در بخش نمایش؛ و تأمین مالیِ آن، از حوزه دولتی خارج شد، این اتفاق شدت گرفت. حالا یا دولت خود را موظف به این حمایت نمیبیند یا بودجه لازم را ندارد؛ بههرعلتی، پای سرمایهگذار خصوصی وسط میآید که نتیجهاش میشود اینکه بهمدت تقریباً دودهه مثلاً هیچگونه کار آئینی (خارج از مناسبتها و جشنوارهها) ساخته و ارائه نمیشود؛ و ایندرحالیستکه دولت باید از فرهنگ مردم و جامعه دفاع کند. بعضیها از عبارت «تهاجم فرهنگی» استفاده میکنند؛ اما من آنرا «تبادل فرهنگی هدفگذاریشده» میخوانم؛ که بهنظرم دراینجریان، ما از حجم تولیدات باکیفیت خوبی برخوردار نیستیم.
البته حمایت از ایننوع آثار هست؛ شاید آن سازوکار لازم برای هدفمندی و رسیدن به خروجی مطلوب را شاهد نیستیم.
فکر میکنم وزارت ارشاد یا هر ارگان متولی فرهنگوهنر در کشورمان باید برای اینمنظور برنامهریزی داشته باشد. سرمایهگذار خارج از هنر مانند بسازوبفروشیست که به ستونهای خانه فکر نمیکند و ازاینرو، سازهاش ضدزلزله نیست. اگر این اتفاق برای فرهنگ بیفتد، جبران آن، سالها هزینه و تلاش را میطلبد؛ شاید 50سال باید بگذرد که آنچه تخریب شده را دوباره سرپا کنیم. همانطورکه سالها طول کشیده تا امروز صاحب ضربالمثلهایی شدهایم که برای زیست روزمره از آنها بهره میبریم. من ضربالمثل «کار نیکو کردن از پُرکردن است» را در کتاب مدرسهام خواندم و حالا مفهوم و اثرش را در زندگیام مشاهده میکنم؛ این جزو فرهنگ ماست و اگر از بین برود، به فرهنگ ما آسیب رسیده. اگر اشعار حافظ بازخوانی نشوند، قصه سیاوش و سهراب و مجنون و ... نسلبهنسل منتقل نشوند، دچار خلأ فرهنگی میشویم. وقتی از نمایش آئینی و ایرانی حرف میزنیم، ادبیات و زبان بسیارمهم است؛ چون اینها درهمآمیختهاند. موسیقیِ کلام، شکلی از آئین سنت است. سالها زحمت کشیده شده تا «م» میم و «ن» نون و از مجموع آنها کلمه «من» ساخته شود؛ تا بهواسطهآن بتوانم به خود اشاره کنم.
خلأ اجراهای آئینی را نیز همینقدر اثرگذار میبینید؟
بیشک اینگونه فکر میکنم که دراینباره تحقیق و فعالیت کردهام. «شمایلگردانی» را انتخاب کردهام و قصد دارم نمایشی را برمبنایآن، آبانماه امسال تحتعنوان «مجهول» در سالن «مهرگان» بهروی صحنه ببرم. اینروزها مشغول ساخت اکسسوار آن هستم و قصد دارم ذهن مخاطبان جوان را با آن به چالش وادارم؛ حتماً از مثلاً 100نفری که بهتماشای اینکار خواهند نشست، برای سهنفرشان ایجاد سؤال میشود تا بروند و بیشتر درباره این نمادها بخوانند و درباره «آرش» که روایت بهنوعی درباره این شخصیت است، مطالعه کنند.
فکر نمیکنید که سرمایهگذار بهسمت اینگونه کارها نمیآید؛ چون بهنظرش بازده مالی ندارند؟
ما نمیتوانیم ذهن یک سرمایهگذار را تغییر دهیم؛ مگرآنکه او به انجام این ریسک مطمئن شود. آنچه مدنظر من است اینبودهکه نباید از مسئله «اقتصاد هنر» غافل شد. یادم هست دکتر ناظرزاده کرمانی میگفتند که شما باید بهعنوان فعال حوزه هنر، یاد بگیرید خودتان را تأمین مالی کنید. نباید فقط به اسپانسر یا سرمایهگذار متکی بود؛ خود هنرمند نیز باید یاد بگیرد چگونه سرمایه کار را بازگرداند. اتفاقاً گاهی ممکن است سرمایهگذار تنها با هدف فروش و گیشه، بر نمایش اثر منفی بگذارد؛ مثلاً از بازیگر تنها بهصرف چهره مطلوبش و نه بهجهت توانمندیاش استفاده کند و اینگونه نمایشی بزککرده داریم که مخاطب هم متوجه این بیکیفیتبودن میشود.
البته این تمهیدات بیشتر بهخاطر جلبتوجه مخاطب صورت میگیرد.
معتقدم مخاطب نقش تعیینکننده دارد؛ اما گول نمیخورد. او شاید نتواند با اصطلاحات فنی و علمی ایرادهای کار شما را عنوان کند؛ اما متوجه خواهد شد که چهچیزی را با رنگولعاب جعلی به او عرضه کردهاید. حقیقت تئاتر را نمیتوان با دکوپاژ و مونتاژ و ... مخفی کرد؛ روی صحنه شما بهعنوان بازیگر با مخاطب رودررو هستید و تنها سلاح و ناجیِ شما، تواناییتان است.
«اعتمادسازی» نکته مهمیست؛ دافعه مخاطب نسبت به کارهای آئینی و مناسبتی شاید ناشی از این است که حس میکند به ایننوع کارها اتفاقاً بودجه خوبی تعلق میگیرد؛ اما خروجی متناسبی را شاهد نیست.
با مخاطب باید روراست بود؛ در تبلیغات کارها باید آنچه قرار است مخاطب با آن مواجه شود را نشان داد؛ نهاینکه مخاطب را با تمهیداتی به سالن بکشانیم و بعد دستخالی روانهاش کنیم. امثال من آثار سمندریان و خسروی را روی صحنه دیدهایم که عاشق این هنر شدهایم؛ کارهایی باشکوه که پر از ایده و توانمندی هنرمندانش بودهاند. چهبسا با ارائه کار باکیفیت حتی سرمایهگذارهای خصوصی هم بیشتر بهاینسمت متمایل شوند. اینها یک توای بههمپیوسته است.
برای ساخت یک نمایش موفق دراینژانر، چهچیزی بیشتر کمککننده است؛ عرق و علاقه سازنده به این حیطه یا تجربه و تواناییاش؟
حتماً هردو باید باشد. مخاط خواهان کاریست که کیفیت اجرایی مناسبی داشته باشد؛ استفاده از دکور ارزان یا لباس و گریم بدون ظرافت یا نور فکرنشده و بازیگران سطحی و متن شعاری و ... آسیب جدی به هر ژانر نمایشی میزند. تحقیقات ارزشمند فراوانی درزمینه نمایشهای آئینی انجام شده که باید آنها مطالعه و از نتایج این تلاشها استفاده کرد. معتقدم فردیکه میخواهد دراینحوزه کار کند، باید در آن عمیق شود؛ اگر واقعبین نبوده و درک درستی از واقعه نداشته باشید، در سطح میمانید. نگاه هنرمند، چیزیستکه متعلق به خودش است. اگر نگاه درستی به ماجرایی که قصد روایتش را دارد، نداشته باشد، آن واقعه نیز اصالت خود را به او نشان نمیدهد.
عکس: ضیا صفویان
مصطفی رفعت