کد خبر:
290858
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۰ سه شنبه ۲۰ مهر -
08:06
«مهرورزی» در هفته ملی کودک
کودکان، پرورشدهنده اصلی کره زمیناند
بدون تردید یکی از سختترین و درعینحال مهمترین شیوههای برقراری ارتباط، نوع مواجهه و ارتباط با کودکان است. کودکان دنیایی بسیاربسیار پیچیده و درعینحال لایهلایه و تودرتو دارند و اگر کسی بخواهد به خانههای دل آنها وارد شود باید توان و آگاهی و هوشمندی فراوانی را بهکار گیرد. اینروزها با ورود فضاهای مجازی و گسترش رسانهها در زندگی کودکان کار ارتباط برقرارکردن دشوارتر شده است؛ بهگونهایکه بسیاری از والدین، معلمها، اساتید دانشگاه و متخصصین از اینموضوع ناله و گلایه میکنند که نمیتوانند با بچهها ارتباط برقرار کنند. براینمبنا تکنیکها و شیوههایی که بتواند روند ارتباطی ما را با کودکان تسهیل کند، همواره موردتوجه و تأمل قرار دارد. اولین بخشی که ارتباط کودک در آن بسیار حائزاهمیت است در درون خود اوست؛ یعنی زمانیکه او میتواند با کالبد و موجودیت خود ارتباط برقرار کند. این مسیریست که همه ما در زندگی آنرا طی کردهایم؛ یعنی زمانیکه میفهمیم انسانی مستقل از سایرین هستیم و توان برقراری ارتباط با خود و دیگران را داریم. اما قبلازآنکه بتوانیم با دیگران در یک وضعیت نرمال و متعادل ارتباط برقرار کنیم، باید این امکان و توان را داشته باشیم که در خود حرکت کرده و به شناخت عمیق و درونیمان دست یابیم. شناخت خود همواره موردتوجه و تأمل روانشناسان و جامعهشناسان قرار داشته است؛ اما اینکه چگونه میشود خود را شناخت سؤال و معماییست که پاسخ آن همچنان با ابهامات زیادی روبهروست. اما آنچه حائزاهمیت است ایناستکه هرقدر خانوادهها و مدارس بتوانند زمینه و بستر درک و گسترش درونی را در کودکان ایجاد کنند آنها بهتر و به شیوه بهینه میتوانند خود واقعیشان را پیدا کنند. براینمبنا شاید لازم است فضا و عرصهای برای حرکت در طبیعت برای کودکان فراهم شود. «ماریا مونته سوری» که درزمینه تعلیم و تربیت از روشهای منحصربهفردی برخوردار است، میگوید: «باید اجازه دهید که بچهها آزاد باشند. ما باید آنها را تشویق کنیم و بگذاریم که آنها زمانی که باران میبارد به بیرون بروند و خیس شوند. باید اجازه دهیم وقتیکه گودالی آب پیدا میکنند کفشهای خود را بردارند و در گودال آب را تجربه کنند و وقتی چمنزارها از شبنمها خیس میشوند باید به آنها اجازه دهیم که پابرهنه بر روی آنها بدوند. باید بگذاریم وقتیکه درختی آنها را دعوت میکند زیر سایه آن بخوابند و این آرامش را تجربه کنند. باید این امکان را بدهیم که وقتی صبح خورشید آنها را بیدار میکند فریاد بزنند و لبخند بر لبانشان نقش بندد». همه اینها آن چیزهاییست که شاید در زندگی مدرن امروزی کمتر امکان بروز و ظهور پیدا میکند. کودکان بیشتر از آنکه با طبیعت و حقیقت زندگی مواجه شوند با اتوبان، برج، موبایل و اینترنت روبهرو هستند و همه اینها باعث میشود که شناخت آنها بهگونهای شناخت مبتنیبر ابزار و ادواتی باشد که با حقیقت زندگی شاید کمی متفاوت و در تناقض باشد. برای تربیت یک کودک مهرورز مسیرهای بسیار متفاوتی وجود دارد، اما شاید لازم است که دراینزمینه کارهای عمیقتر و ریشهای صورت گیرد. بهعنوانمثال، ما میتوانیم به شکلهای گوناگونی فرزندان یا دانشآموزان را دوست داشته باشیم. اما مهم ایناستکه نوع دوستداشتن ما پاسخی به نیازهای جسمی و روانی عمیق درون آنها بدهد. درواقع، اگر بخواهیم با کودکان ارتباط مناسبی برقرار کنیم در وهله اول باید محیطی پایدار و امن را ایجاد کنیم؛ محیطی که امکان تبادل عاطفی در آن وجود داشته باشد. اگر کودکان بدانند که به هویت فکری و احساسی آنها احترام گذاشته میشود و ارزشهای ذهنی آنها بهرسمیت شناخته میشود درآنصورت راحتتر با ما برخورد میکنند. اما اگر این راهها بسته شود طبیعتاً آنها نمیتوانند به ما نزدیک شوند. براینمبنا لازم است هم در خانواده و هم در مدرسه برای ارتباط برقرارکردن عاطفی با کودکان وقت بگذاریم. شاید این نیاز وجود داشته باشد که به آنها فرصت و شانس خود بودن را در مسیرهای متفاوت بدهیم. مثلاً وقتیکه آنها از دست ما عصبانی میشوند برخورد، مقاومت یا هر نوع واکنش سریع و غیرعقلانی ما میتواند آنها را از ما دور سازد. بهترین شیوه در تعامل عاطفی و ایجاد یک محیط مناسب و پایدار، صبوری و درکداشتن از شرایطیست که باید ایجاد شود. درواقع، گفتوگوی بین ما و کودکان زمانی معنادار میشود که آنها بتوانند همه آنچه درمورد زندگی یا خودشان فکر میکنند را بهسادگی بیان کنند و بدانند که در برابر این قضیه هیچگونه مکافات عملی وجود ندارد. بنابراین، دراینمرحله باید تلاش کرد تا نوعی احساس امنیت و اعتماد درراستای همگرایی و همراهی پدیدار شود. نکته دوم دراینخصوص ایناستکه ما باید الگوی مناسبی برای فرزندانمان باشیم. این الگو بودن الزاماً بهمعنای یکسری اقدامات ازپیشتعیینشده، نیست؛ بلکه لازم است در هر موقعیتی کودک موردتوجه و فهم قرار گیرد. درهرحال کودکان مرتباً دنبال مدلسازی از بزرگسالان هستند. آنها نمونههایی از بزرگسالان را در قالب افرادی سختگیر، غیرقابلتغییر و افرادیکه ذهنشان با گذشته درگیر است و مصادیق اینگونه ما را شناسایی میکنند. اما اگر ما بتوانیم در موقعیتهای مختلف و بهویژه در زمانهایی که اختلاف پدید میآید بهعنوان یک الگوی مناسب با آنها مواجه شویم، کار بسیار راحتتر شود. درهرحال آنچه مهم است، ایناستکه کودکان نیاز به الگوهای مناسبی از مهرورزی دارند. در مهرورزی اسطورهشدن کار چندان سادهای نیست اما همه اینها با اندکی تأمل و صبر پدید خواهد آمد.
به این داستان توجه کنید:
گفته میشود روزی مردی 85ساله با پسر تحصیلکرده 45ساله خود بر روی مبل خانه خود نشسته بودند. ناگهان کلاغی کنار پنجرهشان نشست.
پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟
پسر پاسخ داد: کلاغ.
پس از چند دقیقه دوباره پرسید این چیه؟
پسر گفت: بابا من که همینالان بهتون گفتم: کلاغه.
بعد از مدت کوتاهی پیرمرد برای سومینبار پرسید: این چیه؟
عصبانیت در پسرش موج میزد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ.
پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت.
صفحهای را باز کرد و به پسرش گفت که آنرا بخواند.
در آن صفحه اینطور نوشته شده بود: امروز پسر کوچکم که سهسال دارد، روی مبل نشسته است. هنگامیکه کلاغی روی پنجره نشست پسرم 23بار نامش را از من پرسید و من 23بار به او گفتم که نامش کلاغ است. هربار او را عاشقانه بغل میکردم و به او جواب میدادم و بههیچوجه عصبانی نمیشدم و در عوض علاقه بیشتری نسبت به او پیدا میکردم (شکرریز، 1397: 32-33). این داستان بهخوبی نشان میدهد که نقطه اتکا و اعتبار بر شیوه بهینه برقراری ارتباط در عشق، صبوریست. صبرکردن میتواند بسیاری از مشکلات را کمرنگ کند. اگر ما بتوانیم با اینروند برخورد کنیم کودکان را به شیوهای مناسب درک کردهایم. یکیدیگر از نکاتی که در تقویت فرهنگ مهرورزی کودکان حائزاهمیت است ایناستکه اهمیتدادن به دیگران را به آنان بیاموزیم. یکی از مشکلاتی که اینروزها در نسل جوان بهچشم میخورد توجه بیشازحد به منافع شخصی خویش است. درواقع، فرهنگ خودشیفتگی که ناشی از مصرفیشدن انسان است همه زندگی آنها را دستخوش تغییر و تحول کرده است؛ بهطوریکه آنها دیگر فقط به خواستههای خویش اهمیت میدهند و زندگی و جهان را گویا فقط برای خود و نهایتاً اطرافیان نزدیک میخواهند. اما آنچه زندگی را به یک فضای ایدئال مبدل میسازد، گسترش فرهنگ مهرورزیست. یعنی اینکه کودکان بدانند که مهمترین پیامی که در جهان وجود دارد ایناستکه خوشحالی ما در سایه ایجاد خوشحالی دیگران پدید خواهد آمد. براینمبنا شاید موضوعی که در ابتدای این مقاله بر آن تأکید شد را بتوان یک راهکار مناسب دانست. نزدیکشدن کودکان به طبیعت، نزدیکشدن کودکان به هویت اصیل خویش و اینکه بدانند که انسان اساساً موجودی مهرورز است و اگر مهرورزی کند، زندگی بهتری را تجربه خواهد کرد. مثلاً بهجایاینکه بیشتر به کودکان تأکید کنیم که سعی در خوشحالی خویش داشته باشند، به آنها بگوییم که خوشحالشدن بیشتر در سایه مهرورزی و توجه به دیگران پدید میآید. یعنی اگر ما بخواهیم خوشحالی عمیقتری را تجربه کنیم باید به دیگران توجه کنیم. اگر فقط دلمان میخواهد که خوشحال باشیم، طبیعتاً میتوانیم فقط به خودمان توجه کرده و برای خرید یک پیتزا یا بستنی به خیابان برویم. برایآنکه بتوانیم ایدههای مهرورزانه را در کودکان درونی سازیم، بهتر است با مراجعه به طبیعت و ویژگیهایی که در نظام هستی وجود دارد آنها را به فکر و تأمل واداریم. مثلاً اینکه وقتی به خورشید نگاه میکنیم خورشید در اوج بخشندگی قرار دارد. او همه نور و بخشندگی خویش را برای همه پدیدهها بدون هیچگونه چشمداشتی ارائه میدهد؛ درواقع، تابندهایست که فضایی از مهر و زندگی را در کلیت هستی جاری و ساری میسازد. بنابراین، خورشید و نگاهکردن به آن میتواند جنبههایی از بخشیدن به دیگران را به ما بیاموزد. کودکان باید یاد بگیرند که با بخشش، قدردانیکردن، مفیدبودن، همدلیکردن و با مصادیقی مثل این میتوانند انسانهای متعالیتری شوند. اگر ما بخواهیم جهان را بهجای بهتری تبدیل کنیم؛ جایی که در آن دموکراسی وجود دارد، منشأ و مبدأ دموکراسی ایجاد فضاییست که کودکان یاد میگیرند تا نسبت به زندگی دیگران مسئولیتپذیری پیدا کنند. یکی از تکنیکهایی که شاید بهنوعی میتوان در تقویت و درونسازی مهرورزی مؤثر دانست، آنچیزیست که در آئین «ذن» بودیسم بر آن تأکید شده است. در آئین «ذن» بودیسم تأکید میشود که افراد باید بتوانند به درون اشیاء رفته و مشاهده ذاتی و درونی را از آن زاویه تجربه کنند. مثلاً درخصوص گل چنین گفته میشود:
شناختن گل شدن گل است.
گل شدن و شکوفه زدن،
همانند گل
لذت بردن از آفتاب و همینطور از باران
زمانی که این انجام شود
گل با من صحبت کرده
و من تمام اسرارش را میدانم
تمام شادیهایش
تمام رنجهایش
تمام حیاتی که در درونش میتپد
نهتنها این؛ بلکه در کنار دانش من از گل
تمام اسرار کائنات را میدانم (سوزوکی و فروم، 1368: 19).
ایننوع رهیافت درواقع نوعی برداشت عمیق و دقیق از حقیقتیست که در هستی وجود دارد. اگر بتوانیم اینگونه با کودکان روبهرو شویم، آنها یاد میگیرند که چگونه عاشقی تعاملگرا، کلنگر و بخشنده و سازنده برای دیگران باشند. ما باید اینموضوع را بدانیم که ممکن است هر انسانی در زندگی با مشکلاتی روبهرو شود. خود کودکان نیز ممکن است با چالشهایی روبهرو شوند. بنابراین، کودک باید توان مواجهه با چالشها را به شیوه مناسب بیاموزد. اینکه چگونه باید با چالشها روبهرو شد موضوع مهمیست که باید در مقاله دیگری به آن پرداخت. اما در اینجا باید به اینموضوع توجه کرد که یک شیوه مناسب ایجاد همدلی ایناستکه به کودکان یاد بدهیم که به چالشهای دوستانشان توجه کنند و برای مسائل آنها راهحلهایی را بیابند. همه ما نیازمند این هستیم که به چالشهای همدیگر توجه کنیم. چالشها و مسائل دیگران میتواند چالشها و مسائل ما باشد و ایننوع همدلی و همگرایی تقویت شیوههای همکاری و باهم بودن در یک جامعه خواهد بود. زمان آن رسیده که به صدا و سخنان کودکان گوش فرا دهیم. آنها نیاز دارند که ما شنوندههای خوبی باشیم. شاید یکزمانی لازم است بیشتر از آنکه آنها را با پند و اندرز تربیت میکنیم با گوشدادن به آنها و شنیدن صحبتهایی که از ته دل آنها بیرون میریزد، راهی برای همسویی و همگرایی با آنها بیابیم. ما میتوانیم به کودکانمان بیاموزیم که یکی از مهمترین مسائل زندگی هر فرد ایناستکه بتواند درک متقابلی از دیگران داشته باشد. هرچقدر ما بتوانیم دیگران را بهتر درک کنیم زندگی زیباتر، جذابتر و لذتبخشتر خواهد بود. جهانی که در آن زندگی میکنیم متعلق به همه ماست و هر یک از ما سلول و جزئی از این هستی هستیم که میتوانیم نقشی فراگیر در تقویت، رشد و پرورش آن داشته باشیم. پس کودکان باید بدانند که پرورشدهنده اصلی کره زمین هستند. آنها باید به این نقش اصلی خود بازگردند، از طبیعت بیاموزند، با خود ارتباط برقرار کنند و والدین نیز دراینمسیر باید همراهان مناسب و مهرورزی در کنار آنان باشند.
منابع:
شکرریز، حسین (1397)، پندهای قندپهلو، تهران: انتشارات فکرآذین.
سوزوکی، دیستزنی تارو و فروم، اریک (1368)، روانکاوی و ذن بودیسم، ترجمه نصرالله غفاری. تهران: انتشارات بهجت.
مهرداد ناظری * جامعهشناس و استاد دانشگاه