آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
من حقیر شدم؛ اما ... توانمندم
کد خبر: 291706 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۱ شنبه ۳۱ ارديبهشت - 07:23

«عقده حقارت» و راهبردی برای عبور از آن

من حقیر شدم؛ اما ... توانمندم

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که با ترس، توهم، تحقیر و شرارت شکل گرفته. درواقع شاید کمترکسی را بتوان بر روی کره زمین یافت که در زندگی‌اش تجربه ترس، تحقیر یا حقارت نداشته باشد. براین‌مبنا شاید بسیاردشوار باشد که بتوان این‌موضوع را عنوان کرد که مسئله حفظ عزت‌نفس در انسان‌ها یکی از دشوارترین کارهای دنیاست. درواقع انسان‌هایی که با حقارت روبرو می‌شوند به‌سادگی نمی‌توانند به شرایط عادی و نرمال خود بازگردند به‌ویژه‌آنکه این حقارت در دوران کودکی بر او تحمیل شده باشد کار بسیاردشوار است. درهرحال باید بپذیریم که این تجربه دردناک می‌تواند تا عمق وجود یک فرد را با تباهی مواجه سازد. حتی تجربه نشان داده افرادی‌که تحقیر می‌شوند در زندگی به خودکشی و بعضاً قتل نیز روی می‌آورند و همین‌موضوع باعث می‌شود که مقوله حقارت همواره موردتوجه روانشناسان و جامعه‌شناسان قرار گیرد.

تحقیقات نشان می‌دهد که بسیاری از افرادی‌که در زندگی خود به انسان‌های بزرگ و خلاقی مبدل شده‌اند، دورانی از زندگی خود را با یک تجربه تلخ از حقارت روبرو شده‌اند. دراینجا لازم است زندگی فردی را بازگوییم که به‌عنوان یکی از مؤسسین بزرگ‌ترین مؤسسه‌های زبان ایران شناخته می‌شود. فردی‌که می‌گوید در نوجوانی در مدرسه به‌دلیل ضعف در درس زبان توسط مدیر مدرسه تحقیر شده است. او برای‌آنکه بتواند این تحقیر را جبران کند تلاش زیادی می‌کند و تصمیم می‌گیرد در رشته زبان انگلیسی ادامه تحصیل بدهد و وقتی لیسانس زبان انگلیسی خود را اخذ می‌کند به همان مدرسه‌ای می‌رود که زمانی در آن تحصیل و در آنجا حقارت را تجربه کرده است. وقتی مدیر مدرسه با او به‌عنوان یک معلم مواجه می‌شود، دچار تعجب و سردرگمی می‌شود. رویارویی آن‌ها بزرگ‌ترین کنش موفقیت فرد و وجهی از عبور از آن شکست و آن تحقیر بوده به‌طوری‌که خودش می‌گوید وقتی او را دیدم برای خودم هم باورکردنی نبود روزی بتوانم در کنار این مدیر قرار گیرم و به او نشان دهم چگونه یک حقارت گاهی‌اوقات باعث پیروزی و موفقیت یک انسان می‌شود؛ بنابراین لازم است در افراد به این‌موضوع تأکید کنیم که گاهی‌اوقات دردناک‌ترین تجربیات زندگی می‌تواند به یکی از پایه‌های حرکت و تحرک در انسان مبدل شود. برعکس آن نیز امکان‌پذیر است یعنی افرادی را داریم که براثر یک حقارت به یأس و سرخوردگی و بعضاً افسردگی یا خودکشی و مصداق‌های این‌چنینی روی آورده‌اند. چاک پالانیک درخصوص این‌موضوع اشاره زیبایی دارد. او می‌گوید: «شکنجه، شکنجه است و تحقیر تنها زمانی تحقیر است که شما رنج‌کشیدن را انتخاب کنید»؛ بنابراین اگر انسانی بتواند به‌این‌نتیجه در خود برسد که با انتخاب‌های متفاوت می‌تواند حقارت‌های خود را بازسازی یا ترمیم کند، درآن‌صورت شاید او راهی به‌سوی پیروزی و موفقیت پیدا کند؛ اما باید درنظر داشته باشیم که تحقیر گاهی‌اوقات چنان عمق وجود و روان انسان را می‌خورد که ممکن است باعث شکل‌گیری جنگ‌ها یا نابودی یک امپراتوری شود. درطول‌تاریخ بارها دیده شده که امپراتوری‌ها یا پادشاهانی که با حقارت روبرو شده‌اند، هرگز نتوانسته‌اند به دوران اقتدار خود بازگردند؛ اما اگر انسانی بتواند تحقیر را در خود شناسایی و با رشد و بلوغ و خودکاوی در مسیر تعالی حرکت کند درآن‌صورت نتایج متفاوت است. یک متفکر براین‌باوراست‌که در جامعه ما مردم از غفلت ناشی از انتقاد و تحقیر خیلی قبل‌ازآنکه HIV یا بیماری ایدز واقعی آن‌ها را بکشد، می‌میرند؛ بنابراین باید این‌موضوع را جدی بگیریم؛ و درراستای تحرک و پویایی و بازسازی روان انسان‌ها حرکت‌های اساسی را انجام دهیم. شاید تجربه تحول و پویایی در فرد بتوان در برخی از فیلم‌های سینمایی مشهور جستجو کرد. در فیلم «مدفون» داستان فیلم فردی مواجه می‌شویم که در جنگ عراق در درون یک جعبه چوبی اسیر شده و مجبور است در درون آن فضای تاریک و تنگ راهی برای بیرون یافتن بیابد. وقتی‌که شما به این فیلم نگاه می‌کنید دچار تنگی نفس می‌شوید و نشان می‌دهید که گاهی‌اوقات چقدر زندگی در شرایط سخت می‌تواند طاقت‌فرسا باشد. داستان «مدفون» رایان رینولدز را نشان می‌دهد. او یک پیمانکار آمریکایی‌ست که درواقع پس‌ازآن که مجموعه گروهش توسط برخی از نظامیان در عراق دستگیر می‌شود در فضای چوبی مدفون می‌شود. درواقع این‌فضا هرگونه حرکت و تحرک فیزیکی را از او می‌گیرد. داستان فیلم به‌خوبی نشان می‌دهد انسان چگونه ممکن است به‌سادگی زنده‌زنده مدفون شود و بمیرد؛ اما باید همواره راهی برای امید به‌سوی تغییر را پیدا کند. او در خود حقیر می‌شود و همه توانمندی‌اش با سؤال مواجه می‌شود؛ اما درمورد ریشه‌های تحقیر اگر بخواهیم صحبت کنیم می‌توان دلایل زیادی برای آن مطرح کرد. یکی از مهم‌ترین دلایل شکل‌گیری تحقیر شاید در کم‌تجربگی یا پایین‌بودن مهارت ما در یک زمینه خاص باشد. مثلاً اگر یک معلمی در بخشی از تدریس خود دچار ضعف شود، طبیعتاً این‌موضوع می‌تواند باعث پیدایی تحقیر در دانش‌آموزان او گردد. دراینجا لازم‌است‌که معلم با شناسایی نقاط ضعف درراستای ترمیم آن‌ها حرکت نماید. گاهی نیز وجود جنبه‌های غیرعقلانی در وجود ما می‌تواند بر روی عقاید و رفتار ما تأثیر بگذارد. مثلاً اگر ما تحت‌تأثیر یک تعصب عمیق قرار داریم این تعصب می‌تواند به‌شکلی در عقایدمان نفوذ کرده و مانع تفکر عقلانی شود. در بسیاری‌ازمواقع تحقیرها ناشی از تصمیم‌گیری‌های غیرعقلانی انسان‌ها برمی‌خیزد. گاهی‌اوقات نیز برخی براساس جنون خویش تصمیمی را می‌گیرند. مثلاً اینکه در روابط بعضاً دیده می‌شود فرد در موقعیتی قرار می‌گیرد همسر یا پارتنر خود را مورد آزارواذیت قرار می‌دهد. درچنین‌شرایطی ممکن است تحقیر واردشده به فرد مقابل او را از این رابطه برای همیشه دور سازد و دیگر نتواند رابطه عاطفی بین آن‌ها را احیاء کرد؛ بنابراین بسیارمهم است که بینیم سازه‌های عقلانی یا سازه‌های جنون‌آمیز در وجود ما عامل بروز و ظهور این حقارت است یا خیر. درواقع اگر فردی وضعیت بیمارگونه دارد طبیعتاً نمی‌توان او را مورد سرزنش قرار داد؛ اما خارج از جنبه‌های بیمارگونه بعضاً در تصمیم‌های ما ممکن است احساس‌های نابارور در آن دخالت کند؛ دراین‌شرایط این تصمیم‌گیری‌های نابارور می‌تواند اثری نامناسب را بر خود و دیگران بگذارد؛ اما درهرحال باید بپذیریم که انسان هرگز موجودی صددرصد عقلانی نیست و هر انسانی با خطا و آزمون ممکن است در زندگی مواجه شود. در یک نگاه عمیق‌تر حتی در دین نیز براین‌موضوع تأکید شده است که گاهی‌اوقات انسان‌ها در دورانی از زندگی خود با مفهوم گناه مواجه می‌شوند اما هدف این‌است‌که فردی گناه می‌کند قدرت و توان بازگشت به‌سوی خدا را داشته باشد. دراینجا مفهوم اراده فرد بسیار نقش پررنگی دارد. درواقع یک درگیری و چالش دیالکتیکی قطبی بین «اراده معطوف به تغییر» یا «اراده معطوف به ترس و تعصب» وجود دارد. حال اگر ما براساس عقاید یا وابستگی‌ها به برخی از «تعصبات پوشالی» حرکت کنیم طبیعتاً همواره ممکن است با حقارت‌های مکرر مواجه شویم؛ اما اگر انسان بتواند «اراده مبتنی‌بر تغییر» را در خود تقویت نماید درآن‌صورت شاهد تغییرات خواهیم بود. ازطرفی با نگاه دینی و اعتقادی می‌توان گفت که ایمان عمیق در فرد می‌تواند این‌موضوع را برای او بازسازی نماید یعنی او پیش خود می‌گوید که اگر من دچار اشتباه شدم حتماً از این احساس گناه درس خواهم گرفت و در آینده آن‌را جبران خواهم کرد؛ بنابراین پدیده جبران کردن و امید به آینده داشتن دو مقوله‌ای‌ست که افراد را از تحقیر نجات می‌دهد و برای آن‌ها راهی برای بهترشدن را ایجاد می‌کند. آلفرد آدلر روانشناس معروف براین‌باوراست‌که «شالوده همه‌ ناسازگاری‌ها در انسان‌ها ریشه در علاقه‌های اجتماعی و رشدنیافته دارد». او سه شاخص را دراین‌خصوص درنظر می‌گیرد و معتقد است که این رشدنیافتگی را می‌توان با سه شاخص بررسی کرد:
۱. این‌افراد اهداف بلندپروازانه‌ای را برای خود تعیین می‌کنند.
۲. در دنیای خصوصی خودشان زندگی می‌کنند.
3. سبک زندگی خشک و جزمی دارند.
درواقع افراد به‌دلیل شرایط سختی که برای خود تعریف می‌کنند گاهی نمی‌توانند با انعطاف‌پذیری روبرو شوند. حقارت زمانی در ما رشد می‌کند که خود به آن پروبال دهیم. اگر بتوانیم با انعطاف‌پذیری با آن روبرو شویم و نوعی گفتگوی درونی خود با خود را تربیت نماییم، درآن‌صورت می‌توان امیدوار بود که شاید راهی برای بهترشدن و سلامت روان بیابیم. درهرحال افرادی‌که سلامت روان ندارند یا به‌نوعی دچار بی‌مهری در دوران کودکی خود قرار گرفته‌اند این امکان وجود دارد که بیشتر تحت‌تأثیر روندهای تخریبی حقارت قرار گیرند. هر انسانی ممکن است با حقارت یا عقده خودکم‌بینی روبرو شود. ‌مهم این‌است‌که ما چگونه بتوانیم آن‌را مدیریت و در برابر آن ایستادگی کنیم. چه‌بسا بسیاری از انسان‌های موفق کسانی بودند که در دوره‌ای از زندگی خود عقده حقارت را تجربه کرده‌اند.
مهرداد ناظری؛جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

 

 

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه