آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
آمریکا و چین؛ از همکاری اقتصادی تا تنش راهبردی
کد خبر: 292001 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۲ مرداد - 00:05

آمریکا و چین؛ از همکاری اقتصادی تا تنش راهبردی

آمریکا و چین به‌عنوان دو قدرت همکار اقتصادی جهان، دورانی پرتنش را طی می‌کنند و به‌نظر می‌رسد هر‌دو در قالب رویکردهای راهبردی خود تلاش می‌کنند این تنش در سطوح راهبردی مدیریت شود. سفر احتمالی، «نانسی پلوسی»؛ رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان باز موضوع روابط آمریکا و چین را درمعرض تحلیل‌های رسانه‌ای و علمی قرار داده؛ سفری که انجام آن شاید تنش در روابط دو ابرقدرت جهانی را شدیدتر از گذشته کند. رئیس مجلس نمایندگان آمریکا رسماً سفر دوره‌ای خود به شرق آسیا را آغاز کرد و طبق آنچه در بیانیه رسمی دفتر خانم نانسی پلوسی آمده، وی قرار است به کشورهای سنگاپور، مالزی، کره جنوبی و ژاپن سفر کند و نامی از تایوان در فهرست مقصدهای سفر آسیایی جاری وی نبود. به‌هرروی، درصورت سفر احتمالی پلوسی به تایوان، این اولین سفر رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به این جزیره در ۲۵‌سال‌گذشته است که واکنش بسیاری از مقامات بلندپایه سیاسی و نظامی چین را برانگیخته به‌نحوی‌که‌ شی جین‌پینگ (رئیس‌جمهوری چین) در گفت‌وگوی تلفنی دوساعته خود با جو بایدن (رئیس‌جمهوری آمریکا) هشدار داد که ایالات‌متحده درمورد تایوان با آتش، ‌بازی نکند. روابط آمریکا و چین را می‌توان مناسباتی آونگی به‌ویژه در حوزه اقتصادی تحلیل کرد زیرا ضربه هریک‌از این دو کشور به اقتصاد جهانی می‌تواند باعث تحرک در بخش انتهایی و آن‌سوی مرزها یا برعکس شود. مناسبات آمریکا و چین اگرچه در دوران مائو و پس از پایان جنگ جهانی دوم دورانی سرتاسر انزوا و تقابلی را آغاز کرد اما بعدها همراه با دگردیسی‌های داخلی در چین و پیگیری سیاست بین‌المللی‌گرایی و اقتصاد آزاد ازسوی پکن به‌سمت شراکت اقتصادی و همکاری راهبردی در موضوعات مختلف جهانی حکت کرد طوری‌که پیگیری چنین سیاستی ازسوی چین باعث شد به‌آرامی اژدهای خفته اقتصادی این‌کشور بیدار و چین به دومین اقتصاد بزرگ جهان در تولید ناخالص داخلی تبدیل شد. تولید ناخالص داخلی چین به‌طورمتوسط به ۱۴.۷‌تریلیون‌دلار رسیده و چین تنها اقتصاد بزرگ در جهان بود که در سال ۲۰۲۰ به رشد ۸.۱‌درصدی دست یافت. سیاست خارجی چین از سال ۲۰۰۳ از دوران ریاست‌جمهوری «هو جین تائو» در قالب دکترین ظهور مسالمت‌آمیز و با رویکردهای «دیپلماسی پیرامونی» و «همسایه خوب» گستره اقتصاد خود را ازطریق روندهای وابستگی متقابل از همسایگان به فضای پیرامون و مناطق دیگر گسترش داد. چنین اقداماتی منافع ملی چین را در سطوح و لایه‌های مختلف با حوزه‌ها و اقتصادهای بزرگ، متوسط و کوچک جهان گره زد. چین در حوزه راهبردی نیز حضور مستمری را در فضای پیرامونی به‌ویژه منطقه آسیای شرقی منطقه دریای چین جنوبی، در حوزه آسیای مرکزی (طرح یک کمربند-یک جاده)، خاورمیانه و آفریقا و آمریکای لاتین افزایش داده و به‌تعبیری مناسبات اقتصادی خود را در قالب‌های راهبردی و سیاسی-‌امنیتی تعریف کرده است. ادراک راهبردی کارگزاران سیاست خارجی چین از راهبرد ظهور مسالمت‌آمیز مفهومی الگومند، بسیط، شناور و انعطاف‌پذیر از هم‌پیوندی ژئوپلیتیک، ژئواکونومی و مؤلفه‌های قدرت نرم در سطوح بین‌الملل ا‌ست. براین‌مبنا سیاست خارجی چین دارای کمترین چالش و بیشترین ظرفیت‌سازی و فرصت‌سازی برای مناسبات اقتصادی این‌کشور در سطوح مختلف بین‌المللی و منطقه‌ای‌ست. چنین برآیندی از قدرت، باعث شده است تا ایالات‌متحده آمریکا از زمان دولت باراک اوباما نگاه متفاوتی به راهبرد ظهور مسالمت‌آمیز چین داشته باشد. مسئله چین برای آمریکا موضوعی پیچیده، چندلایه و راهبردی‌ست. آمریکا تلاش می‌کند تا از برآمدن قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی و حتی ارزش‌های فرهنگی چین جلوگیری کند و این رفتار ریشه در ظهور قدرتی با ظرفیت احتمالی هژمونیک در آینده دارد. در این چارچوب، مفصل‌بندی مناسبات چین و آمریکا دچار دگردیسی‌های ساختاری شد ازاین‌منظر آمریکا طی دودهه‌اخیر و در قالب دولت‌های مختلف تلاش کرده تا منابع ظرفیت‌ساز چین را مهار یا محدود کند. سیاست ثقل‌گرایی آسیایی یکی از اولین رویکردهای تقابلی آمریکا در قبال چین بود که در بهمن ۹۰ ازسوی هیلاری کلینتون (وزیر امور خارجه وقت آمریکا) اعلام شد. در قالب این راهبرد جدید، بر وزن راهبردی منطقه آسیا-اقیانوس آرام و افزایش حضور نظامی آمریکا دراین‌منطقه تأکید شده است؛ اما در دولت دونالد ترامپ این سیاست و رویکرد در حوزه‌های اقتصادی دنبال شد؛ به‌نحوی‌که اقدامات دولت ترامپ منجر به آغاز جنگ تعرفه‌ها (۲۰۱۸) میان دو کشور شد و دولت ترامپ برخی شرکت‌های بزرگ آمریکایی را با وجود زیان‌ گسترده وادار به خروج از چین کرد. با روی‌کارآمدن دولت جو بایدن (۲۰۲۰) رویکرد ترکیبی محدودسازی اقتصادی و راهبردی ازسوی دموکرات‌ها برای ایجاد محدودیت ساختاری و راهبردی پیش‌روی چین قرار گرفت و دراین‌میان تایوان به موضوع اصلی تنش میان دو ابرقدرت تبدیل شد. ادراک راهبردی نخبگان چین درباره تایوان مبتنی‌بر مقوله «چین واحد» است که تایوان را بخشی از این‌کشور می‌داند درحالی‌که تایوان و متحد اصلی آن یعنی آمریکا به‌دنبال سیاست تایوان مستقل بوده و عملاً واشنگتن می‌کوشد در پوشش «اتحاد راهبردی» حضور بسیط نظامی خود را در حوزه ژئوپلیتیکی آسیای شرقی حفظ کند. به‌نظر می‌رسد با وجود چنین فضایی، نخبگان چینی انتخاب راهبردی خود را انجام داده‌اند و این انتخاب همان «تداوم توسعه اقتصادی و ثبات سیاسی در داخل و راهبرد همکاری برای کسب منافع اقتصادی در حوزه بین‌الملل» است؛ اما برای پکن، شرق آسیا و برقراری هژمونی خود دراین‌منطقه نیز یک انتخاب راهبردی مهم محسوب می‌شود و چینی‌ها همواره اهمیت گسترده برای حوزه‌های پیرامونی خود قائل بوده‌اند. در قالب چنین منطق راهبردی، چینی‌ها نیز تنها مسیر برای ایجاد ثبات و آرامش دراین‌منطقه را در قالب موازنه گرایی می‌بینند. پکن در چارچوب موازنه گرایی چینی و طبق ادراک خود از ترتیبات امنیتی منطقه شرق آسیا، تلاش می‌کند تا هم‌زمان با حفظ فضای تحرک راهبردی در منطقه و همکاری با آمریکا، این موازنه و تعادل را حفظ کند. اگرچه آمریکایی‌ها برای سال‌ها چین را به‌عنوان «سهامدار مسئول» در منطقه شرق آسیا ‌دیده‌اند، اما اکنون همراه با ترس از کاهش وزن راهبردی خود دراین‌منطقه، سیاست محدودسازی در حوزه‌های اقتصاد سیاسی، ژئوپلیتیکی و تکنولوژیکی چین را درپیش گرفته‌اند و در پرتو چنین سیاسی، به‌دنبال دائمی سازی تصاعد بحران و تنش در منطقه شرق آسیا برای چین هستند. در فرجام به‌نظر می‌رسد که افزون‌بر موضوعات راهبردی، ژئوپلیتیکی و اقتصاد سیاسی، تصمیم‌گیران آمریکایی ازنظر روانشناسی سیاسی نیز برآمدن چین را قابل‌قبول نمی‌دانند؛ نخبگان سیاسی آمریکا ازنظر هنجاری و ارزشی تولید ثروت را مختص نظم لیبرالی و دموکراسی غربی تحلیل می‌کنند و بازتولید نظم جدید ازسوی چینی‌ها چالش جدی فراروی نظم لیبرالی‌ست دراین‌قالب ازمنظر آمریکا، چین یک چالش چندوجهی راهبردی، روانی، اقتصادی و فن‌آوری خواهد بود که باعث شده تا در برهه‌های مختلف تنش و بحران در دو سوی گوی‌های آونگ به اوج خود برسد.
سهراب انعامی علمداری/ ایرنا

 

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه