آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
نوع‌دوستی؛ و مدارس هزاره سوم
کد خبر: 292021 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۱ شنبه ۲۲ مرداد - 03:50

نوع‌دوستی؛ و مدارس هزاره سوم

ما، در جهانی زندگی می‌کنیم که نوع‌دوستی یکی از ویژگی‌های آن است. درواقع اگر بخواهیم زندگی انسان را نجات دهیم باید نوع‌دوستی را در انسان و طبیعت تقویت کنیم.
به این داستان توجه کنید:
یک‌روز مارک داشت از مدرسه به خانه می‌رفت. چندقدم جلوتر از خود پسری را دید که سکندری خورد و همه کتاب‌هایی که با خود داشت، به‌علاوه دو ژاکت، یک چوب بیسبال، یک دستکش و یک ضبط‌صوت کوچک به زمین افتاد. مارک زانو زد و به پسر کمک کرد تا وسایلش را که بر زمین ریخته بود، جمع کند. ازآنجایی‌که راهشان یکی بود در بردن بخشی از وسایلش به او کمک کرد. در حین رفتن مارک فهمید اسم پسر بیل است و عاشق بازی‌های کامپیوتری، بیسبال و تاریخ است و با چیزهای دیگر مشکل اساسی دارد و اخیراً با دوست صمیمی‌اش قهر کرده است. به خانه بیل رسیدند، او مارک را به نوشابه و تماشای تلویزیون دعوت کرد و بعدازظهر دل‌چسبی را باهم گذراندند. بعدازظهر با اندکی خنده ردوبدل کردند. حرف‌های اندک به‌خوبی گذشت و سپس مارک به خانه بازگشت. آن‌ها بازهم یکدیگر را در حوالی مدرسه می‌دیدند و یکی دوبار باهم نهار خوردند. سپس هر دو از دبیرستان مقدماتی فارغ‌التحصیل شدند و سرانجام به یک دبیرستان رفتند، تاجایی‌که سال‌ها گاه‌به‌گاه باهم در تماس بودند. سرانجام سال آخر که آن‌قدر چشم‌انتظارش بودند، فرارسید. بیل سه‌هفته قبل از فارغ‌التحصیلی از مارک خواست یکدیگر را ببینند و حرف بزنند. بیل اولین‌روز ملاقاتشان در سال‌های پیش را به‌یاد آورد. بیل پرسید می‌دانی چرا آن‌روز، آن‌همه وسیله را به خانه می‌بردم؟ راستش، کمد را خالی کردم چون نمی‌خواستم بعد از من جایی ریخته و پاشیده باشد... چندتایی از قرص‌های خواب مادرم را برداشته بودم و به خانه می‌رفتم تا خودکشی کنم؛ اما بعدازاین که مدتی را باهم به حرف‌زدن و خندیدن گذراندیم فهمیدم که اگر خودم را کشته بودم آن لحظه‌ها و لحظه‌های دیگر را که در پیش‌رو بود از دست می‌دادم. می‌بینی مارک وقتی‌که آن کتاب‌ها را جمع کردی کاری بزرگ‌تر از آن انجام دادی. تو زندگی‌ام را نجات دادی (نعمت الهی و دیگران، 1387: 78- 79). این داستان به‌خوبی نشان می‌دهد که گاهی‌اوقات ما چگونه می‌توانیم بر سرنوشت یکدیگر تأثیر بگذاریم. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که هرلحظه ممکن است وقایعی خطرناک یا نابهنگام ما را با تهدید مواجه سازد؛ اما واقعیت این‌است‌که اگر نوع‌دوستی وجود نداشت بقای انسان با تهدید مواجه می‌شد. فرد نوع‌دوست کسی‌ست که ذهنی بازدارد و در رویدادهای اجتماعی مشارکت می‌کند. یک فرد مهرورز کل جهان را به‌مثابه یک قبیله منحصربه‌فرد می‌داند و همه انسان‌ها را مستحق کمک‌کردن می‌داند. اگر ما بتوانیم نوع‌دوستی را در مدارس به دانش‌آموزان یاد دهیم یک اتفاق و شگفتی بزرگ را ایجاد کردیم. در مدرسه مهرورز به بچه‌ها می‌گوییم همه انسان‌ها یکسان هستند اگرچه بین انسان‌ها تفاوت وجود دارد اما همه موجودات می‌توانند شادی کنند، همه موجودات می‌توانند روزهایی را با دوستانشان به جنگل بروند و می‌توانند برای باهم‌بودن تلاش کنند. در کلاس مهرورز باید به بچه‌ها یاد بدهیم که اعتمادبه‌نفس قوی داشته باشند چراکه جهان پیرامون ما یک جهانی‌ست که مبتنی‌بر رقابت شکل گرفته است؛ اما اگر ما قوی باشیم می‌توانیم بااعتمادبه‌نفس راه خود را بیابیم. انسان مهرورز انسانی فعال است که پیشرو و پیش‌قدم در کمک‌کردن به سایرین است. او ضمن‌اینکه از خود مراقبت می‌کند به دیگران نیز توجه ویژه‌ای دارد. یک تحقیقات در دانشگاه جورج‌تاون آمریکا توسط دکتر آبیگل مارش و همکاران انجام شده است که نشان می‌دهد افرادی‌که رفتار نوع‌دوستانه نشان می‌دهند آمیگدال سمت راست مغزشان فعال‌تر است و برخی‌مواقع حتی آمیگدال سمت راست آن‌ها بزرگ‌تر است. این‌موضوع باعث می‌شود که قدرت دیگران را دوست‌داشتن در ما تقویت شود. ازآنجایی‌که شما نسبت به احساسات دیگران ازجمله غریبه‌ترها حساس‌تر می‌شوید، این اعمال باعث می‌شود که در شرایط سخت به آن‌ها کمک کنید و این نکته بسیارمهمی‌ست. وقتی کسی در زندگی دچار ترس می‌شود اگر شما نوع‌دوست باشید، ترس او در مغز شما ثبت می‌شود و وقتی شما به او کمک می‌کنید این ترس در او کاهش می‌یابد و به‌نوعی احساس بهتر به شما منتقل می‌شود. در نوع‌دوستی آندومورفین‌ها در بدن ما بیشتر ترشح می‌شود و این باعث می‌شود که احساس مثبتی از زندگی را در خود داشته باشیم. همه این‌ها نشان می‌دهد که تاچه‌حد نوع‌دوستی می‌تواند مؤثر باشد و می‌تواند یک جامعه را دچار تغییروتحول کند. حال باید بپذیریم که در هزاره سوم این معلم‌ها هستند که می‌توانند تغییرات را ایجاد کنند؛ اما معلمی می‌تواند تأثیرگذار باشد که به آنچه را که آموزش می‌دهد باور قلبی داشته باشد و معلمی که باور قلبی به نوع‌دوستی داشته باشد می‌تواند نوع‌دوستی را به فرزندان و دانش‌آموزان خود یاد دهد. تربیت چنین معلم‌هایی کاری دشوار است اما غیرممکن نیست. لرد چسترفیلد می‌گوید: «دانسته‌هایتان را مانند ساعت‌مچی در دست کنید؛ نه صرفاً به‌این‌خاطرکه نشان دهید آن‌را دارید، بلکه به‌این‌خاطرکه اگر کسی از شما ساعت را پرسید به او بگویید ساعت چند است». این به‌معنای این‌است‌که ما باید مهرورزی را به‌مثابه یک ساعت‌مچی در دست‌های بچه‌ها ایجاد کنیم. ساعتی که هروقت خواستند و نیاز داشتند به آن نگاه کنند و بتوانند به دیگران نزدیک شوند. جامعه‌ای که مردم به یکدیگر کمک می‌کنند آن جامعه سالم‌تر و پویاتر است. باید تلاش کنیم درراستای خردورزی مهرورزانه حرکت کنیم. یکی از آموزش‌های مهم تمرین باهم‌بودن است. در باهم‌بودن یاد می‌گیریم که چگونه فرصت کمک‌کردن به یکدیگر را خواهیم داشت؛ اما درمورد انواع نوع‌دوستی گفته شده چهارنوع، نوع‌دوستی وجود دارد: نوع‌دوستی خویشاوندی، نوع‌دوستی متقابل، نوع‌دوستی گروه فرهنگی، نوع‌دوستی محض.
در نوع‌دوستی خویشاوندی ما تلاش می‌کنیم تا به اقوام و دوستان و آشنایان خود کمک کنیم. درواقع نوع‌دوستی و دگردوستی را درخصوص اطرافیان و عزیزان خود به‌کار می‌گیریم. این‌نوع نوع‌دوستی متداول‌ترین و مرسوم‌ترین نوع آن‌است‌که در بسیاری از بچه‌ها وجود دارد و در مدارس نیز بر روی این‌مدل نوع‌دوستی تأکید می‌شود؛ اما نوع دوم نوع‌دوستی متقابل است؛ یعنی وقتی کسی برای ما کاری انجام می‌دهد ما نیز در برابر کاری برای او انجام می‌دهیم. این‌ نوع‌دوستی متقابل یک بده و بستان به‌حساب می‌آید اما ازآنجایی‌که مهر در این بده و بستان جابجا می‌شود، بسیار کارا و مؤثر است. نوع سوم نوع‌دوستی گروه فرهنگی‌ست. زمانی‌که ما در گروهی که به آن تعلق داریم تلاش می‌کنیم دگردوستی را تقویت کنیم. این آن بخشی از نوع‌دوستی‌ست که در مدارس می‌توان بر روی آن تأکید کرد. مثلاً اینکه بچه‌های یک کلاس چگونه می‌توانند به کلاس دیگر کمک کنند؟ کلاس‌های سال بالایی چگونه به سال پایینی‌ها توجه دارند و امنیت، اعتبار و انسجام را در همگرایی با سایر کلاس‌ها ایجاد می‌کنند؟ نوع‌دوستی گروهی آن‌چیزی‌ست‌که اگر در جامعه‌ای رشد کند راه رسیدن به توسعه را فراهم می‌سازد؛ اما نوع‌دوستی محض یکی از شاهکارهای خلقت به‌حساب می‌آید. درواقع شما بدون هیچ‌گونه پیش‌زمینه‌ای دیگران را دوست خواهید داشت و به آن‌ها خدمت خواهید کرد. این نیز از جمله چیزهایی‌ست که باید به آن توجه شود؛ و باید درخصوص آن یادگیری عمیقی صورت گیرد. گفته می‌شود که نوع‌دوستی فقط درخصوص انسان‌ها وجود ندارد بلکه در زندگی حیوانات نیز اشکال گوناگونی از نوع‌دوستی دیده می‌شود. مثلاً دیده شده زمانی‌که شکارچیان به‌سمت آن‌ها می‌آیند به همنوع خود هشدار می‌دهند. حیوانات در بسیاری‌ازمواقع طوری رفتار می‌کنند که به‌نفع سایر حیوانات است و بعضاً حتی به‌ضرر خودشان اقداماتی می‌کنند. مثلاً پستانداران در کمک به فرزندانشان حتی حاضرند جان خود را از دست بدهند. گفته می‌شود در میان نهنگ‌ها و دلفین‌ها نوعی فرزندخواندگی دیده می‌شود؛ یعنی حیواناتی که نیازمند هستند را، آن‌ها به فرزندخواندگی می‌پذیرند و به آن‌ها یاد می‌دهند چگونه از آب‌های کم‌عمق فرار کنند و به مکان‌های امن‌تر پیش روند. حتی درخصوص زنبورعسل گفته می‌شود زنبور اگرچه می‌داند وقتی کسی به‌سمت کندو یورش می‌برد او را نیش می‌زند و با نیش‌زدن امکان دارد جانش را از دست بدهد اما به‌خاطر نجات سایر زنبورها و کندو این‌کار را انجام می‌دهد. همه این‌ها نشان می‌دهد که نوع‌دوستی نه‌تنها در میان انسان‌ها بلکه در میان حیوانات نیز وجود دارد؛ بنابراین ما باید به این‌موضوع توجه ویژه‌ای نشان دهیم. در کلاس مهرورزی به بچه‌ها یاد می‌دهیم که قرار نیست که ما در زندگی و خوشبختی مطلق و دائم برسیم، بلکه اگر یاد بگیریم که در عشق هرروز رشد می‌کنیم و به این آگاهی برسیم که چگونه با خودمان روبرو شویم و چگونه دیگران را دریابیم و چگونه فرصت زندگی را برای دیگران مهیا سازیم. اروینگ سینگر می‌گوید: «عشق طیفی‌ست که در هر فرد شامل چندین نوع عشق از عشق به خود، خانواده، خویشاوندان گرفته تا به عشق به طبیعت و خدا را شامل می‌شود. این ترکیب این انواع عشق در همه انسان‌ها وجود دارد؛ اما باید تقویت شود. باید یاد بگیریم که انسان‌ها می‌توانند به همدیگر بدون چشم‌داشت عشق بدهند». در مدارس بهتر است آموزش دهیم که آدم‌ها فقط در یک‌چیز مشترک‌اند متفاوت‌بودن. این متفاوت‌بودن کمک می‌کند که هر کس مدل خود عشق را تجربه کند و نوع‌دوستی را درخصوص دیگران به‌کار گیرد. در عشق یاد می‌گیریم وقتی چیزی را نمی‌توانیم، تغییر بدهیم انرژی‌مان را به‌گونه‌ای متمرکز کنیم که بتوانیم چیزی نو خلق کنیم. اگر این خلق‌کردن چیزی نو را درخصوص کمک به دیگران به‌کار گیریم درآن‌صورت شاید بتوانیم زندگی جدیدی را ایجاد کنیم. اگر بپذیریم که همه ما انسان‌های مسئول نسبت به یکدیگر هستیم.
به این داستان زیر توجه کنید:
در بعدازظهری یکی از روزهای 1952 میلادی عده زیادی از صاحب‌منصبان و گزارشگران برای خیرمقدم‌گویی به برنده جایزه صلح نوبل در یکی از ایستگاه‌های شیکاگو جمع شدند. برنده جایزه صلح نوبل سرانجام از قطار بیرون آمد. صاحب‌منصبان شهر با به‌کاربردن دوربین‌ها به‌سوی او شتافتند تا افتخار آشنایی خویش را اظهار دارند. او در کمال ادب از همه تشکر کرد و درحالی‌که از بالای سر آن‌ها به نقطه‌ای می‌نگریست برای لحظه‌ای از هم حضار معذرت‌خواهی خواست. سپس با گام‌های بلند از میان خیل جمعیت گذشت و خود را به پیرزن سیاه‌پوستی رساند که نفس‌زنان درحال‌حمل کردن دو چمدان بزرگ بود. او متبسم چمدان‌ها را برداشت و پیرزن سیاه‌پوست را تا دم اتوبوس همراهی کرد. سپس از او خداحافظی کرد و سفر خوشی برایش آرزو نمود. دراثنای این‌کار، خیل از جمعیت به‌دنبال او راه افتاده بود. برنده جایزه صلح نوبل پس از این‌کار به‌طرف مردم برگشت و گفت: از اینکه منتظرتان گذاشتم بی‌نهایت عذرخواهی می‌کنم. این مرد دکتر آلبرت شوایتزر نامدار بود که عمر خود را صرف کمک به بینوایان آفریقا کرده بود. یکی از اعضای کمیته پذیرایی درآن‌روز به یکی از گزارشگران گفت هرگز در عمرم کسی را ندیدم که با راه‌رفتن خود برایم موعظه نماید (لعلی،‌1386: 54). فردوسی نیز درهمین‌زمینه می‌گوید:
چه جویی همی زین سرایِ سپنج؟ کز آغاز رنجست و فرجام رنج
بریزی به خاک آر همه ز آهنی اگر دین‌پرستی ور آهرمنی
تو تا زنده‌ای سویِ نیکی گرای مگر کام یابی به دیگر سرای
بنابراین ملاحظه می‌شود که بحث اساسی این‌است‌که ما در هستی نیاز به این داریم که نوع‌دوستی و دگردوستی را تقویت کنیم. این تقویت انسان متحول و پویا که عشق را می‌فهمد، بسیار می‌تواند در زندگی مؤثر باشد. مردی جان خود را با شناکردن از میان جریان خروشان و سهمناک رودخانه‌ای به‌خطر انداخت و پسربچه‌ای را دراثر جریان آب به دریا رانده‌شده بودن، از مرگ حتمی نجات داد. پسربچه پس از غلبه بر اضطراب و وحشت ناشی از غرق‌شدن رو به مرد کرد و گفت: از اینکه جان مرا نجات داده‌ای بسیار متشکرم. مرد به چشمان پسر نگریست و گفت: تشکر لازم نیست. پسرم فقط اطمینان کن که جانت ارزش نجات‌دادن را داشت. خاصیت انسان‌ها کمک‌کردن بدون چشم‌داشت است. در مدرسه‌ها به بچه‌ها می‌آموزیم که ما باید به انسان‌های متعالی و با کیفیت بالا مبدل شویم. ما باید بتوانیم دانشی را دراختیار آن‌ها قرار دهیم که بدانند که چگونه می‌توانند بدون‌اینکه دیگران را تحقیر کنند و بدون آنکه به دیگران آسیب برسانند به آن‌ها سود می‌رسانند. آبراهام لینکلن می‌گوید: «هیچ‌وقت نباید کسی را به‌دلیل عملش تحقیر یا به‌خاطر کاری‌که کرده است توبیخ کنیم چون او در محیطی رشد کرده که مقتضیات تربیتی و محیطی و اکتسابی و ارثی خود را داشته است. پس بیاییم محیطی را ایجاد نماییم که ازلحاظ مقتضیات تربیتی پر از مهر و عشق و دوست‌داشتن باشد». یک معلم خوب در کلاس از دانش‌آموزان در جمع تعریف و دور از چشم دیگران از او انتقاد می‌کند و هرگز آن‌ها را تحقیر نمی‌کند. تمدن ما زمانی می‌تواند به رشد برسد که مهرورزی ملاک اصلی آن باشد. با امید به اینکه بتوان تمدن مهرورز را در جهان ایجاد کنیم.
مهرداد ناظری*جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه