کد خبر:
291586
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۱ دوشنبه ۲۹ فروردين -
08:10
آیا سرمایه، کتاب را میبلعد؟!
ترس عمیقی وجود دارد، بحرانها روزبهروز بیشتر و بیشتر میشوند، انسانها نمیدانند که در کدام مسیر درحالحرکت هستند. شتاب حرکت ماشین مدرنیته بسیارزیاد است. توقفی برای آن وجود ندارد و هرکسکه سوار این ماشین میشود تابع قواعدی قرار میگیرد که خود تعیینکننده آن نیست. ما در جهانی زندگی میکنیم که میلیاردها انسان با گرسنگی مفرط روبهرو هستند؛ اما در کره زمین بدین فراخناکی عده زیادی با انباشت مواد غذایی روبهرو هستند. دراینجهان برایآنکه قیمت غذا ثابت بماند، هرساله مقادیر زیادی مواد غذایی به دور ریخته میشود. ازسویدیگر ما با پدیده آسیبهای محیط زیستی روبهرو هستیم. گرمشدن زمین، بالارفتن درجه حرارت کره خاکی، ازبینرفتن و اتلاف آبهای زیرزمینی، برخی از فرایندهاییست که بشر را با تهدیدهای جدی مواجه ساخته. دراینشرایط چگونه میتوان با این بحرانها کنار آمد؟ آیا نباید به این مسئلهها توجه کنیم؟ آیا ناآگاهی و ضعف در خردورزی انسانی عامل اساسی شکلگیری چنین شرایط و بحرانهایی نیست؟ تزلزل در موقعیت انسان، وضعیت را بیش از هر زمان دیگری با خطر مواجه ساخته. رفتهرفته بهسویی حرکت میکنیم که با تراژدی انسانی روبهرو شویم. در بخشی از نقاط کره زمین بهدلیل نبود مواد غذایی و بهداشت، انسانها با تهدیدهای جدی مواجه هستند و در چنین وضعیت دشواری، ناتوانی و ضعف که توسط مکانیسمهای کنترل و عقلانیت درحالشکلگیری و تقویت است ما را بهسوی نوعی شرایط غیرقابلکنترل و پیشبینی و سخت سوق میدهد؛ اما دراینمیان چه میتوان انجام داد؟ چگونه میتوان با چنین موضوعاتی برخورد کرد؟ خارجازاینکه گاه لازم است اقدامات برقآسا و انساندوستانه بهلحاظ عملی و تجربی صورت گیرد شاید بتوان از مقوله کتاب دراینجا سخن بهمیان آورد. کتاب چگونه میتواند بشر را نجات دهد؟ باید بپذیریم در دنیای مدرن امروزی کتاب دررقابتبا تلویزیون، رسانههای جدید، شبکههای اجتماعی و چترومها درحالسقوط است. سقوط آزاد کتاب، عاملیست که میتواند جنون بشری را گسترش دهد؛ اما اگر کتاب وارد زندگی واقعی انسانها شود و شهد و لذت مطالعه و عمقیابی و عمقکاوی در وجود تکتک انسانها رشد یابد شاید بتوان مقوله گرسنگی را تغییر داد. نکته مهم این است وقتی من از امکانات مناسبی در زندگی خود برخوردارم و آن امکانات را جزو امتیازات خانوادگی خود میدانم هیچزمانی حاضر نخواهم بود که آنرا به دیگران منتقل کنم؛ اما چهزمانی حاضر خواهم بود که غذا و داشتههای خود را دراختیار دیگران بگذارم؟ وقتیکه بهایننتیجه برسم که حق حیات برای همه انسانها ضروریست و من ملزم هستم نهتنها به حق حیات خود، بلکه به حق حیات دیگران نیز توجه کنم. درچنینشرایطیست که جهانبینی من عوض میشود و دغدغهها و تشویشهایی درخصوص زندگی دیگران پیدا خواهم کرد. اگرچه اینروزها در سراسر جهان نهادهای مدنی و مردمی تلاش میکنند تا بهشیوههای گوناگون ذهنیت و باورهای جامعه را تغییر دهند اما نظام فکری جامعه زمانی دچار تغییر میشود که بهلحاظ ریشهای و اندیشهای و در ادراک تکتک انسانها این تغییر بهوجود آید. درواقع مقاومت در برابر نیروهای بلعنده درصورت ایجاد یک فضای دموکراتیک که ناشی از مطالعه است، میتواند همهچیز را دچار تغییر کند. براینمبنا پیشنهادی که درایننوشتار میشود ایناستکه باید شرکتها و نهادهای فرهنگی خودجوش مطالعه و کتاب در جهان ایجاد شود. نهادهایی که هدفشان حداکثرکردن سود ذهنی و ادراکی انسانهاست. ما باید تلاش کنیم همه مردم به سود و رضایت بالاتری دست یابند. وقتیکه همهچیز در بازار تعیین میشود، طبیعتاً انسان نمیتواند پاسخگویی مستقیمی از کسی بیابد چراکه قیمت و نهادههای بازار است که همهچیز را تعیین میکند؛ اما اگر یک شرکت فرهنگی کتاب ایجاد شود او میتواند توان و قدرت پاسخگویی را در جهان را بالا ببرد، درواقع او میتواند در یک فضای شفاف از نظام سرمایهداری بخواهد که درخصوص تصمیمگیریهای خود پاسخ مستقیمی ارائه دهد. اگر انسانها مطالعه کنند درآنصورت هزینه مطالعه و کتاب در برابر منافعی که از آن بهدست میآید قابلقیاس نیست. درواقع درایناقدام باعث میشود به بازتوزیع ثروت مهرورزی و آرامش در انسانها دست زنیم. علاوهبراین میتوان گفت که نوعی تلاش برای برطرفساختن مسائل و تنگناهایی که بهوجود آمده، نیز پدید میآید. باید بپذیریم در دنیای پرریسک، ترس و توهمی که ما زندگی میکنیم، منافع انسان بهمثابه انسان با خطر مواجه است. ما در جهانی زندگی میکنیم که همهچیز آنرا مصرف تعیین میکند. مصرف زندگی ما را میسازد. اطلاعاتی که ازطریق فضاهای مجازی به ما منتقل میشود، باعث ایجاد مصرف انبوه میشود. وقتی تلویزیون را روشن میکنیم در تمام برنامهها این سیستم اسپانسرینگ تجاریست که بر روح و جسم ما مینشیند؛ اما شما وقتی کتاب میخوانید با کمتر فضای اسپانسرینگ برجسته مواجه میشوید و این رقابت بین کتاب و بازار حاکم بر تلویزیون موضوعیست که باید به آن توجه شود. درهرحال باید زمانی را برای مواجه با زوال زندگی درنظر بگیریم در غیر این صورت باید بپذیریم که روزبهروز گرسنهتر، فقیرتر با نابودی کره زمین مواجه خواهیم شد. شاید دراینجا لازم است به این سؤال پاسخ دهیم: چگونه میتوان با شرایط موجود مواجه شد و تاچهحد میتوان مسئولیت اجتماعی را دراینخصوص تقویت کرد؟ مسئولیت اجتماعی زمانی تقویت میشود که مردم بتوانند خارج از همه امواجی که به مغز و ادراکشان وارد میشود، تصمیم خلاقانهای بگیرند؛ اما هماکنون ما با مخدرهایی که توسط نهادهای سرمایهسالاری ایجاد میشود، قدرت تصمیمگیری و تفکر را از دست میدهیم؛ و فقط وقتی به کتاب رجوع میکنیم با کمی فاصله از تمام این مخدرها میتوانیم بهخود و دیگران بیندیشیم و دنبال راهی باشیم تا بتوانیم از این فضای تحمیلی عبور کنیم. ما در جهانی زندگی میکنیم که با بیکتابی و فقر مطالعه روبهرو هستیم. کتابها تولید میشوند اما خوراک فکری مناسبی پیدا نمیکنند. در بهترین شرایط برجستهترین کتابهایی که توسط روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و اهلقلم به رشته تحریر درمیآید، خوانندگان زیادی ندارند؛ حتی اگر خوانندگان زیادی هم داشته باشند آن خوانندگان چندان تحتتأثیر آن مطالعه قرار نمیگیرند. لذا باید گفت، اگر کتاب فقط در آنها لذت را تقویت کند ما به جایی نرسیدهایم؛ اما زمانی میتوانیم اینرا درنظر بگیریم که کتاب مثل ویتامین جوشان بتواند مواد و مینرالهای طبیعی را به بدن ما برساند و ما را از شرایط خلسهای که در آن قرار داریم، نجات دهد. اکنون باید گفت سلامتی فکری ما درخطر است و آنهم بهایندلیلکه خوراک مناسبی نمییابد. حتی متأسفانه در تولید کتاب نیز ما با نوعی ابتذال و مصرفزدگی روبهرو هستیم. کتابهای بسیاری تولید میشود که اصلاً در مقوله کتاب نمیگنجد. آنها آمدهاند تا کتابها دیده نشوند. درواقع بهاینصورت میتوان گفت کتابهای تصنعی یا کتابهای ظاهرساز امروز جای کتابهای واقعی را گرفتهاند و آرامآرام کتابهای واقعی و عمقدار از قفسه کتابها و فروشگاهها خارج میشوند یا به نقاطی میروند که دیگر دیده نمیشوند. در کتابفروشیهای بزرگ در هایپرمارکتها ما با ویترین کتابها روبهرو میشویم. همچنین فروشندگان تلاش میکنند کتابهایی را معرفی کنند که بیشترین فروش را کردهاند. البته دراینجا نمیخواهیم بگوییم هر کتابی که پرفروش است، قابلخواندن نیست. بسیاری از کتابهای پرفروش هم جذاب و خواندنی و تأثیرگذار است؛ اما بحث بر سر ایناستکه تاچهحد انتخابها عقلانی و مبتنیبر یک تصمیمگیری دوراندیشانه صورت میگیرد؟ تاچهحد هدف ایناستکه سواد رسانهای و مطالعهای افراد را بالا ببریم؟ تاچهحد میخواهیم مینرالها و مواد طبیعی مناسب از مطالعه به بدن افراد برسد؟ ما بهفکر این هستیم که در مدتزمان کوتاه بتوانیم حداکثر سود را به نهادهای سرمایهداری برسانیم. کتابهایی بهفروش میرود که بتوان آنها را تجدیدچاپ کرد؛ اما کتابهایی که تجدیدچاپ نمیشوند آیا ارزش مطالعهکردن ندارند؟ اگر کتابی نمیتواند به قفسه کتابخانهها و فروشگاهها برسد چه بلایی بر سر آن میآید؟ اگر نویسندهای حرفی داشته باشد که بتواند سرنوشت کره زمین را تغییر دهد، چگونه باید صدای او را بشنویم؟ دراینجاست که باید به نوع کتابهایی که میخوانیم و اندیشهسازی آنها توجه ویژهای نشان دهیم. هماکنون اگرچه گزینههای متعددی در انتخاب کتاب وجود دارد، اما گزینهها بسیارمحدود است چراکه حوزهها همه تعیین شده و مشخص است و شما در ورود به کتابفروشیهایی که در هایپرمارکتها وجود دارد با کالاشدگی و فضای پرزرقوبرقی روبهرو میشوید که در آنجا امکان انتخاب مبتنیبر یک عقلانیت انسانی کمتر دیده میشود. ما با محصولاتی روبهرو هستیم که بهشدت ما را در یک مکانیسم فراگیر حل میکند. این حلشدگی مانع از ایجاد آگاهی میشود و اگر آن آگاهی ایجاد نشود هیچزمانی نمیتوان به مطالعه دلخوش بود. باید بپذیریم همهچیز درراستای مصرف انبوه حرکت میکند. مصرفی که قدرت فکرکردن، تأمل و اندیشیدن را از ما میگیرد. حتی اینموضوع بر روی احساس انسان تأثیرگذار است. قدرت احساسکردن نسبت به سرنوشت انسانها و اینکه چگونه میتوان گرسنگی، فقر را در جهان از بین برد. درچنینشرایطی باید اینرا بپذیریم که یک اصل اساسی بر همهچیز حاکم است و آن اینکه ما در فضای انباشت سرمایه نمیتوانیم به انباشت کتاب و مطالعه برسیم. انباشت سرمایه مانع از تحول در حوزه مناسبات رجوع به مطالعه عمیق میشود. درواقع دراینجا باید به غذای روان توجه کرد. غذای روان با مطالعه فراهم میشود و این موضوعیست که باید در سیستمهای آموزشی و تربیتی خانواده، آموزشوپرورش و سایر نهادها وارد شود؛ اما تاکنون چنین اقدامی صورت نگرفته و هیچکس بهشکل جدی در ستایش کتاب تلاشی نمیکند. تابلوها و بیلبوردهای تبلیغاتی روزبهروز بیشتر کالاها را تبلیغ میکنند اما در لابهلای این بیلبوردها هیچ کتابی معرفی نمیشود. برای معرفی و تبلیغ کتابها نباید پولی دریافت شود. نویسندهها باید بتوانند آزادانه کتابهای خود را معرفی کنند و میلیونهانفر در سراسر جهان بتوانند آنها را مطالعه کنند اما تاچهزمانی ما میتوانیم به چنین خواسته و آرمانی دست پیدا کنیم؟ گویا این یک اتوپیاست، اتوپیایی که امکان تحقق آن وجود ندارد اما بدون تحقق اتوپیاها راهی برای رسیدن به عدالت و آزادی وجود ندارد، راهی برای رسیدن به انسانی بهمثابه انسان وجود ندارد، انسانیکه میتواند مهرورز باشد، جهان را بهشیوه انسانی اداره؛ و راهی برای بهترشدن حیات در روی کره زمین و کهکشان ایجاد کند. با چنین شرایط ما نمیتوانیم زندگی را نجات دهیم و باید بنشینیم و نظارهگر رسیدن پایان زندگی بشر باشیم.
مهرداد ناظری / جامعهشناس و استاد دانشگاه