• شماره 3387 -
  • 1404 دوشنبه 9 تير

یادداشتی بر فیلم «فردا عجله کن»

خودکامگی به‌سبکِ «ویکند»

سپهر گلمکانی

تلاش‌های نافرجام «ویکند»؛ خواننده مشهور آمریکایی، برای ورود به عرصه بازیگری و فیلم‌سازی هنوز ادامه دارد؛ تلاش‌هایی که حتی به کار عوامل تولید و رزومه کارگردان‌های صاحب‌ِ‌سبک آسیب می‌زند. یادمان نرود که رویکرد اولیه سریال «آیدل» درباره انتقاد هجوآمیز به صنعت موسیقی پاپ و عرش به فرش رسیدن ستاره نوظهور موسیقی (الهام‌گرفته‌شده از زندگی بریتنی اسپیرز) بود؛ اما «ویکند» با تصمیمی غیرحرفه‌ای و با خودشیفتگی و خودکامگی افسارگسیخته، سریال «آیدل» را به عاشقانه‌ای تصنعی، تک‌بعدی و جنسیت‌زده تبدیل کرد. سریال «آیدل» به‌لطف تصمیمِ انفجاری «ویکند»، به یکی از بدترین آثار شبکه کابلی «اچ‌بی‌اُ» تبدیل شد؛ شبکه‌ای که به‌ندرت سریال یا فیلم تلویزیونی ضعیف تولید می‌کند. اکنون خودشیفتگی و خودکامگی «ویکند» به مدیوم سینما سرایت کرده. فیلم «فردا عجله کن» به‌جای‌اینکه تبلیغی بر جدیدترین آلبوم موسیقی این خواننده نسل جدید باشد، تبلیغی تک‌بعدی و کارت‌پستالی از جایگاه «ویکند» در صنعت موسیقی‌ست. «فردا عجله کن» می‌توانست مجموعه یا مونتاژی از موزیک‌ویدئوهای آلبوم جدیدِ «ویکند» با ترکیب برنده بازیگرانی مانند «جنا اورتگا» و «بری کیوگن» باشد؛ می‌توانست بی‌ادعا، کنار آلبوم منتشر شود یا روی شبکه‌های نمایش خانگی دردسترس قرار بگیرد. فیلم «فردا عجله کن» برای پرده نقره‌ای سینما خیلی کوچک است؛ چون مدیوم سینما جایی‌ست‌که باید قصه تعریف شود و «فردا عجله کن» در تعریف قصه رنج می‌برد. قصه «فردا عجله کن» با نزدیک‌ترین نما از چهره «ویکند» خودشیفته آغاز می‌شود؛ تمرین صدا، بازی با صورت و آمادگی جسمانی او برای اجرای کنسرت، مجموعه‌ای از اجراهای ادایی و سطح‌پایین «ویکند» از «دنیروی» افسانه‌ای در فیلم «گاو خشمگین» است. «ویکند» حتی در ادا‌درآوردن هم بد عمل می‌کند و مخاطب حق دارد که به نقش‌آفرینی‌اش روی پرده سینما بخندد. یک رابطه عاشقانه شکست‌خورده میان «ویکند» و نامزدش روی تصویر نمایش داده می‌شود که به سرانجامی نمی‌رسد؛ سپس ازطریق برش‌کات‌های متعدد در میان اجرای زنده «ویکند» در کنسرت، شخصیتِ «آنیما» (با بازی «جنا اورتگا») به مخاطب معرفی می‌شود. پیوستگی منطقی و قابل‌تأملی در صحنه‌های اجرای «ویکند» با آتش‌زدن کلبه‌ای توسط «آنیما» شکل نمی‌گیرد. شخصیت دیگری با نام «لی» (با بازی «بری کیوگن») گاهی می‌آید و می‌رود؛ مدیر برنامه‌ای که آن‌هم رفتارهایش ادایی‌ست و علاوه‌برآن، ضعف شخصیت‌پردازی منجر به ایجاد کمیستری کاغذی میان «الی» و «ویکند» شده است. به‌عبارت‌دیگر: شخصیت‌ها مبدأ و شناسنامه ندارند؛ وقتی مبدأ شخصیت‌ها مجهول باشد، درک قصه برای مخاطب دشوار می‌شود. «فردا عجله کن» روی ایده‌ای پافشاری می‌کند که در نگاه اول، برای مخاطب، سطحی و بی‌ارزش است. «ویکند» به‌دلیل اضطراب و افسردگی ادایی، قدرت صدایش را از دست می‌دهد. کارگردان و فیلم‌نامه‌نویسان می‌خواهند از این ایده، گام بلندی برای شرح داستانی در ژانر تریلر روان‌شناختی بردارند؛ ایده‌ای که برای بسط، به شالوده‌ای از سکانس‌های سورئال و خسته‌کننده تبدیل می‌شود؛ مقصود سکانس‌ها مشخص است؛ «ویکند» می‌خواهد اودیسه‌ای اگزیستیالیستی را به‌تصویر بکشد؛ که بازتاب‌کننده مقابله او با ترس، با گذشته و رابطه‌ای پرفرازونشیب با مادر (یا پدرش) باشد. «ویکند» در این اودیسه، می‌خواهد برای آهنگ‌های خود فلسفه تعریف کند و شناسنامه‌ای برای هریک‌از آهنگ‌هایش به‌وجود آورد. متأسفانه اودیسه «ویکند» به سرانجامی نمی‌رسد؛ چون اودیسه یک سفر است که شخصیت را از نقطه الف به نقطه ج می‌رساند و نمایش پاره‌پوره از کابوس‌های نخ‌نما، کمکی به سفرنامه تقلبی «ویکند» نمی‌کند. اودیسه «ویکند» می‌خواهد به اودیسه «دیل کوپر» در سریال «تویین پیکس: بازگشت» نزدیک شود؛ نه‌تنها نزدیک آن اثر فاخر نمی‌شود؛ بلکه تَنِ «دیوید لینچ» را هم در گور می‌لرزاند! روی دیگر سکه که از نیمه پرده دوم اثر آغاز می‌شود، رابطه «ویکند» با «آنیما» است. مخاطب متوجه می‌شود که «آنیما»، یک طرفدار پروپاقرص کارهای «ویکند» است که به‌شکل افسارگسیخته قصد دارد خود را هرطورشده به «ویکند» نزدیک کند. همان‌طورکه گفتیم؛ شناسنامه «آنیما» مجهول است. به‌نظر می‌رسد او یک طرفدار خطرناک است؛ جلوه‌ای شبیه به شخصیتِ «آندریا گرین» در مینی‌سریال «ازدحام» دارد که آدم‌های ضدِ سلبریتی موردعلاقه‌اش را به‌قتل می‌رساند؛ اما برخلاف «آندریا»، «آنیما» سرگذشت توخالی دارد و این به جایگاهش در قصه آسیب‌زده. اگر شخصیت با ترومایی دست‌وپنجه نرم می‌کند، فیلم‌نامه‌نویس وظیفه دارد که این تروما را ازطریق سکانس‌های فلش‌بک یا هم‌زمان با پیشروی پی‌رنگ اصلی نشان دهد. منشأ ترومای «آنیما» نامشخص است؛ چرا خانه را آتش می‌زند؟ چرا تمایل به استفاده از بنزین و آتش برای نابودی دارد؟ ریشه علاقه‌اش به «ویکند» از کجاست؟ عاشقانه «ویکند» با «آنیما» از جنس عاشقانه‌های موزیک‌ویدئویی‌ست (شاید بدون تعریف قصه، این سکانس‌ها می‌توانست نقطه‌عطف این فیلم شناخته شوند)؛ عاشقانه‌ای که «ویکند» به‌سرعت در فردای روز بعد، فراموش می‌کند و «آنیما» در جبهه مخالف و معترض، «ویکند» را ناخواسته به بازی مرگ و زندگی می‌کشاند؛ یک بازی که قرار بود تنش‌آفرین باشد، بالاوپایین داشته باشد و حتی رنگ کمدی سیاه به‌خود بگیرد. هیچ‌یک‌از نقاط عطف فوق در پرده سوم پدیدار نمی‌شوند؛ «ویکند» به تخت بسته شده و «آنیما» برای عذاب روحی او، آهنگ‌هایش را پخش می‌کند و به تحلیل محتوایی آن‌ها می‌پردازد. خنده‌دار نیست؟ بد نیست؟ فاجعه نیست؟ مجموعاً «ویکند» متوهم است؛ متوهم است که بزرگ‌ترین خواننده قرن 21 است؛ متوهم است که می‌تواند مانند «دونالد گلاور»، بخواند، فیلم‌نامه بنویسد و فیلم بسازد؛ متوهم در خودبزرگ‌بینی و خودکامگی؛ او دراین‌فیلم روی سر خود تاج طلایی می‌گذارد و تنها اوست که از فیلمش لذت می‌برد؛ آهنگِ Blinding Lights را برای خود پخش می‌کند؛ یک طرفدار به تعریف از آن می‌پردازد؛ تحلیل فرا‌محتوایی از آن می‌کند و گاه نیز ژستِ غرورآمیز ریاکارانه از خود نشان می‌دهد؛ استفاده غلیظ از رنگ قرمز و کلوزآپ به‌معنای شناخت درست مؤلفه‌های ژانر تریلر روان‌شناختی نیست. «فردا عجله کن» تنها نمایش خودکامگی به‌سبک «ویکند» است.

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه