خلاقیت و مهرپروری والدین و تأثیر آن بر روند رشد کودکان
منوچهر قاسمی*
کودکشناسی و کودکپروری، یکی از مباحث مهم علوم تربیتیست و نحوه شکلگیری آن نیز همواره مورد بحث و کنکاش بوده است. از قرن هجده به بعد با پیشرفت دانش روانشناسی تغییراتی در کار آموزشوپرورش بهوجود آمد؛ بهطوریکه کودک و عالم کودکی، استعدادها، رغبتها و نیازهای او دارای اهمیت شد و شناخت متربی یعنی کودک اساس و اصول تجربیات علمی و پایه فعالیتهای آموزشی قرار گرفت که دراینمقاله ارزیابی میشود. در عصر ما دو جریان مهم لزوم توجه به کودک، کشف و شناخت مراحل مختلف رشد او و آغاز تدابیر تربیتی و مناسب با آن را بسیار مهم ساخته است که در ادامه به آن میپردازیم. این دو جریان عبارتند از: پیشرفت چشمگیر دانش زیستشناسی و روانشناسی بهویژه روانشناسی کودک و تکوین آن و دیگری رشد ذهنی و فعالیتهای روانی که به آموزشوپرورش جان تازهای بخشیده است. یافتهها و نظریات کارشناسان پایه فعالیتهای آموزشوپرورش واقع شده و چگونگی شناخت رشد و نحوه قوانین آن و کیفیات روانشناسی دانشآموزی و مراحل مختلف سنی مشخص شده است. این تحولات ناشی از وجود اندیشمندان و دانشمندان معروف جهانیست که باعث شده دیدگاههایشان همچنان کارآمد و مؤثر باشد. افرادی چون «ژان ژاک روسو» در کتاب «امیل» که استعدادها و رغبتهای کودک و عالم کودکی را مطرح کرده است. یا «جان دیویی» از آمریکا، «کلاپارد» از سوئیس، «مونته سوری» در ایتالیا، «دکرولی» در بلژیک، «کوزینه» از فرانسه، «کرشن، اشتاینر» در آلمان، اینها همگی بهشدت منتقد آموزشوپرورش سنتی بوده، از آن انتقاد کرده و درباره آموزش جدید براساس شناخت جهان کودکی، همراه و همصدا بودهاند. «ژان پیاژه»؛ اندیشمند سوئیسی درباره رشد ذهنی و فعالیتهای روانی در آموزشوپرورش دیدگاههای خود را مطرح کرده که درنتیجه رشد ذهنی و فعالیتهای روانی، آموزشوپرورش جدیدی را شکل داده است. نظریات یادشده پایه فعالیتهای آموزشی و پرورشی بوده است که دراینمقاله دیدگاههای آنها مطرح میشود. باتوجهبه هدفهایی که از مطالعه کودک وجود داشته، کارشناسان برای رشد انسان از تولد تا بیستسالگی مراحلی را بهترتیب زیر مشخص کردهاند:
1- دوره شیرخوارگی؛ از تولد تا سیماهگی
2- دوره اول کودکی؛ از سیماهگی تا ششسالگی
3- دوره دوم کودکی؛ از هفتسالگی تا ابتدای بلوغ (یازده برای دختران و سیزده برای پسران)
4- دوره نوجوانی یا بلوغ جوانی؛ از یازده تا بیستسالگی
هر مرحله را مستقیم و مجزا بررسی خواهیم کرد ولی باید توجه کنیم که هدف از رشد یک رشته تغییرات تدریجی، مداوم و پیوسته است که درجهت معین جلو میرود و به دو شکل وجود دارد. یک مورد قبل از تولد که عبارتاستاز (تخمریزی، نطفه، جنین، تولد) و دوم مراحل بعد از تولد که مطالعه خواهد شد.
معنا و مفهوم رشد
رشد و نمو مفاهیم مختلف دارد. گاهی مقصود از آن زیاد شدن اندازه وزن و قد است؛ یعنی ازیاد کمیت و مقدار. مثلاً کودک نوزاد بهطور متوسط ۳۳۰۰ گرم وزن دارد که بعد از یک تا دوهفته وزنش به سرعت زیاد میشود؛ بهطوریکه در ظرف پنجماه دو برابر و در یکسال سهبرابر میگردد. بعضی مواقع منظور از رشد کامل شدن حرکات، احساس، ادراک و امثال آن است؛ یعنی بهطورکلی تغییر و تکامل و پیچیدهشدن اعمال و حرکات. دراینصورت رشد از لحاظ کیفیت مطرح است و در قسمت اول کمیت آن. باتوجهبه موارد ذکرشده گاهی هم منظور از رشد، تغییراتیست که ازلحاظ زیستی در کودک پدید میآید؛ یعنی استعداد یا یک وظیفه حیاتی زمانی که موجود زنده به درجهای از کمال میرسد که چنین رشدی را درونی و فطری و یا پختگی مینامند. در کل هدف از رشد یک رشته تغییرات تدریجی، مداوم و پیوسته است که در یک جهت معین به جلو میرود تا در نتیجه آن انسان به غایت کمال و بلوغ برسد.
کودک و کودکشناسی، تحلیل اولین روزهای حیات انسان
دوره نوزادی، دوره طفولیت، دوره شیرخوارگی عناوینیست که مراحل شروع زندگی انسان را در برمیگیرد. آگاهی از آنچه تا سیماهگی در عمر انسان روی میدهد بسیارمهم و برای خیلی از ما تازگی دارد و دانستن آن میتواند آموزشی سازنده باشد.
دوره طفولیت (از تولد تا سیماهگی)
درایندوره آهنگ رشد سریع است؛ بهطوریکه کلیه اندامها از سرعت رشد بیشتری برخوردارند. از مشخصات مهم این دوره تغییراتیست که در دستگاههای مختلف بدن صورت میگیرد تا کودک را برای سازگار شدن با شرایط جدید آماده کند. درایندوران، سه تغییر مهم را شاهد هستیم: اولین تغییر مهم در دستگاه گوارش و روییدن دندان شیریست که در اکثر کودکان بین سنین شش تا هشتماهگی ظاهر میشوند. روییدن دندانهای شیری نشانگر تکامل نسبی دستگاه گوارش و آماده شدن کودک برای استفاده از غذاهای مناسب دیگر است. این امر از دو لحاظ واجد اهمیت است. اول اینکه مادران علاوهبر شیر خود، غذاهای مناسب دیگر را همراه با ویتامینهایی که در آنهاست باید به کودک بدهند تا رشد طبیعی کودک را ازنظر نیاز او به مواد غذایی به ویژه مواد پروتئینی و ویتامین تأمین کنند و از بروز بیماریهایی مانند بیماریهای جلدی و بسیاری ناراحتیهای دیگر که نتیجه تغذیه غیرکافی و نادرست دوره شیرخوارگیست، جلوگیری کنند. دوم اینکه با عادتدادن تدریجی کودک به غذاهای دیگر به غیر از شیر خود مقدمات از شیر گرفتن کودک را که واقعه مهمی در زندگی کودک محسوب میشود، فراهم آورند تا بهتدریج کودک از وابستگی به مادر از نظر تغذیه رهایی یابد. دومین تغییر رشد، عضلات ارادیست که از نزدیکترین نقطه که مغز است، شروع شده و در دورترین نقطه که پاها هستند، خاتمه مییابد. اگر کودکی در ششماهگی بتواند بدون حرکات اضافی زیاد از عضلات گردن و ران برای نشستن استفاده کند، دراینموقع میتواند بهتدریج خود را بهطور نشسته روی زمین بکشد، بعد با دست و پاها راه برود. در یازدهماهگی بااستفادهاز دیوار، صندلی، میز بهعنوان تکیهگاه بهطور مستقل سر پا بایستد؛ یعنی در پانزدهماهگی راه برود؛ بنابراین راهرفتن حادثه مهمیست که در زندگی کودک روی میدهد. راهرفتن فضای حرکتی را در اختیار کودک میگذارد و سبب میشود با نزدیکشدن به اشیاء و دستیابی به محیط تازه و خارج از محیط بسته اتاق پدیده رشد فردیت در او ظاهر شود، در نتیجه باعث استقلال وی میشود. سومین تغییر مهم رشد عضلات دستگاههای صوتی همراه با تکامل سلسله اعصاب بهویژه مغز و همکاری اعصاب لب، زبان و عضلات گلو است. وقتی که تصاویر و مفاهیم اشیاء و امور در ذهن کودک ذخیره شدهاند، بهصورت گریه و فریاد، اشاره، اصوات یک هیجانی و صداهای تقلیدی به خارج احضار میشوند؛ یعنی تلفظ را از راه تقلید یاد میگیرند و به تدریج کلمه را بهجای جمله بهکار میبرند. برای تکلم سه مرحله ذکر شده است. اول فعالیت درونی یا باطنی که در هفت و هشتماهگی دیده میشود و موقعیست که کودک ظاهراً با خودش حرف میزند. پس از آن دوره گیرندگیست که معمولاً تا سیزده ماهگی طول میکشد. دراینمدت کودک معنای کلمات و گفتار دیگران را درک میکند؛ اما نمیتواند به آنها پاسخ گوید و مرحله سوم کودک توانایی بهکاربردن لغات و کلمات را کشف میکند. سخن گفتن از حدود دو سالگی آغاز میشود و این حادثهایست فوقالعاده مهم که به او توانایی بهکار بردن علائم و نمادها را میدهد. سخن گفتن نه تنها وسیلهایست برای بیان احساس و افکار بلکه نقش مهمی را در کیفیت اجتماعی شدن و برقرار کردن ارتباط و تفهیم و تفاهم با سایر افراد برقرار میسازد. سخن گفتن با هوش نیز رابطه مستقیم دارد؛ یعنی کودکان باهوشتر زودتر حرف میزنند. تقلید و پاداش هم در سخن گفتن، نقش مهمی دارد. ازنظر تربیتی به کودکان باید فرصت داد تا خواستهها و تمایلات خود را بیان کنند؛ ولی باید توجه کرد که کودکان طرز تلفظ کلمات و لغات را به طور صحیح یاد بگیرند. بنابراین مهمترین کار آناستکه با کودکان به روشنی، آرامی، شمرده و با خوشرویی صحبت کنیم. رشد عواطف نیز دو ماه بعد از تولد ظاهر میشود. نوزاد هنگام تولد از عواطف لذتبخش عاریست و هیجانهای او فقط نتیجه رنج و ناخوشایندیست. پس از دوماه انگیزههای مادی و پس از سهماه یا بیشتر انگیزههای روانی پدیدار میشود. واقعیت ایناستکه در ششماهگی برای اولینبار کودک حالت اضطراب پیدا میکند و در یکسالگی نومیدی، خشم، محبت، همدردی، مهربانی، لذت و حس مالکیت به چیزهای دیگر به روشنی مشاهده میشود. یک واقعیت را باید فراموش نکرد که محرومبودن کودک از دوستداشتن و محبتدیدن از لحاظ عواقبی که دارد از همه ناراحتیهای عاطفی، وخیمتر و پرزیانتر است. هر گاه طفل در آخر یکسالگی از درک محبت محروم بماند، حالتی پیدا میکند که به افسردگی در بزرگسالان شباهت دارد. دراینهنگام علائمی مانند رنج روحی از خود نشان میدهد. آرام و بیعلاقه میشود و بسیار در خود فرو میرود و به اطرافش توجهی ندارد. گاهی ناگهان خشم میگیرد، فریاد میکشد و بهشدت پا به زمین میکوبد و از این راه میخواهد که توجه اطرافیان را به خود جلب کند؛ همچنین محروم بودن از مهر و محبت در رشد بدنی و ذهنی کودکان نیز اثر میگذارد. رشد بدنی و ذهنی کودکان در پرورشگاهها به دلیل محرومیت از محبت و مهر ورزیدن معمولاً به تعویق میافتد. درهرحال برای این روحیه استقلالطلبی و حادثهجویی کودکان باید کاری کرد که این عواطف در آنها محفوظ بماند که یکی از راههای آن ابراز محبت و تفاهم با آنهاست. درایندوره از ایام کودکی پنج نوع رشد در انسان شکل میگیرد که پایه و اساس و بنیاد زندگی اوست که با آنها آشنا میشویم که شامل رشدهای جسمانی، اجتماعی، رشد شخصیت، رشد عواطف و رشد ذهنیست.
دوره اول کودکی؛ از سیماهگی تا ششسالگی
رشد درایندوره از سیماهگی تا ششسالگیست که تغییراتی در کودک بهوجود میآورد که آنها را بررسی میکنیم.
رشد جسمانی: رشد جسمانی با همان سرعت دوره قبل پیش میرود که تکامل استخوانها درایندوره عبارت است از رشد و تغییر تعداد استخوانها و نحوه ارتباط آنهاست بهویژه استخوانهای مچ دست در دوسالگی که دو یا سهقطعه بودن، در ششسالگی به شش یا هفتقطعه میرسند و بهمرور دستگاه گوارش بهسوی کمال میرود. تعداد زیادی دندانهای شیری و ترشح غدد گوارشی این امکان را فراهم میآورند که کودک بتواند از همه غذاها و خوراکیها استفاده کند. ازنظر تربیتی توجه به طرز و عادات غذا خوردن، به موقع غذاخوردن و بهطور کلی توجه به مسائل بهداشتی یک ضرورت است. رشد دستگاه اعصاب نیز تا چهارسالگی بسیار سریع است. باید دانست که بعد از تولد کمتر سلولهای تازه عصبی به وجود میآیند، بلکه همه سلولهای موجود در موقع تولد رشد میکنند. پس از سه یا چهارسالگی رشد دستگاه اعصاب به کندی و آرامی انجام میگیرد. در اینجا به چندمسأله باید توجه کنیم. اول اینکه قسمت اعظم مهارتهای بدنی و عضلانی باید به کودک آموخته شود، چنان که کودک فرصتی برای یادگیری و عمل نداشته باشد، ممکن است در تکامل عضلات دست عقب بماند؛ بنابراین کسب مهارتهای لازم متناسب با هر سن و هرچهزودتر در زندگی کودک انجام شود، بهتر است؛ البته مسلط بودن بر بدن برای کودک از چند نظر مهم است: اول سبب لذت و تغذیه کودک میشود. دوم بینیازی کودک به دیگران استقلال او را فراهم میآورد. سوم باعث سازگاری و موفقیت کودک در کودکستان و مدرسه میشود و بالاخره بر رشد اجتماعی کودک تأثیر فراوان داشته و در آخرین مرحله رشد و تکامل عضلانی و تصوری که کودک از خود دارد در رشد شخصیت وی مؤثر است. باتوجهبه این توضیحات؛ هنگامیکه کودک درباره خود ارزشیابی و قضاوت میکند و خود را با دیگران مقایسه میکند؛ اگر متوجه شود که از دیگران عقبتر است و در هیچ رشتهای نمیتواند با آنان همگام شود یا مجبور به رقابت شود، بهتدریج اعتمادبهنفس خود را از دست میدهد.
رشد اجتماعی: منظور از این رشد درک، روابط متقابل، هماهنگ و همکاری با دیگران است. کودک وقتی به این مرحله از رشد میرسد که بتواند شیوههای جدید رفتار را فرا گیرد و بتواند خود را با دیگران همراه و هماهنگ سازد.
رشد شخصیت: در رشد شخصیت ضمن کیفیت پیداکردن اجتماعیشدن، شخصیت کودک نیز رشد مییابد و کودک تصوری از خویشتن پیدا میکند. دراینمرحله کودک با بعضی از قابلیتها و تواناییهای بدنی و صفاتی که در سازگاری وی با زندگی نقش مهمی را دارند آگاهی پیدا میکند. کودک تصور از خویشتن را ابتدا از محیط خارج کسب میکند. به عقیده روانشناسان تصوری که کودک از خویشتن و از محیط خانواده بهدست میآورد، در زندگی او بسیار مهم است چون میتواند با این تصور ابتدایی خود را در موقعیتی حس کند که در جامعه مورد ارزیابی قرار میگیرد؛ بنابراین طرز رفتار افراد در خارج از محیط خانواده و سخنان تحسینآمیز یا تحقیرآمیز آنان درباره کودک و موقعیتی که او در جوامع کسب میکند، بسیارمهم است و میتواند صدمات سنگین و روحی فراوانی بر او وارد کند. نابسامانیها و آشفتگیهای خانواده در شکلدادن به شخصیت کودکان اثر نامطلوبی دارند. قضاوتهای پدر و مادر و افراد خانواده، ستایش یا سرزنش آنان همه در رشد شخصیت کودک بسیار مهم و اساسیست.
رشد ذهنی: در این دوره رشد ذهنی بهسرعت پیش میرود. در دوره طفولیت طفل از راه اکتشاف حسی یعنی بااستفادهاز حواس به معانی انگیزههایی که با آنها در تماس بوده است، پی میبرد؛ زیرا ازطریق اعمال حرکتی و کاربرد وسایل مختلف اطلاعاتی را که قبلاً از راه حواس بهدست آورده است، تکمیل میکند. زمانیکه کودک بتواند جمله بسازد از راه پرسش تلاش میکند که کنجکاوی خود را به نتیجه برساند. پرسش از سهسالگی شروع میشود و در تمام دورههای زندگی یکی از وسایل کسب اطلاع است؛ اما اینکه تا چه حد کودک از پرسش استفاده میکند به پاسخها و میزان رضایت خاطری که ازاینراه بهدست میآورد، بستگی دارد.
رشد عواطف: عواطف کودکان پس از سهسالگی تقریباً حالات بزرگسالان را دارد؛ البته به تدریج که بزرگتر میشوند، بر پیچیدگی عکسالعملهای عاطفی افزوده میشود و رفتار سنجیدهتر و مشخصتر و با هدفتر بهصورت شادمانی، خشم، ترس، حسد، غبطه و نسبت نمایان میشود؛ البته از عواملی که در رشد و تکامل عواطف دخالت دارند میتوان به عوامل شرطی، تقلید یعنی مشاهده رفتار عاطفی دیگران و یادگیری آنها نام برد. این عوامل در کودکان تأثیر میگذارند که ممکن است آنان را خوشحال یا مضطرب و بیمناک سازد. نکتهای که باید اضافه کنیم، اهمیت بازی در زندگی کودک است که بسیار درمورد آن سخن گفته شده است. رشد قوا و استعدادها و رشد شخصیت کودک به نحوه بارزی به بازی بستگی دارند. بازی بزرگترین جلوهی حیات دوره کودکیست. اگر از بازی آثار و محرکات طبیعی مانند خوردن و خوابیدن را صرفنظر کنیم اعمال روزانه او بسیار مهم خواهد بود. درطول بازی کودک دلیل واضحی برای سرگرمی خود دارد که این مقدمهای خواهد بود در زندگی اجتماعی او. هر اندازه به کودک توجه کنیم که سرگرم بازی باشد، میتواند خویشتن را بیشتر آشکار سازد. کودک از راه بازی طریقه برقرارکردن روابط با دیگران را میآموزد و امکان دارد بازی برای او جنبه خودخواهی، خودبینی و خودرایی هم داشته باشد؛ ولی در کل کودک به وسیله بازیهای دسته جمعی به تدریج رعایت قواعد، مقررات، همکاری و اشتراک مساعی با دیگران را میآموزد و یاد بگیرد که مثلاً چگونه در هنگام شکست، بردبار و در موقع پیروزی فروتن باشد. علاوهبراینها بازی، جنبه تسکینی و درمانی هم دارند. ازطریق بازیست که کودک فرصتی برای بروز بیان عواطف خود به دست میآورد و بسیاری از فشارهای درونی خود را که حاصل برآورده نشدن تمایلات و نیازمندیهای اوست به وسیله بازی ارضا میکند. از این توضیحات مختصر متوجه میشویم که بازی در رشدونمو تربیت فعلی و آینده کودک نقش عمده و مهمی دارد و به ایندلیلاستکه در برنامههای تربیتی اکثر کشورها بازی دارای اهمیت است؛ اما در برنامههای آموزشی و پرورشی کشور ما آنطور که باید به بازی توجه نشده است.
دوره دوم کودکی؛ از هفتسالگی تا یازدهسالگی و نوجوانی یازدهسالگی تا بیستسالگی
موضوع از هفت تا یازدهسالگی موردبررسی قرار خواهد گرفت. ایندوره بلافاصله بعد از دوره اول کودکی شروع و تا آغاز بلوغ که معمولاً در دخترها دوسال زودتر از پسران شروع میشود، ادامه پیدا میکند. ازنظر آموزشی نیز با دوره دبستان و اوایل دوره راهنمایی مصادف میشود. دراینمرحله سنین هفت تا نهسالگی آغاز کار است که البته رشد و تکامل بدنی نسبت به دورههای قبل و بعد از آن کندتر و آرامتر است که در واقع دوره دوم کودکی به حساب میآید. بههمیندلیل این مرحله را باید با آرامش طی کرد. رشد مغز در نهسالگی تقریباً به حجم نهایی خود میرسد و از این زمان به بعد هر تغییری که روی میدهد، جنبه کیفی خواهد داشت؛ بنابراین تکامل مغز و مراکز عصبی کودک میتواند به تحریکات خارجی پاسخهای خاص بدهد؛ البته در این مرحله، قلب بر عکس مغز در دستگاه عصب هنوز به رشد کافی نرسیده است؛ لذا از سرعت رشد بیشتری برخوردار است بهطوریکه وزن آن در ایندوره بهسرعت افزایش مییابد. بههرحال به استثنای دستگاه گردش خون بهطورکلی رشد بدن آرام است و تعادل و هماهنگی در رفتار و اعمال کودک بیشتر محسوس است. اندامهای حسی و حرکتی تکامل مییابند و کودک مهارتهای لازم و کافی برای کاربرد آنها کسب میکند. در مرحله دوم از نه تا یازدهسالگی آهنگ رشد سریع میشود. رشد ناگهانی در بیشتر دخترها و آن عده از پسرها که بلوغ زودرس خواهند داشت، شروع میشود؛ بهگونهایکه طول قد دخترها در طی دوسال یعنی از نه تا یازدهسالگی حدود هشتسانتیمتر اضافه میشود و پاها نیز نسبت به تنه بلندتر میشود. بهطور متوسط دخترها بین یازده تا چهاردهساله از پسرهای همسال خود بلند قدتر هستند.
رشد ذهنی: دراینمرحله از رشد ذهنی که دوره عملیات تفکر عینی لقب میدهند کودک با مفاهیم مقدار، مسافت، وزن و حجم اشیاء آشنا میشود. به مفهوم ثابتماندن یا بقاء، کمیتهای یادشده برای کودک روشن میشود؛ بنابراین باید پذیرفت که طول، وزن، تعداد اشیاء علیرغم تغییرات ظاهریشان یکسان میمانند؛ همچنین به روابط و نسبت میان اشیاء پی میبرد و میتواند مفاهیمی مانند بزرگتر، کوچکتر، کمتر، بیشتر، روشنتر، تاریکتر و بلندتر را درک کند و روابط اجزا را نسبت به کل آنها درنظر گیرد. درهرصورت کودک در مرحله حساسیست که باید با او برخوردی منظم و دقیق داشت تا مفاهیم علت و معلول برای او روشن شود. درایندوره کودک معنای مکان را نیز بهتدریج درک میکند و مسافت را زودتر ازجهت تشخیص میدهد. در سن هشت و نهسالگی متوجه چهار جهات اصلی میشود و بههمینترتیب اشکال هندسی را میشناسد و در سنین بالاتر ابعاد سهگانه را در اجسام درک میکند. برای کودک مفهوم زمان به کندی رشد میکند. کودک ابتدا آن قسمت از، مفاهیم زمان را درک میکند که با زندگی شخصی او بستگی دارد. بههمینترتیب هفته، ماه و... با مفهوم عدد بستگی دارند؛ بنابراین برای او یعنی برای کودک دبستانی، مفهوم هفته و ماه زمانی روشن میشود که بتواند معانی عدد ۳۰ یا ۳۱ و رابطه آن با هفتروز هفته را درک کند. حافظه کودک نیز در نهسالگی بسیار فعال و قویست و هرچیزیکه مورد علاقه باشد، میتواند بهسرعت یاد بگیرد و بهخاطر بسپارد. بهطورمثال یک کودک دهساله میتواند شش یا هفت عدد را که بهطور سری برایش گفته شود بهخاطر بسپارد و تکرار کند؛ درحالیکه کودک کودکستانی بیشتر از چهار یا پنج عدد را نمیتواند تکرار کند.
دوره نوجوانی یا بلوغ؛ از یازدهسالگی تا بیستسالگی
دوره بلوغ یکی از مهمترین دوران زندگیست که کودک دراینمرحله با تغییرات شدید جسمی در وزن و حالت خاصی ازنظر روانی مواجه میشود. روحیات و افکارش تغییر میکند و نوجوانی برای خود عالمی دیگر میشود. «ژان ژاک روسو» این مرحله از زندگی را تولد دوم نامیده است. دانستن خصوصیات بدنی بهویژه روانی نوجوانان ازنظر آموزشوپرورش صحیح آنان برای مربیان بسیارمهم است. روانشناسان این دوره از زندگی را بهطور متفاوت تعریف کردهاند. درهرصورت بین دوره کمال و کودکی حالتیست که بسیار حساس و مهم است. دوره بلوغ برای دختران و پسران دشواریهایی پیش میآورد. انتظارات و مقتضیات اجتماعی نیز وجود دارد که نوجوان باید برآورده سازد. بههرحال ازنظر روانشناسان باید دراینمرحله دختران و پسران را که با دشواریهایی همراه هستند، کاملاً مراقبت کرد چون پسران برای کسب شغل و موقعیتهای سیاسی و اجتماعی بهعنوان یک شهروند باید آماده شوند.
رشد جسمی: درایندوره فعالیت شدید غدد درونریز به ویژه ازدیاد هورمونهای جنسی باعث تغییرات جسمی در کودک یا نوجوان میشود. اول اینکه استخوانها ازنظر اندازه و تعداد، شکل و ساختمان درونی رشد سریع و ناآگاهانهای پیدا میکنند و قیافه بچگی بهتدریج از بین میرود. به طور مثال پیشانی بلند و تخت میشود. پاها و انگشتها به سرعت رشد مییابند و بهدنبال رشد استخوانها عضلات نیز ازنظر طول و عرض و ضخامت نمو پیدا میکنند؛ اما چون میان رشد استخوانها و عضلات هماهنگی کامل ازنظر زمانی وجود ندارد نوجوانان پسر و دختر معمولاً لاغر و کشیده قامت، خستگیپذیر و زودرنج به نظر میرسند. طی دوسال که بر سرعت قد و وزن نوجوان افزوده میشود، مراحل متعددی نیز در زندگی او شکل میگیرد که باید اعضای خانواده این ایام را با دقت دنبال کرده و از دختر و پسر خود مراقبت دقیقی به عمل بیاورند.
ارتباط بلوغ جسمی با شخصیت: با شروع دوران بلوغ و تغییرات روانی که به دنبال آن نمایان میشود معیارهای تازهای برای سنجش صفات پسندیده و شخصیت در نوجوان پدیدار میشود. درایندوره نوجوان موقعیت خود را با ارزشهایی که در میان افراد یک فرهنگ و اجتماع معتبر هستند، مقایسه و سنجش میکند. مثلاً بعضی از ارزشهایی که خود را با آنها میسنجد عبارتند از خوب در مقابل بد، هوشمندی در مقابل بیقیدی، تصور بدن متناسب در مقابل تصور بدن نامتناسب و اینجاست که هر نوجوانی با مشکل مقایسه خود روبرو است. در بررسیهایی که درباره اهمیت نقش ویژگیهای جسمی در ارزیابی نوجوانان از خود انجام گرفته است، مشخص میشود که دانشآموزان دوره راهنمایی و اوایل دبیرستان به ویژگیهای بدنی خود بیش از عقلانیت و مقتضیات جامعه اهمیت میدهند و اینجاست که باید بزرگان خانواده این وضعیت را درک کرده و نوجوان را حمایت کنند و نگذارند آنها درباره موقعیت خود دچار اشتباه شوند.
رشد عواطف و سازگاری اجتماعی: همچنان که گفتیم دراینایام تعادل روانی برهم میخورد و سازگاری اجتماعی فرد از نو دچار آشفتگی میشود. نوجوان میخواهد شخصیت خود را ثابت کند. در مواقعی با بزرگسالان مخالفت میکند. بیشتر به چیزها و اموری دلبستگی پیدا میکند که شخصیت خود را ثابت کند و نقشههایی طرح میکند که توان به دست آوردن یا انجام دادن آنها را ندارد. به این دلیل از لحاظ روانی همیشه بین قدرت و ناتوانی، هیجان و ترس زمان را میگذراند. باید دانست، دوره کودکی نوجوان بهسر آورده اما هنوز به مرحله بزرگسالی نرسیده است. لذا شرایط او، نه در خور بزرگسالان است نه همتای خردسالان. به این علت اغلب در خود فرو میرود و از دنیای واقعی به عالم ذهنی و درونی پناه میبرد و بین خودش و دیگران تعارضاتی را مییابد و همینامر او را از دیگران جدا میسازد. ازطرفدیگر ازنظر اعتبار معنوی نیز در کسب پایگاه اجتماعی خود بعضاً دچار عقبماندگی میشود و تبعیضهای اجتماعی را درک میکند. دراینایام درک مسائل معنوی و قبول آنها برای وی بسیار دشوار است. درک حقوق و قانون، حقیقت خدا، در کنار لغزشهای اخلاقی و اجتماعی او را در برمیگیرد. در چنینحالتیست که باید موردحمایت و راهنمایی واقع شود. نباید نسل جوان را بهسبب نوخواهی و تازهجویی مورد ملامت و سرزنش قرار داد. اینها افرادی هستند که آیندهساز جامعه خود هستند. بههمیندلیل باید از آنها حمایت شود. درواقع در این مرحله حمایت عاطفی و مهرورزانه از نوجوان ضروریست.
رشد ادراک و قوای ذهنی: بهدنبال رشد سریع جسم از سن سیزدهسالگی بر آهنگ رشد عقلی نیز افزوده میشود و تا شانزدهسالگی ادامه پیدا میکند و بعدازآن کاسته میشود و در سن هیجدهسالگی نسبتاً حالت با ثباتی بهوجود میآید. با چنین وضعیتی هر اندازه نوجوانان را حمایت کنیم او میتواند، ازنظر بهره هوشی با آموزش کامل دورههای دبیرستان و دانشگاه همگام شود و در اینجاست که گفته میشود جامعه، معلمان، خانوادهها باید در آموزش و تعلیم اینافراد دراینموقعیت سنی کوچکترین تردیدی نداشته و بهجای سرزنش آنها حمایت را از آنها دریغ نکنند و درعینحال بهطورمستقیم یا غیرمستقیم هدایت خود را روزبهروز بیشتر کرده و آنها را با خود همراه سازند. عصر جدید رشد عقلانی دراینمرحله و کسب توانایی و توان استدلال در نوجوانان میتواند نسل بعدی را سالم به آینده تحویل دهد.
*استاد دانشگاه و فارغ التحصیل رشته علوم تربیتی
از دانشگاه لندن