کد خبر:
292053
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۱ شنبه ۲۹ مرداد -
11:45
امیرحسین صدیق؛ خمارِ شهرک کلیلهودمنه
اگر نگوییم در همان گام اول؛ اما میتوانیم بگوییم در همان بدو شناختهشدن، در چنان کار موفقی ظاهر شد که بعد از گذشت 30سال هنوز او را با همان اثر و عنوان بهیاد میآوریم: پدرخانومی یا آقای مهندس یا ... فرقی ندارد؛ او پدر مخلوقی نامتعارف و فانتزی بهنام «زیزی گولو آسیپاسی دراکوتا تابهتا» بود که از دل قصههای «مادرخانومی» پا به این جهان گذاشته بود و باعث شد نسل ما که با تماشای آن بزرگ شده، حتی حالا نیز در خاطرهبازیهایمان، از بهیادآوریِ این شخصیت بانمک، لبخند به لب بیاوریم. همانطورکه گفتیم؛ البته او باعث شهرت زودهنگام دو بازیگر اصلی این سریال نیز شد: «لیلی رشیدی» و «امیرحسین صدیق»؛ که پرونده اینهفته به یکیازآنها یعنی «امیرحسین صدیق» اختصاص دارد؛ که اینروزها با صداپیشگیِ در «شهرک کلیلهودمنه»؛ تازهترین ساخته مرضیه برومند، درحالخلق خاطرهای شیرین و اینبار در قالب شخصیتی عروسکی بهنام «خُمار» است. او حالا دیگر آن جوان 22ساله «قصههای تابهتا» نیست و کمی مانده تا 50ساله شود؛ اما همچنان برای ما «آقای پدر» است.
اگر فرصتی دست داد تا به تماشای فیلم «قافله» ساخته سال 1371 مجید جوانمرد بنشینید؛ یادتان باشد که لابهلای صحنهها ردی از امیرحسین صدیق بگیرید تا متوجه شوید که او پیش از ورود به پروژه «قصههای تابهتا» نیمچهتجربهای در حوزه تصویر داشت؛ آنهم کنار بازیگرانی نظیر جمشید هاشمپور، کتایون ریاحی و ناصر گیتیجاه. اندکی بعد از اینکار، او سر از آنمجموعه تلویزیونیِ پرخاطره درآورد که بیش از تواناییاش در جذب خالق اثر یعنی مرضیه برومند، گویا بیشتر متکی به شانس بود. خودش در مصاحبهای که چندسالپیش و بهبهانه پخش مجدد «قصههای تابهتا» از شبکه آیفیلم، انجام داد، گفته است: «قطعاً سکوی پرش من قصههای تابهتاست و بهترین روزهای کاریکه داشتم برایهمین سریال است و دلم برای زیزی گولو خیلی تنگ شده است. من برای پذیرفتهشدن دراینسریال خیلی زحمت کشیدم و البته باید بگویم زحمات من مهم نبود؛ زیرا شانس به من رو کرد که آقای پدر زیزی گولو شوم؛ و خانم برومند، از همان ابتدا من را نمیخواستند! درواقع، از ابتدا قرار نبود که دراینسریال حضور پیدا کنم و خانم برومند، بازیگر دیگری را برای آنکار انتخاب کرده بودند که برایش مشکلی پیش آمد و نتوانست همکاری کند. درآندوران، دستیار کارگردان سریال قصههای تابهتا من را چندبار به خانم برومند، معرفی کرد؛ اما خانم بروند قبول نمیکردند. وقتی ایشان من را برای اولینبار دیدند، گفتند که این، خیلی جوان است و صورتش بهدرد این سریال نمیخورد؛ این پسر زشت است! خانم برومند من را اصلاً دوست نداشتند و چهار،پنجبار در برابر وی تست دادم که آخرسر من را انتخاب کردند؛ آنهم از سر ناچاری؛ چون کسی دیگر گویا نمیشد نقش آقای پدر را بازی کند و آن نقش، نصیب من شد». شنیدن این حرفها از زبان بازیگری که عمده شهرتش را در کنار زحماتش؛ بهنوعی مدیون همکاری طولانیمدت با این فیلمساز است، آنقدر عجیب است که باور نمیتوان کرد، چنین آشناییِ ناموفقی، به بیش از 10 همکاری موفق دراینسالها برسد. صدیق درباره اینروال میگوید: «تقریباً از زیزی گولو بهبعد، سعی کردم با خانم برومند کار کنم و زمانیکه نقشی برایم نداشت، دستیار کارگردان شدم، برنامهنویسی کردم برای ایشان یا در بخش تولید کمک کردم؛ حتی بهعنوان طراح صحنه و لباس هم با خانم برومند همکاری کردهام». پخش هفتگیِ اینمجموعه بین سالهای 73 تا 74 باعث شد تا او میان مردم به چهرهای محبوب تبدیل شود؛ بااینحال متعاقب آن سریال، اگرچه کموبیش نیز در هردو مدیوم سینما و تلویزیون حضور داشت؛ اما هربار با برومند همراه شد، نتیجه بهتری گرفت؛ مثلاً سال 1375 با جوانمرد در دومین همکاری سینمایی مشترکشان، به «در سرزمینی دیگر» ملحق شد و «شب روباه» را نیز همانزمان برای همایون اسعدیان بازی کرد؛ اما وقتی سریال 14قسمتیِ «خودروی تهران ۱۱» از جعبه جادو پخش شد، بیشتر بهچشم آمد. در هر قسمت از اینمجموعه اپیزودیک، درپیِ خریدوفروش یک پراید هاچبک، وارد زندگی آدمهای مختلف با ماجراهای گوناگون میشدیم. حتی همکاری با رسول ملاقلیپور در فیلم جنجالی و موفق «نسل سوخته» نیز نتوانست او را در سینما به جریان اصلی وارد کند. طلسم پرده نقرهای نیز بهدست برومند و با «مربای شیرین» شکسته شد؛ فیلمی که براساس داستانی بههمیننام از هوشنگ مرادی کرمانی در سال 1380 ساخته و اکران شد. او درآناثر در کنار لیلا حاتمی، گوهر خیراندیش و محمدرضا شریفینیا نقشآفرینی کرد و ازقبلآن، در تعدادی جشنواره داخلی و خارجی نیز حضور یافت. پیشازآن، او را در چند مجموعه تلویزیونیِ موفق دیده بودیم؛ مانند «هتل»، «این زمینیها» و «داستان یک شهر» که اولی را برومند و دو عنوان بعدی را بهترتیب مسعود شاهمحمدی و اصغر فرهادی ساخته بودند. سریال دیگری که حاصل همکاری با برومند بود و موفق از کار درامد، «کارآگاه شمسی و دستیارش مادام» بود. اینمجموعه، داستان دو دوست و همسایه زن بهنامهای شمسی و مادام است. اولی، زنی باهوش، کنجکاو، کمحوصله و تندمزاج است که علاقه زیادی به رمانها و مجموعه تلویزیونیهای پلیسی؛ بهخصوص «پوآرو» دارد و اینموضوع باعث شده تا مسائل دوستان و اهالی محله را پیگیری کرده و گره از مشکل آنها بگشاید. درمقابل، صاحبخانه و همسایه ارمنیاش «مادام رزا» پیرزنی آرام، ساده، خوشدل و محافظهکار است که اگرچه معمولاً از ماجراجوییهای بیپایان «شمسی» بهتنگ میآید؛ اما همواره او را برای رسیدن به نتیجه همراهی میکند و گاهی تقابل این دو شخصیت، موقعیتها و دیالوگهای کمیک میآفریند. امیرحسین صدیق کجای اینماجراست؟ خب او نقش «علیرضا» خواهرزاده «شمسی» را دارد که گهگاه باید خالهخانم را در مأموریتها کمک کند. «هزاران چشم» (کیانوش عیاری)، «بدون شرح» (مهدی مظلومی)، باران عشق (فریدون حسنپور و احمد امینی)، «باغ بلور» (رامبد جوان) و «در کنار هم» (فتحعلی اویسی) از دیگر عناوینی هستند که او در تلویزیون برای آدمهای مختلف اینعرصه بازی کرد. سال 1383 بود که برای اولینبار (و تابهامروز آخرینبار) تصمیم به کارگردانیِ یک فیلم سینمایی گرفت که نتیجهاش شد: «دربهدرها»: توفان؛ جوانی روستایی، بهجای عمویش چندروزی سرایداری یک باغ را برعهده گرفته. در یکشب بارانی، عروسکهای مختلف؛ از سقنقور گرفته تا اسیگونزالس، مادر فولادزره، یهکتی، سامانتا و ... بهاینتصورکه باغ، خانه مادربزرگ است به آنجا پناه میبرند. توفان که غافلگیر شده، ابتدا از دوستی با آنها سر باز میزند؛ اما... مهیار مجیب، لیلی رشیدی، رضا فیاضی و مریم سعادت از بازیگران این فیلم بودند که گرچه موفقیتی در گیشه کسب نکرد؛ اما در جشن خانه سینما و جشنواره فجر تحویل گرفته شد. حضور او بهمرور در سریالها کمتر شد و عمده فعالیتش در تلهفیلمها رقم خورد که بعضاً در حیطه کمی یا کودک نیز نبودند؛ کلیشههایی که او دراینسالها اگرچه بهشکلی موفق آنها را در یکسری از آثار سینمایی و تلویزیونی شکسته؛ اما هنوز نتوانسته کاملاً از زیر سایه آن خارج شود. «نوک برج» با پوراحمد، «میم مثل مادر» با ملاقلیپور، «بیداری» با مؤتمن، «تله» با الوند را میتوان تلاشهای او در حوزه کارهای جدی در سینما درآنسالها قلمداد کرد. شاید بتوان گفت که یکی از بهترین حضورهای او بهرغم کوتاهیِ طول نقش، در اولین فیلم بلند سینمایی سید محمدرضا خردمندان رقم خورد: «بیستویک روز بعد» که در بخش مسابقه سودای سیمرغ 35اُمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت و نامزد بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شد. سال 1391 بود که مرضیه برومند با سریال «آبپریا» به حوزه آشنای خودش برگشت و اینبار از صدیق، بازیِ تازهای گرفت؛ آنهم در یک مجموعه فانتزی. اینمجموعه که داستان آن به محیطزیست میپرداخت، در لوکیشنهای متفاوت و در شهرهای مختلف با آبوهوای متنوع فیلمبرداری شد. این دونفر حالا در «شهرک کلیلهودمنه» باردیگر دست یاری به هم دادهاند تا اتفاقی بهیادماندنی را رقم بزنند؛ اتفاقیکه تااینجایکار بسیارموفق از آب درآمده است. اینبار صدیق یک تجربه متفاوت را از سر میگذراند و نشان داده چه صداپیشه شیرینی بوده و ما خبر نداشتیم.
مصطفی رفعت