کد خبر:
291800
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۱ سه شنبه ۲۴ خرداد -
00:12
پارسا پیروزفر؛ سیمای آرام بازیگر بیحاشیه
اگر هر بازیگری را با یک ویژگی خاص بشناسیم، «پارسا پیروزفر» بهعنوان چهره محبوبی که تن به مصاحبه نمیدهد، معروف است. بااینحال، این شهرهبودن به رسانهگریزی، از او چهره غیرمعمول یا نامطلوبی نزد مخاطبان، اهالی رسانه و متصدیان حرفهای سینما، تئاتر و تلویزیون نساخته است؛ برعکس، او بسیارمحبوب است و بیحاشیه در مسیر موفقیت گام برمیدارد و اتفاقاً هرچه زمان میگذرد، بیشتر در دل علاقهمندانش جا باز میکند. این ادعا را موفقیت نمایش «ماتریوشکا» را تضمین کرد؛ نمایشی که او بهخاطرش حتی برگزیده سیوپنجمین جشنواره بینالمللی مرد بهعنوان بهترین بازیگر شد. او بهنوعی یکتنه این اثر را که بیش از ۳۰ نقش دارد، ارائه داد و بهتنهایی ایفاگر نقش تمام شخصیتها طی اجرای اینپروژه بلندپروازانه بود و چیزهایی بیشتر از تواناییهایش را به رخ کشید و البته موفق هم شد. او درحالی این نمایش را بهروی صحنه برد که نه آنقدرها در سینما پرکار بود و نه در تلویزیون. اینروزها با پخش «یاغی» که اولین حضورش در سریالی مختصِ شبکه نمایش خانگیست، باز به یک چهره خبرساز تبدیل شده است.
پیروزفر وقتی هنوز به مدرسه میرفت، برای دل خودش کمیکاستریپ میکشید و عشق به نقاشی هنوز با اوست. او حتی از دبیرستان در رشته ریاضیفیزیک فارغالتحصیل شد؛ اما در دانشگاه به ادامه تحصیل در رشته نقاشی پرداخت. همزمان، بازی در نمایش را آغاز کرد و در چند کار دانشجویی روی صحنه رفت. خودش در سایت رسمیاش نوشته که بین سالهای 1993 تا 1997 (میلادی) کار دوبله نیز انجام داد که شاید بسیاری از علاقهمندانش هم اینموضوع را نمیدانستهاند. اولین اتفاق جدی بازیگری برای او در فیلم «پری» (1372) داریوش مهرجویی افتاد؛ هرچند یکسال پیشازآن، در نقش کوتاهی در قالب یک دانشجو برای ابراهیم وحیدزاده در فیلم سینمایی «مجسمه» جلوی دوربین رفته بود. حضورش در «پری» باعث شد ایرج قادری از او برای «طوطیا» دعوت کند؛ اما نپذیرفت و ترجیح داد برای همکاری با کارگردانهایی با نگاهی متفاوتتر به مقوله فیلموسینما، صبر کند. اگرچه این نگاه در کارنامه حرفهای پیروزفر درظاهر بهچشم میخورد؛ اما او جاهایی هم قانون نانوشته خودش را زیر پا گذاشته و با افرادی کار کرده که واقعاً چیزی به تواناییهای او اضافه نکردند یا کارگردانهای صاحب سبک و بنامی نبودند. بعد از بازی در «پری»، دوره بازیگری کوتاهمدتی را نزد مهین اسکویی گذراند تا با مِتد استانیسلاوسکی آشنا شود. عطش و نیاز به آموختن باعث شد تا دورهای را هم در کلاسهای بازیگری حمید سمندریان از سر بگذراند. اگرچه شروع کار حرفهای پیروزفر با سینما بود؛ اما آنچه به شناختهشدن و البته محبوبشدنش کمک بسیاری کرد، بازی در مجموعه «در پناه تو» ساخته حمید لبخنده بود که بین 1373 تا 1374 پخش شد و مخاطبان بسیاری یافت؛ تاجاییکه اینکار بیاغراق در همان دوره از او یک ستاره مطرح ساخت. این اتفاق خوشیمن باردیگر در ساخته مجددی از لبخنده بهنام «در قلب من» تکرار شد و اینروند مثبت را تشدید کرد؛ ایندرحالیبودکه او هنوز دانشجو بود. میزان شهرتی که یافت، توجه فیلمسازان مختلف را به پتانسیل ویژهاش در جذب مخاطب، معطوف کرد و اینگونه بود که برای مسعود کیمیایی طی فاصلهای دوساله فیلمهای «ضیافت» و «مرسدس» را بازی کرد که با تم جوانگرایانه و رفاقتمحوری موردتوجه بسیاری واقع شدند. او بهترتیب درآنکارها نقش «عبد» و «یحیی» را داشت که اگرچه با واکنش مثبت عموم مخاطبان مواجه شد؛ اما با دیدی واقعگرایانه هنوز یک بازیگر خوب نبود و آنچه دراینروند روبهرشدِ محبوبیت یاریاش میکرد، ویژگیهای آنزمان پخش مجموعههای تلویزیونی و البته زیبایی چهرهاش بود. درواقع، پیروزفر مدتها عنصر تزئینی مطلوب فیلمسازها بود و او بهخوبی و با هوشیاری از کنار این خطر گذشت؛ تاجاییکه حالا وقتی به پرونده کاریاش نگاه میکنید، نشان زیادی از اینکه در ادامه مسیر مورد سوءاستفاده بهعنوان بازیگری ابزاری قرار گرفته باشد، نمیبینید. او سرانجام درحالی از دانشگاه فارغالتحصیل شد که سابقه بازی در چهار فیلم سینمایی، دو سریال و تئاتر بزرگ «بینوایان» به کارگردانی بهروز غریبپور را در پرونده داشت. شاید عدهای گمان کنند او با نمایش موفق «ماتریوشکا» در گذر از مرحله شهرت، بهسمت کارگردانی آمد؛ اما باید گفت تب کارگردانی بسیار پیشازاینها او را دچار کرده بود. پیروزفر در اولین گام کارگردانی تئاتر سراغ متنی از یاسمینا رضا بهنام «هنر» رفت که سال 1380 اجرا شد و بعدازآن نیز کارگردانی تئاتر را هرازگاهی دنبال کرد و بهعبارتی «ماتریوشکا» پنجمین تجربه کارگردانی او در عرصه نمایش بعد از «هنر»، «گلنگری گلنراس»، «سنگها در جیبهایش» و «بر پهنه دریا» بود. حتی تجربه بازی در چند نقش در یک اثر نمایشی نیز چیزی نبود که در «ماتریوشکا» رخ داده باشد؛ پیروزفر پیشتر در «سنگها در جیبهایش» نوشته مری جونز، 10 نقش را بازی کرده بود! میتوان گفت اولین جایی که بازی پیروزفر فراتر از چهرهاش بهچشم آمد، «شیدا» ساخته کمال تبریزی بود که سال 1377 ساخته شد. او درآنفیلم، نقش «فرهاد» را داشت؛ جوانی که در جنگ مجروح شده و موقتاً بیناییاش را از دست داده. وقتی «فرهاد» را به بیمارستانی صحرایی منتقل میکنند، با پرستاری بهنام «شیدا» آشنا میشود. «شیدا» از مشاهده مقاومت «فرهاد» در تحمل درد شگفتزده میشود و بهتدریج میفهمد میتواند با تلاوت قرآن، التیامبخش او باشد. مراقبتهای «شیدا» بهمرور پیوندی عاطفی بین آنها ایجاد میکند که با مرخصشدن ناگهانی فرهاد از بیمارستان منجر به جداییشان میشود. «فرهاد» درحالی به جستوجوی «شیدا» به جبهه برمیگردد که تنها نشانش، زنگ صدای اوست که در گوشش مانده؛ ولی جنگ تمام میشود و جستوجو را دشوار میکند. «فرهاد» بهاصرار والدینش با دختری پولدار عقد میکند که فکر مهاجرت از ایران را در سر دارد. وقتی معلوم میشود ترکشی که زمانی از سینه «فرهاد» بیرون آمده، برای سلامتیاش عوارض وخیم دارد، نامزدش او را ترک میکند و به خارج میرود. «فرهاد» در بیمارستانی که «شیدا» در آنجا پرستار است، بستری میشود؛ ولی «شیدا» خود را از چشم او پنهان میکند. بهاصرار مادر «فرهاد»، یکبار دیگر «شیدا» با خواندن قرآن و بهمدد نیروی عشق، زندگی را به «فرهاد» بازمیگرداند. پیروزفر برای بازی درایننقش، برنده تندیس زرین بهترین بازیگر مرد از جشن خانه سینما در سال 1379 شد. سپس به تیم بازیگران نمایش «بانو آئویی» میپیوندد و کنار مهشاد مخبری و مژده شمسایی، نقش هیکارو را درایننوشته تحسینشده یوکیو میشیما برای بهرام بیضایی بازی میکند. در بانک اطلاعاتی Backstage درباره معرفی این بازیگر 170سانتیمتری نوشتهاند که توانایی صحبت به لهجههای ایتالیایی و فرانسوی را نیز دارد و دورههای حرکات موزون، خوانندگی، شنا، دوچرخهسواری، پینگپنگ و سوارکاری را از سر گذرانده و گاهی به مجسمهسازی میپردازد. البته تجربهگرایی به یکی از ویژگیهای حرفهای پیروزفر تبدیل شده؛ مثلاً او حتی در سال 2004 برای اصغر نعیمی فیلم کوتاه «دیروقت» را بازی کرد؛ یا طبق اعتراف خودش؛ در سالهای 2004 و 2005 در مؤسسه کارنامه و دانشگاه علامه طباطبائی به تدریس بازیگری پرداخت؛ امری که بعدها و در سالهای 2007، 2010 و 2011 نیز در مؤسسه آزاد سینمایی هیلاج تکرار شد. فیلمهایی نظیرِ «دختران انتظار» و «دختری بهنام تندر»، از انتخابهای نادرست در مسیر حرفهای این بازیگر است. بااینحال، همکاری دوم او با کاظم راستگفتار بعد از «عروس خوشقدم» که آنهم کاری سطحی بود، در «نقاب» قابلتحسین بود. فیلم بهرغم حواشی بسیارش؛ ازجمله توقیف، سانسور و پخش نسخه قاچاق قبل از اکران، اثری موفق بود که بسیار مورداستقبال قرار گرفت. قالبشکنی او در ارائه نقشی چندلایه که دیگر آن معصومیت معروف در کارهای پیشین را نداشت، بهشدت جذاب از آب درآمد. این فیلم درحالی اکران شد که تجربه نقش متفاوت برای او بهشکلی دیگر در «مهمان مامان» رقم خورده بود؛ اما اینبار یک شوک اساسی به مخاطب وارد میکرد. گفته میشد؛ پیروزفر برای بازی در نقش معتاد درآنفیلمِ داریوش مهرجویی که کاندیداتوری سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از 22اُمیندوره جشنواره فیلم فجر و بردنِ تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از هشتمین جشن خانه سینما را برایش بهارمغان آورد، با لباس مبدل در میدان تجریش، فال گردو میفروخت تا حس بهتری از باورپذیری شخصیت را در مخاطب ایجاد کند. شاید یکی از فیلمهایی که میتوانست ویژگیهای بارزتری را در اوایل دهه 80 از توانمندی بازیگری او بهنمایش بگذارد، «وقت چیدن گردوها» باشد که 16سال بعد از ساخت، اکران شد. فیلم، داستان روحانی جوانیست که برای تصفیه نفس و دورهکردن درسهایش در جوار مرقد یک عارف سکنی میگزیند. آنجا متوجه بعضی اعمال خلاف متولی مرقد میشود و درمییابد که او این منصب را غصب کرده و ازاینرو درگیری این روحانی با متولی آغاز میشود که مشکلاتی را برایش درپی دارد. این نقش نامتعارف در ساخته سال 1383 ایرج امامی که دومین و آخرین فیلم این کارگردان تابهامروز بوده میتوانست برگ برنده دیگری در کارنامه پیروزفر شود که بخت، یارش نبود. نقطهعطف تلویزیونی دوباره برای این هنرپیشه به پخش مجموعه پرهزینه «در چشم باد» برمیگردد که حدود پنجسال از وقت او را گرفت. شخصیت «بیژن ایرانی» دراینساخته مسعود جعفری جوزانی، نقش اول کار بود که روندی پرفرازونشیب را پشتسر میگذاشت و مخاطب را با خود در دل برشهایی از تاریخ معاصر ایران، همراه میکرد. او در آخرین حضور سینمایاش در فیلم «تیتی» ساخته آیدا پناهنده بازی کرد.
مصطفی رفعت