آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
بچه‌ها چگونه از والدین خود نفرت پیدا می‌کنند؟
کد خبر: 291223 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۰ چهارشنبه ۱۵ دي - 08:07

بچه‌ها چگونه از والدین خود نفرت پیدا می‌کنند؟

وقتی بچه‌ها به‌دنیا می‌آیند، برای آن‌ها بهترین امکانات را درنظر می‌گیریم و دراختیارشان می‌گذاریم. هر پدرومادری فکر می‌کند قرار است بچه خود را در بهترین شرایط به‌دنیا آورده و در اوج خوشحالی و خوشبختی، به سرمنزل مقصود برساند؛ اما همیشه همه‌چیز بر وفق مراد پیش نمی‌رود. گاهی‌اوقات کودکان در محیطی قرار می‌گیرند که خود در به‌وجودآمدن آن نقشی ندارند. وقتی در خانواده‌ای نزاع و خشونت وجود دارد، اولین کسانی‌که ازاین‌فضا دچار آسیب می‌شوند، کودکان هستند. بسیاری از افرادی‌که در دوران کودکی‌شان، خشونت و نزاع را توسط والدین تجربه کرده‌اند؛ از آن‌دوران به‌عنوان سخت‌ترین و درعین‌حال بحرانی‌ترین دوران زندگی خود یاد می‌کنند. هرچندکه نمی‌توان از وجود نزاع و درگیری در زندگی جلوگیری به‌عمل آورد و درهرصورت هر زندگی با اشکال گوناگونی از تضاد و تناقض مواجه است؛ اما نحوه مواجهه و مدیریت آن، موضوعی‌ست که نمی‌توان نادیده گرفت.

گاهی‌ روابط زن و شوهرها به مرحله‌ای می‌رسد که می‌توان آن‌را یک تقابل بحران‌زا یا مخرب دانست؛ مثلاً وقتی در ارتباط آن‌ها از پرخاش کلامی، توهین و افترا تا برخوردهای فیزیکی مانند ضربه‌زدن، هل‌دادن و آسیب‌زدن به یکدیگر وجود دارد، شرایط «نگران‌کننده» است. چاره چیست؟ آیا در چنین فضای پرتنشی می‌توان به یافتن یک راه‌حل امیدوار بود؟ درهرحال، باید بپذیریم که بسیاری از کودکان در چنین فضای پر از پریشانی و نگرانی، با اشکال گوناگون اختلالات مواجه می‌شوند: اختلال در خواب، اختلال در کلام، اختلال در برقراری ارتباط با دوستان، اختلال در یادگیری دروس و ...؛ اکثر کودکانی که در فضاهای مخرب بزرگ می‌شوند، در ایجاد روابط سالم با دوستانشان دچار مشکل می‌شوند؛ و چه‌بسا بخشی از تعارضاتی که ناخواسته در خود «درونی» ساخته‌اند، به‌گونه‌ای در روابط، به دوستان خود تحمیل می‌کنند. تحقیقات نشان می‌دهد؛ کودکانی که در فضای ناامن به‌لحاظ عاطفی زندگی می‌کنند، دارای بیشترین ناسازگاری در تعاملات و ارتباطات خود با محیط و دیگران هستند. تحقیق‌های بسیار نشان داده بسیاری از کودکانی که در محیط‌های پرخطر خانوادگی رشد کرده‌اند، در سال‌های بزرگ‌سالی نیز با درگیری‌های بسیاری مواجه بوده‌اند؛ مثلاً نتیجه یک مقایسه بین کودکانی که در محیط عاطفی بزرگ شده‌اند و کسانی‌که در محیط‌های پرتنش بزرگ شده‌اند، نشان داد عدم‌سلامت جسمانی، بحران‌های عاطفی، روانی و اجتماعی؛ در گروهی که در فضای پرتنش بزرگ شده‌اند، به‌مراتب بیشتر است. همچنین این‌گروه در بزرگ‌سالی با مسائلی مثل بیماری‌های قلبی و عروقی، ترس‌های مختلف، افسردگی، واکنش‌های عاطفی، وابستگی به مواد مخدر، تنهایی‌های پرتلاطم و مشکل در ایجاد صمیمیت روبه‌رو بوده‌اند. همه این‌ها نشان می‌دهد؛ محیط خانواده تاچه‌حد می‌تواند بسترساز فضای ذهنی، عاطفی و ادراکی کودکان باشد. حتی کودکانی که در محیط‌های پر‌تخاصم بزرگ می‌شوند و به مدرسه می‌روند، معلمین و مربیان آموزشی نمی‌توانند کار شایانی برای آن‌ها انجام دهند. چه‌بسا آن‌ها نیز می‌کوشند تاحدی وضعیت قبلی را کم‌رنگ کنند؛ اما به‌دلیل بسترهای تأثیرگذار عمیق خردسالی، امکان جبران در سال‌های بعد بعضاً وجود ندارد. 
«در مواقعی‌که در خانه تنازع و دعوا پدید می‌آید، چه باید کرد؟» پاسخ به این سؤال، چندان ساده نیست. گاهی دیده شده که والدین درمواجهه‌با فرزندان خود، به زدوخورد می‌پردازند و پشت درهای بسته، با یکدیگر آشتی می‌کنند. این برای کودکان قابل‌قبول نیست؛ زیرا آن‌ها از خود می‌پرسند چه اتفاقی افتاده که دعوا به مرحله صلح رسید و اساساً این دعوا برای چه صورت گرفت؟ درهرحال، ذهن منطقی و پر‌سؤال کودکان همواره برابرِ شرایطی که ما برای آن‌ها به‌وجود می‌آوریم، با علامت سؤالی بزرگ روبه‌روست. در اینجا شاید لازم است بدانیم وقتی دعوا و خصومت به‌شکل خفیف بین والدین صورت می‌گیرد، آن‌ها بتوانند با تجربه‌های عاطفی و مهرورزی عمیق به کودکان آن‌را در وضعیت تعادل قرار دهند. درواقع، باید هرلحظه و هرزمان کودکان را در «وضعیت مهرورزی» و ایجاد تعادل در فضای محیط خانواده قرار دهیم. اگر فضای خانه بیش‌ازحد دچار تعارض و تنش شود؛ طوری‌که کودکان معنای آن دعواها را نفهمند یا استدلالی برای شکل‌گیری آن نیابند، این سؤال‌های بی‌جواب می‌تواند آن‌ها را درمعرض سقوط به دره اختلالات سوق دهد. 
تجربه نشان داده در روابط والدینی که یکدیگر را دوست دارند، عشق هست؛ حتی وقتی تعارض پدید می‌آید، آن مشکل چندان برای کودکان مبهم نیست. درواقع، وقتی فضای گفت‌وگو وجود دارد، آن‌ها می‌توانند مشکلات را برای یکدیگر بیان کنند؛ و وقتی عشق هست، همه‌چیز در یک رابطه، عاشقانه حل‌وفصل می‌شود؛ چراکه آن‌ها می‌دانند باید نهایتاً فضا و انسجام خانواده را حفظ کنند؛ اما زمانی‌که انسجام خانواده مهم نیست یا هر‌یک از اعضای خانواده، به منافع شخصی خود فکر ‌می‌کند، اولین کسی‌که با تهدید و بحران‌های عاطفی مواجه ‌شود، کودکان هستند. البته در اینجا باید درنظر داشت که انتقاد نیز چندان نامناسب نیست؛ چنانچه انتقاد به‌شکل غیر‌قضاوتی و در قالبی سازنده بیان شود، می‌تواند نتایج مطلوبی داشته باشد؛ اما گاهی انتقادات زمانی بیان می‌شوند که کار از کار گذشته؛ به‌عبارتی، انتقاد بعد از حادثه، به‌مثابه نوعی نصیحت و اندرزی‌ست که از یک گوش گرفته می‌شود و از گوش دیگر بیرون می‌رود؛ بنابراین، اگر قرار است چیزی گفته شود، می‌توان با مهربانی و آرامش در زمانی مناسب، بیان کرد. شاید بیان هرچیز «با مهربانی» بهترین شیوه است تا تعامل را در خانواده حکم‌فرما کرد. البته باید درنظر داشت روابط همه افراد با خانواده‌شان مبتنی‌بر صمیمیت و مهرورزی نیست؛ و چه‌بسا تعارض در قالب تفاوت افکار و فرهنگ‌هایی که بین اعضای خانواده وجود دارد، روابط آن‌ها را با پیچیدگی مواجه می‌سازد. درچنین‌شرایطی، فضا برای رشد «تنفر» فراهم است؛ چه‌بسا اختلافات وقتی افراد تلاشی برای ترمیم روابط نکنند، آن‌ها را به‌نوعی در برابر هم قرار دهد؛ به‌گونه‌ای‌که انگار در دو طرف خاک‌ریز قرار دارند و باید به‌طرف هم شلیک کنند؛ حالا در‌این‌دوئل هرکه سریع‌تر شلیک کند، گویا موفقیت برایش فراهم شده! 
«کارن هورنای» درباره شخصیت‌های نابارور می‌گوید: «این شخصیت‌ها را می‌توان در سه دسته مهرطلب، عزلت‌طلب و برتری‌طلب تقسیم کرد. در‌این‌طبقه‌بندی، شیوه‌های ناسالم ارتباط فرد با سایر افراد موردتوجه قرار گرفته است. فرد مهرطلب، بدون میل درونی، با محبت ظاهری به دیگران، سعی می‌کند نظر، مهر و تائید آن‌ها را جلب کند. شخصیت عزلت‌طلب به‌دلیل نقصان عزت‌نفس و اعتماد به خود، از مردم فرار کرده و گوشه‌نشینی پیش می‌گیرد. برتری‌طلب، خودخواهانه میل خود را حق خود می‌داند و تمایل به توفق و برتری بر دیگران و تسلط بر آن‌ها دارد؛ درحالی‌که شخصیت سالم، با ترکیب منطقی و به‌دوراز خودآزاری و دگرآزاری، روابط خود را با دیگران تنظیم و با آن‌ها متعادل می‌کند». گویا وجود هریک از شخصیت‌های مهرطلب، عزلت‌طلب و برتری‌طلب می‌تواند از عوامل اساسی بروز روابط ناسالم در ارتباط زناشویی باشد و هر‌یک از این شخصیت‌ها به‌گونه‌ای وقتی دچار تعارض ‌شوند، امکان حل‌وفصل آن‌را به‌روش‌های منطقی نخواهند داشت. در چنین فضایی، کودکان نیز دربرخورد‌با شیوه‌های ناسالم ارتباط، به‌گونه‌ای تحت‌تأثیر این‌جریان قرار می‌گیرند. به‌هرحال، وجود اشکال گوناگون رفتارهای سمی یا بی‌تفاوتی نسبت به دیگری، وجود شخصیت‌های متضاد در برابر هم و انتظارات متفاوتی که هر‌یک درمورد نقش‌های خانوادگی در خود دارند، می‌تواند روابط زن و شوهر را با بحران مواجه سازد. ازطرفی، وجود شرایط آسیبی که ممکن است برای هر خانواده‌ای پدید آید، وجود مشکلات مربوط به سلامت روان، پیوندهای ضعیف و عدم‌شناخت دقیق از هم، می‌تواند روابط آن‌ها را با چالش‌های جدی مواجه کند. 
نکته‌ای دیگر که می‌تواند روابط همسران را به تعارضی غیرقابل‌حل مبدل سازد، وجود و غلبه «فرهنگ پدرسالارانه» در خانواده است. فرهنگ مردمحور می‌تواند باعث حذف حریم خصوصی، ایجاد احساس گناه، بی‌توجهی به احساسات و عواطف یکدیگر، گسترش رفتارهای غیرمنطقی، کنترل‌گری بیش‌ازحد و انتقادهای مداوم در خانواده شود که همه این‌ها، می‌تواند چالش‌ها را به مرحله بحرانی رسانده و حتی سلامت روان همه اعضای خانواده را تحت‌الشعاع قرار دهد؛ سرسلسله این‌افراد نیز کودکان قرار می‌گیرند که با بحران‌های جدی مواجه می‌شوند؛ اما آنچه می‌تواند یک خانواده را به مرحله اصلاح یا تعامل سازنده ببرد این‌است‌که هر‌یک از اعضا بکوشد شناخت دقیقی از احساسات خویش پیدا کند. مدیریت احساسات، یکی از موضوعات مهمی‌ست که این‌روزها بر آن تأکید می‌شود. ما باید راه‌هایی را برای پذیرش احساسات خود بدون هرگونه قضاوت بیابیم. پذیرش احساسات بدین‌معناست‌که به خود اجازه دهیم هرآنچه در وجود ما هست، خود را در عالم واقع نشان دهد. می‌توانیم با ورزش، مراقبه و توجه بر روی عواطف خود و شناخت، آن‌ها را به‌رسمیت بشناسیم. همچنین لازم‌است‌که احساسات طرف مقابل را درک کرده و به‌رسمیت بشناسیم. مدیریت تعامل و ارتباط، یک موضوع بسیارمهم است. اگر می‌خواهیم خانواده‌ای سالم داشته باشیم، باید به تعامل و مدیریت بهینه و «مهرورزی خلاق» توجه کنیم؛ یعنی یافتن رویه‌هایی که ما را در به‌رسمیت‌شناختن دیگری به فعالیت وا‌‌دارد. فعال‌بودن درزمینه دوست‌داشتن خود، دیگری و فرزندان می‌تواند خانواده را به مرحله سلامتی و بهبودی برساند. بی‌شک «مهرورزی» منبعی اثرگذار در کاهش خشونت؛ و گسترش صمیمیت در هر جامعه‌ است. اگر مهرورزی را بیاموزیم، می‌توانیم تعاملاتی سازنده داشته باشیم. ما باید قدرت گذشتن از خواسته‌های آنی خود را داشته و توان مواجهه با مشکلات را در خود تقویت کنیم. همچنین اینکه بدانیم باید به حفظ حریم خصوصی دیگران توجه کنیم، آغاز ایجاد دموکراسی در روابط عاطفی‌ست که می‌تواند پایه‌های رشد دموکراسی در جامعه را نیز فراهم کند. جامعه‌ای که افرادِ آن به «صلح درونی» توجه دارند، خودبه‌خود «صلح اجتماعی» در آن گسترش می‌یابد. هرچقدر انسان‌ها با یکدیگر بیشتر گفت‌وگو کنند، تعامل و ارتباط آن‌ها سازنده‌تر و به‌دوراز هیاهو و آشوب و اغتشاش خواهد بود.
مهرد ناظری/عضو هیئت‌علمی دانشگاه آزاد

 

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه