گفتوگو با ثمین رادنیکنام بهبهانه نمایش «پرتی»
تئاتر براى بقاء، روحش را به سینما فروخته
عقیل بهرامی/
پنج دختر در اتاقى در یک خوابگاه؛ راجعبه نیمساعت پیشاز آنچه درحالِحاضر نمایش در آن هستند، بحث مىکنند و هرکس روایتى متفاوت ازآنزمان دارد... بهار رضیزاده، شوکا کریمی، کتایون لطیف، ثمین رادنیکنام و ماهنی مهرپور؛ بازیگران این اثر بهکارگردانیِ بهار رضیزاده هستند که برپایه متنی از رسول کاهانی بهرویِ صحنه رفته و تا ١٥تیرماه هرشب بهجز شنبهها ساعت ١٨ بهمدتِ ٥٠دقیقه در پلاتو اجرا تئاتر شهر؛ میزبان علاقهمندان است. ثمین رادنیکنام؛ بازیگر نمایش «پرتی»؛ فوقِلیسانس معماری، از سال ۹۰ تئاتر را بهصورتِ آکادمیک در آموزشگاه زیرِنظر اساتید مجرب شروع کرد و تاکنون چندین اجرای عموم؛ ازجمله نمایش «فهرست» بهکارگردانیِ رضا ثروتی، «کرگدن» بهکارگردانیِ نصیر ملکیجو را داشته است.
ثمین رادنیکنام درپاسخبهاینسؤالکه چطور با گروه نمایش «پرتی» آشنا و چهشد که این نقش را دراینکار انتخاب کرد؟ گفت: «حدود یكهفته باقى مانده بود به اجرا كه با من تماس گرفتند و این نقش به من پیشنهاد شد». این بازیگر افزود: «كار را قبلاً در جشنواره دیده بودم و دوست داشتم. البته پیشنهادها و اىكاشهایی هم درموردش داشتم؛ ولى دركل فضا، موضوع، متن و ازهمهمهمتر گروه را خیلی دوست داشتم. پیشتر با بهار (رضیزاده) و شوكا (کریمی) عزیزم در نمایش فهرست سال ٩٤ همكارى داشتم و همچنین نمایش كرگدن نصیر ملكیجو... و خب دراینسالها هم شاهد این بودم كه بهار چقدر با جدیت حتى شده با حداقلها كار میكند و امیدش را از دست نمیدهد. بنابر همه اینها به گروه اضافه شدم و كنارِهم سعى كردیم كه كار بهتر و بهتر شود». وی درموردِ نقش خود دراینکار نیز توضیح داد: «این نقش در متن، یكىاز پنج دختر ساکن خوابگاه است. فكر میكنم هریکازما البته باتوجه و درراستاى متن، جزئیاتی را به شخصیتها اضافه كردیم و آنها را ساختیم. باتوجهبهاینكه از هر نقشى، دو بازیگر وجود دارد؛ هردو بهواسطه متن، یكى و بهنوعى بهواسطه گذشتن از فیلتر شخصى بازیگر، جدا و متفاوت هستند». ثمین رادنیکنام بااشارهبهاینکه نكته جالب درموردِ این متن، «دراماتورژى»ایست كه دربارهاش انجام شده؛ توضیح داد: «منظورم همین موضوع است كه از هر نقش، دو بازیگر و هر بازیگر دو نقش دارد... درباره خودم باید بگویم که نقش فاطى در بخش اول و هدیه در بخش دوم را بازى میكنم. سعى كردم بین هردو تفاوتهایی را ایجاد كنم؛ مثلاً هدیه، دختریست كه خیلی ریزتر و با چرایی بیشتر به حتى همان مسائل ساده نگاه میكند. دركل، ملموس و رئالبودن این نقش براى من خیلیجذاب بوده و اینكه بههمینسادگى، به چه مفهوم بزرگ و عمیقى اشاره میشود».
بازیگر نمایش «پرتی» دراینباره که حال اینروزهای تئاتر ما را چطور میبیند؟ گفت: «متأسفانه تئاتر ما مثل آدمِ همیشه مریض و نالانىست كه فقط بهانههایش براى بدبودن عوض میشود اما درهرحال، حالش همیشه بد است. یكزمانى حال تئاتر خوب نبود؛ چون سالن نبود، بودجه نبود، پرورش بازیگر كم بود و... اما امروز تعداد سالنها زیاد شده و بهدنبالِآن، كمیت و تعداد نمایشهاى روى صحنه بالا رفته اما متأسفانه بهقیمتِ ضربه سنگینى كه به كیفیت خورده». او درهمینزمینه افزود: «سالنهاى خصوصى خرجشان را نه حتى گاه از هنرِ یك سلبریتى؛ بلكه صرفاً از اسم یك سلبریتى درمیآورند. متأسفانه ذائقه مردم هم پذیراى این تحمیل بوده. انگار كه تئاتر براى بقای عمر و تأمین معاش، روحش را به سینما فروخته باشد. تئاتر، هرچه كه باشد، چكیده و نتیجه جستوجوى درونى یك بازیگر است ولى متأسفانه امروز در چنددرصد از نمایشها و آثار نمایشى ما این كاوش و این هویتآفرینى دیده میشود؟ در نقطه مقابل؛ جاییكه باید نسل جدید وارد این عرصه شود، آموزش و انتقال مفاهیم هم براساسِ این اصل كشفوشهودى نیست. كارگردانها بهواسطه سلبریتىها موفق میشوند و كار میكنند و شناخته میشوند. بهواسطه این شناختهشدن، از یكسرى جوان و هنرجو شهریههاى سنگین میگیرند تا به آنها آموزش دهند. بعد، خودشان انگار نتیجه آموزش خودشان را قبول ندارند؛ دوباره میروند با همان سلبریتىها كار میكنند!» او دراینباره که برای این معضل چه باید کرد، گفت: «اولازهمه؛ تئاتر خوب را به مردم نشان دهیم و برایشان معنى كنیم. اگر كارى خوب است، حمایتش كنیم و بگوییم این یعنى تئاتر خوب». او بااشارهبهاینکه فكر میكنم که اگر فرهنگ مردم ما اینهمه «براى دیگران زندگىكردن» نداشت، در خیلی عرصهها خیلی جلوتر بودیم، گفت: «باور كنید! دیدم كه بعضىها براى دیدن تئاترى كه آقا یا خانم فلانى در آن بازی کرده یا بلیطش رقم عجیبی بوده؛ بههم پُز میدهند!... وقتى قرار باشد که اعتبار و ارزشمان را از هرچیزى جز اندیشه، شخصیت و عملكرد خودمان بگیریم؛ به هرچیزى براىِاینكه به ارزشهاى ما اضافه كند، چنگ میزنیم. وقتى این ارزشها را كسى غیرازخودمان تعریف كرده باشد، همین میشود كه هر آیتمى كه ارتباطى با كمى اندیشه و عمیقنگرى دارد، مهجور مانده یا مورد تجاوز قرار میگیرد. این میشود كه تئاتر هم ارزشش را از محتوا و كیفیتش نمیگیرد. ما خودمان هستیم كه به یکسری عوامل قدرت زیادى میدهیم و بعد، از حضور نابجا و غیراصولیشان ناراحت میشویم. بهنظرم، اول سطح آگاهى مردم را بالا ببریم؛ خودمان باشیم و خودمانبودن را اشاعه و گسترش دهیم». وی ادامه داد: «اینكه كسى را همه دوست دارند و بهاصطلاح شخص شناختهشده یا معروفیست؛ دلیلی خوب یا كافى نیست كه ما هم او را دوست داشته باشیم و برعكس. كمی به عمق خودمان برویم و با خودمان صادق باشیم. به خودمان، انتخاب خودمان و سلیقه فردىمان بیشتر اهمیت دهیم و با شجاعت بیانش كنیم. اگر بهنظرمان نمایشى كه در یک سالن معمولى با چند دانشجو اجرا رفته، از كار آقا یا خانم ایكس بهتر است؛ شجاعت بیانكردن و اظهاركردنش را داشته باشیم». وی باتأکیدبراینکه بهتر است از بهاصطلاح «نونقرضدادن بههم» دست بكشیم، گفت: «این نانهایی كه بههم قرض میدهیم، همان ماهىهایی هستند كه بهجاىِ یاددادن ماهیگیرى، بههم میدهیم و این یعنى همیشه محتاج و عقبماندن. همین میشود كه بهجاىِ یك جماعتِ یكدست تئاترى، هزارویك باند و دارودسته وجود دارد. روحیه تعاملمان را بالا ببریم و چشم دیدن هم را داشته باشیم. فكر میكنم اولین چیزى كه به هركسی در تئاتر یاد میدهند، ایناستكه بخواهیم بهجاىِ دیدهشدن خودمان، تئاترمان دیده شود اما متأسفانه انگار اینرا فراموش كردیم. اگر گروهیم، میخواهیم که من دیده شوم و اگر جشنواره است، میخواهیم ما دیده شویم؛ بههرقیمتى. ایناستكه مفهومی بزرگتر را فداى مفهومِ واقعاً كوچكترى میكنیم».
ثمین رادنیکنام بااشارهبهاینکه متأسفانه تئاتر امروز تبدیل به یك آیتم «لاكچرى» شده و حتى میشود گفت گاه «تفریح لاكچرى» و ازاینرو مخاطبش تغییر كرده است، گفت: «كارگردان بهفكر ایناستكه سالن خوب بگیرد، سالن خوب میخواهد که خوب بفروشد و براى خوبفروختن باید بازیگران معروف در كار باشند. بههمیندلیل، بازیگر هدفش بیشترمعروفشدن است تا خوب و باكیفیتشدن كه گاهى با هم یكى نیستند. منشاء همه اینها ایناستكه سلیقه و تقاضاى مردم ما اینرا ایجاب میكند متأسفانه؛ چون ما كه هنرمندیم، بهاینخواستهشان تن دادیم و بااینكه میدانیم درستش چیست و سطوح بالاترى هست؛ گفتیم اینها كه بههمین راضى هستند؛ پس بگذار من هم سود خودم را ببرم». وی افزود: «این، در ادامه همان فرهنگمان است كه تا باران میبارد، كرایه تاكسىها گران میشود. همهجا تقاضا كه زیاد میشود، عرضه هم بیشتر میشود و این، معامله دوسر بُرد است؛ اما اینجا با زیادشدن تقاضا، عرضه كم و غیرقابلِدسترس میشود یا محدود به قشری خاص. وقتى بحرانى پیش میآید، هركسى بهفكر سود و منفعت شخصی خودش است. تاحدى این موضوع بهدلیلِ سختى شرایط و سختى معاشیست كه امروز به ما تحمیل شده؛ درست كه مسئولین كشور باید آنقدری آسایش همه مردم را فراهم كنند كه مردم به جان هم نیفتند و مجبور نباشند بین آسایش خودشان یا آسایش دیگران، یكى را انتخاب كنند؛ اما ما هم میتوانیم در شرایط سخت، كمى به وجدانمان متعهد بمانیم و حواسمان باشد كه چه تأثیرى روى كل داریم و كار درست را درهرشرایط و لحظهاى انجام دهیم. خیلی كار سختیست، خیلی و من قبول دارم؛ ولى متأسفانه بحث اعتراض یا مؤثربودن كه میشود، همه یا بهفكر شعاردادن و بهخیابانریختن میافتند یا در صفحههای مجازیشان راجع به موضوع حرف میزنند. شاید اگر ماهایی كه آگاهیم بهاینوضعیت، سعى كنیم آن كارِ درستِ سخت كه متأسفانه دراینشرایط، بیشتر مواقع متضاد با منافع خودمان است را انجام دهیم (درهرزمینهاى كه درآن فعالیت میكنیم)، انقلاب بزرگتر و مؤثرتری براى بهبود شرایط خواهد بود».
این هنرمند جوان بااشارهبهاینکه مسئله دیگر درموردِ سلیقه مردم ایناستكه دركمالِحیرت میبینیم نمایشى كه هیچ مفهومى پشتش نیست و پُر از شوخىهاى جنسى و سطحِپائین است، با چنان استقبالى مواجه میشود كه كمسابقه است، افزود: «البته این اتفاقیست كه در سینما هم دارد میافتد؛ ولى دراینقضیه فقط سلیقه مردم یا ذهن خستهشان نیست كه میخواهد فقط دوساعت بخندد؛ بههربهاء و بهانهای... ما هم مقصریم. ما هنرمندیم و وظیفه داریم بدانیم كار خوب چیست و اینرا به مردم هم نشان دهیم و همزمان، حال و ذهن خستهشان را التیام دهیم. هنرِ ما همین باید باشد كه اندیشه و مفهوم را با جذابیت و خوشطعم و سالم بهخوردِ مردم دهیم. از ذهن خسته یا ناآگاهیشان براى بهره مالى، سوءِاستفاده نكنیم و هرچیز خوشرنگولعابِ مسمومى را بهخوردشان ندهیم». وی ادامه داد: «تئاتر خوب و كامل ازنظرِمن، تئاتریست كه هم میخنداند و هم میگریاند، هم عصبى و هم آرامت میكند، شاد و غمگین، سرخوش و بیحالت میكند، بهاصطلاح تو را بالا و پائین میبرد و تو گیج و غرق در این سفرى كه داشتى؛ از سالن بیرون میآیی و ساعتها در حالوهوا و فكرش باقى میمانى». وی دراینباره افزود: «حفظ ریتم و پرهیز از مونوتونشدن هم همین را ایجاب میكند. براى هرلحظه از فضای جدیدى كه یك اتفاق جدید در یك نمایش میافتد، باید ازقبل بسترش در همان نمایش فراهم شود. البته كار سختیست و شاید سلیقه شخصى من درموردِ سبك خاصى از تئاتر باشد اما میخواهم بگویم میشود كارى كرد كه حرفی عمیق یا تلخ اینقدر جذاب گفته شود كه مردم جذب شوند و بهآن گوش دهند».
بازیگر نمایش «پرتی» گفت: «بازیگران مطرح دنیا هنوز كه هنوز است، در سنین بالا و با همه موفقیت و شهرتشان؛ وركشاپ میروند و بازیگریشان را بهروز میكنند. دلیلش ایننیستكه آنها متواضع هستند و ما نه؛ كه البته اینهم هست! اما دلیل واقعیاش ایناستكه آنجا چیزى براى یادگرفتن هست، درهرسطحى كه باشند؛ چون دانششان بهروز میشود ولى متأسفانه در كشور ما اگر هزارسال هم بازیگرى بخوانى؛ همه همان حرفهاى تكرارى بعضاً منسوخشده در سطح دنیا را میزنند. این اصلاً بهمعنىِ بهتربودن آنها و بدتربودن ما نیست که من، ازاینحرف متنفرم اما امروز همه آدمها و كشورها براى پیشرفت درهرزمینهاى نیاز به تعامل دارند. با ماندن در اتاق خودت و خواندن هزارباره كتابهای قدیمیات، فیلسوف نمیشوى. گاهى دانش واقعى، با همان تا سر كوچه رفتن و دیدن اتفاقى كه تو را بهفكر فرو میبرد، رخ میدهد. در تعامل با جمعیت، گاهى از یك آدم نادان یا حتى بد هم چیزهاى خوب یاد میگیرى». وی افزود: «درنهایت، تمام حرف من ایناستكه اگر تئاتر، به ذات مقدس خودش برگردد، شفا پیدا میكند؛ اگر که همه تئاترىها اصالت تئاتر را بهیاد بیاورند، بهآن احترام بگذارند و بهآن عمل كنند». رادنیکنام گفت: «وقتى دانشجو یا هنرجوى تئاتر هستیم، به ما یاد میدهند که خودمان را دوست داشته باشیم و به خودمان احترام بگذاریم. خودمان را بیان كنیم و خودمان باشیم. همیشه به ما یاد میدهند که ادا درنیاور؛ مخاطب باهوش است و متوجه میشود. به ما تعامل با گروه و گروهىكاركردن را یاد میدهند، اعتماد به پارتنر. حفظ انرژى مثبت جمعى را یاد میدهند. اینکه اگر از دست هم دلخور باشیم یا بد هم را بخواهیم، نمیتوانیم با هم كار كنیم و مخاطب اینرا حس میكند و بهدلش نمینشیند. به ما یاد دادند اگر رفیقمان دارد كاری را اجرا میرود، جایگاهمان را فراموش كنیم و هركارى از دستمان برمیآید برای كارش انجام دهیم. براى خلقكردن نقش، به ما یاد میدهند که اول خودمان را بشناسیم، به آدمها دقت و با آنها تعامل كنیم. گاهى مثلاً با پیرمردی فالفروش بنشینیم و مدتها حرف بزنیم و گاهى مثل نابیناها در خیابان راه برویم. همدیگر را بفهمیم و خود را جاىِدیگرانگذاشتن را بلد باشیم. اگر همه ما اینچیزها را یادمان بیاید، تئاتر نهتنها شفا میگیرد؛ بلكه قدرت شفادهى هم پیدا میکند». وی درپایان گفت: «تئاتر، صحنه كوچكى از زندگیست. اگر بتوانیم اصالت تئاتر را زنده و به فرهنگمان تزریقش كنیم، خیلی اتفاقهاى خوبى هم براى هنر و هم براى فرهنگ و روح و روان جامعهمان میافتد».