• شماره 2655 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۹ آذر

سخن مدیرمسئول

پناهندگی یا آوارگی و درگذشت آواره‌ترین آواره

علی‌اکبر بهبهانی

پناهندگی؛ پدیده‌ای نه‌چندان خوش است که در قرن اخیر نه‌تنها باب شده، بلکه به‌نوعی شکل اپیدمی به‌خود گرفته و سیل مهاجرت را به سه قاره مطلوب دنیا یعنی اروپا، آمریکا و استرالیا شتاب داده است. معمولاً بسیاری از مردم دو قاره آسیا و آفریقا، به‌خصوص جوانان که آینده خود را درخطر می‌بینند و از‌نظر اقتصادی روزگار بر وفق مرادشان نیست، به‌هر‌قیمتی ساعت‌ها، روزها، ماه‌ها و حتی سال‌ها در حالت آوارگی با انواع سختی‌ها و سرکوفت‌ها می‌سازند تا موفق شوند به کعبه آمال خود رسیده و به سه قاره مطلوب، وارد شوند؛ درنتیجه رنج سختی‌ها ر‌ا بر خود هموار می‌کنند و درهمین‌راستا بیشترین خطرات ناشی از غرق‌شدن در دریاها، تحقیر کشورها و آوارگی را با طیب‌خاطر می‌پذیرند تا آینده خود را بهتر بسازند. هرچند باید گفت که معمولاً روزگار برخلاف میل باطنی اکثریت این پناهندگان، می‌گذرد و درهای خوشبختی بر پاشنه مرادشان نمی‌چرخ؛ اما به‌هرحال به‌امید آینده خوب و اوضاع مناسب اقتصادی بهتر، با حداقل امکانات، راهی دیاری بی‌سرانجام می‌شوند که ای‌کاش وضع اقتصادی آسیایی‌ها و آفریقایی‌ها و به‌خصوص چند کشور خاورمیانه رو‌به‌بهبهود بگذارد تا جوانان، آواره کشورهای به‌اصطلاح خوب نشوند. از جمله یکی از ایرانیان و از خطه خونگرم خوزستان به‌نام ناصری در سال 1967 میلادی که پاسپورت معتبر ایران را داشته است، برای دیدن مادرش راهی اروپا می‌شود و به‌علت گم‌کردن پاسپورت، چند‌سالی را در بریتانیا، هلند و آلمان سپری می‌کند؛ اما به‌علت نداشتن مدرک صحیح مهاجرت، مجدداً به فرودگاه «شارل دوگل» پاریس که پاسپورت خود را در آنجا گم کرده بود، مراجعت می‌کند تا شاید مشکلش حل شود. او نه روی به وطن داشت و نه محلی برای اقامت و درنتیجه مجبور شد از سال 1967 میلادی روی یک نیمکت در فرودگاه پاریس، روزها را به شب و شب‌ها را به صبح برساند تا شاید کسی به داد او برسد و مشکل‌گشای او شود؛ ولی این آرزویی بود که محقق نشد؛ زیرا پاسپورتی نداشت تا به کشور ایران برگردد یا اجازه یابد وارد کشور فرانسه شود؛ به‌همین‌سبب فرودگاه را خانه خود کرد و محل زندگی او یک نیمکت و سرمایه او یک چرخ‌دستی فرودگاه شد. روزها کتاب می‌خواند و مشغول نوشتن شد؛ داستان زندگی آواره‌گونه این هم‌وطن عزیزمان، سر از رسانه‌های بین‌المللی درآورد تا درنهایت «استیون اسپیلبرگ»؛ کارگردان شهیر هالیوود اقدام به ساخت فیلمی کرد که در آن داستان زندگی این فرد الهام‌بخش شد. او به سراغ ناصری آمد و با موافقت او فیلمی موفق ساخت تا شاید برای جلوگیری از پناهندگی، اقدامی مؤثر کرده باشد و سرانجام از محل فروش فیلم، این کارگردان پول قابل‌ملاحظه‌ای به او پرداخت کرد و مبلغ آن به‌قدری زیاد بود که می‌توانست حتی یک آپارتمان در اروپا خریداری کند و ادامه حیات دهد؛ درنتیجه چنین کرد و با 300هزار‌یورویی که برایش مانده بود، مجدداً به‌واسطه 30‌سال زندگی در روی نیمکت فرودگاه پاریس، به فرودگاه آمد و در روی همان نیمکت چند‌صباحی زندگی کرد؛ تا‌اینکه به‌علت بیماری، او را به بیمارستان منتقل کردند و عمر او در همین بیمارستان به سرآمد و با 300‌هزار‌یورو، در موقعیت اسفباری به خاک سپرده شد. این‌را نوشتم تا شاید حتی یک‌نفر را متأثر از زندگی ناصری کرده باشم و قید پناهندگی را بزند و به‌این‌وسیله خدمت ناچیزی کرده باشم؛ بنابراین این مرد با این پستی‌وبلندی‌های زندگی و موقعیت مالی که پیدا کرده بود، آخرالامر درنهایت عزلت و تنهایی در خاک بیگانه به خاک سپرده شد. امیدواریم هم‌وطنان عزیز ما، حتی در بدترین شرایط مالی، هرگز به فکر مهاجرت و پناهندگی نباشند که آخر و عاقبت آن بی‌سرانجامی و ناکامی‌ست و در پایان باید گفت که ناصری آواره‌ترین آواره جهان بود.

 

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه