آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
چرا تئوری‌های توطئه این‌قدر جذاب‌اند؟
کد خبر: 292271 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۷ مهر - 08:58

چرا تئوری‌های توطئه این‌قدر جذاب‌اند؟

این‌روزها، تقریباً دونفر از هر پنج آمریکایی که در یک نظرسنجی شرکت کردند می‌گویند قطعاً یا احتمالاً هیچ‌وقت واکسن جدید کووید ۱۹ را نخواهند زد. احتیاط بسیاری از مردم درمورد این واکسن قابل‌درک است، چراکه نشان از فناوری جدیدی دارد: حاوی mRNA است و مردم نگران‌اند که ممکن است ژنومشان را برای همیشه تغییر دهد. درواقع، به‌محض‌اینکه سلول‌ها اطلاعات زیستی این mRNA را می‌خوانند و به پروتئین اسپایک ویروسی ترجمه می‌کنند، mRNA به‌سرعت تجزیه می‌شود. سپس پروتئین تولیدشده واکنش سیستم ایمنی را برمی‌انگیزد. این واکسن نه می‌تواند به انسان‌ها ویروس کرونا منتقل کند، نه می‌تواند تغییری در دی‌ان‌ای آن‌ها ایجاد کند و نه حاوی تراشه‌ای میکروسکوپی است. بااین‌حال، برخی از این طرفداران جنبش ضدواکسن ظاهراً معتقدند که واکسن درواقع پوششی است برای طرحی شرارت‌بار ازطرف بیل گیتس، بنیان‌گذار مولتی‌میلیاردر مایکروسافت، که قصد دارد با کاشت نوعی فناوری میکروسکوپی ردیابی درون ما بر ما، بر اقتصاد و سپس بر جهان سلطه پیدا کند. در نتیجه چنین باوری، بیل گیتس و خانواده‌اش بارهاوبارها تهدید به مرگ شده‌اند. علی‌رغم رخدادهای پیچیده، فناوری‌های گیج‌کننده جدید و گاهی اطلاعات متناقض، قدرتِ توضیحیِ روایتِ مرموز اما کلی به‌آسانی بر تبیین‌های معمولی و کسل‌کننده از دنیا چیره می‌شود. ازنظر کسانی‌که تحت‌تأثیر چنین باورهایی قرار دارند،‌ در پسِ واقعیتِ قابل‌مشاهده نقشه‌هایی هست که به‌دست سازمان‌ها و افراد قدرتمند و با نیاتی بدخواهانه -کنترل ما، آسیب‌رساندن به ما یا کشتنمان- چیده شده است. برخی از این توطئه‌ها خنده‌دار یا بی‌ضررند، مثل این تصور که زمین تخت است یا فرود انسان روی ماه در سال ۱۹۶۹ جعلی بود. بعضی دیگر، مثل باور به زیان‌باربودن واکسن‌ها، می‌تواند به شیوع بیماری‌ها یا به شکست مهار یک همه‌گیری مرگبار منجر شود. حتی برخی‌دیگر، مانند این باور که تغییرات اقلیمیِ ناشی از فعالیت‌های انسانی دروغ است (۱۳ درصد از پاسخ‌دهندگان آمریکایی به‌این‌باور دارند) سیاره‌مان را تهدید می‌کنند. اما تئوری‌های توطئه چیز جدیدی ندارند یا مختص آمریکایی‌ها نیستند. این تئوری‌ها همیشه درطول‌تاریخ و در فرهنگ‌های مختلفی که این پرسش در آن‌ها مطرح بوده رایج بوده‌اند: چه‌چیزی باعث می‌شود انسان‌ها در برابر این‌همه توضیحات عجیب‌وغریب درباره تجربیات روزمره آسیب‌پذیر باشند؟ حتی قبل از ساخت واکسن، نظریه‌پردازان توطئه درمورد منشأ همه‌گیری کرونا خیلی تردید داشتند. این همه‌گیری نمی‌تواند نتیجه تماس میان انسان‌ها و خفاش‌ها و مورچه‌خوارهای پولک‌دار باشد که حین خریدوفروش در بازار ووهان چین رخ داده است. درنتیجه منشأ طبیعی ندارد. به‌گفته این نظریه‌پردازان توطئه -رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، دونالد ترامپ، یکی از سرشناس‌ترین آن‌هاست که ویروس SARS-CoV-۲ (عامل بیماری کووید ۱۹) را «کونگ فلو» خواند- در این همه‌گیری مرگبار چیزی اتفاقی یا عاری از تقصیر وجود ندارد. طبق نظرسنجی جدید NPR/Ipsos، چهل درصد آمریکایی‌ها معتقدند این ویروس در آزمایشگاهی چینی ساخته شده است، برخلاف این واقعیت که مقایسه توالی ژنتیکی ویروس کرونا در انسان‌ها و ویروسی که از ناقل‌های حیوانیِ منشأ ویروس جدا شده بود نشان می‌دهد که چنین شاهکاری بسیار بعید است. (استدلالش این‌است‌که اگر کسی بخواهد کروناویروس جدیدی مهندسی کند، باید آن‌را از روی قالب ژنتیکی ویروسی ساخته باشد که بیماری‌زایی‌اش شناخته شده است. ولی تحقیقات نشان می‌دهد که قالب SARS-CoV-۲ تفاوت اساسی دارد با قالب کروناویروس‌هایی که تاکنون تجزیه‌وتحلیل شده‌اند؛ و بیشتر شبیه کروناویروس‌هایی است که در خفاش و مورچه‌خوار پولک‌دار پیدا می‌شوند و این قویاً نشان می‌دهد ویروس مذکور ساخته دست بشر نیست). یکی از ویژگی‌های فریبنده تئوری‌های توطئه این‌است‌که بسیاری‌ازآن‌ها دست‌کم شدنی به‌نظر می‌رسند. تولید یک ویروس کامل با مهندسی زیستی ازلحاظ نظری ممکن است، هرچند ازنظر فنی نامحتمل می‌نماید. افزودن تراشه ردیابی میکروسکوپی به واکسن به‌نظر می‌رسد درست در لبه مرز بین فناوری پزشکی و داستان‌های علمی-تخیلی قرار دارد. همه می‌دانند که بیل گیتس سرمایه‌گذاری زیادی درراستای مهار و درمان این همه‌گیری کرده است: بنیاد بیل و ملیندا اعلام کرده مبلغ یک‌میلیارد و ۷۵۰میلیون‌دلار به مبارزه جهانی علیه کووید ۱۹ اختصاص می‌دهد، که شامل حمایت از آزمایش‌ها، درمان‌های ابتکاری و درواقع واکسن‌ها می‌شود. سرمایه‌گذاری این بنیاد در مبارزه علیه همه‌گیری کرونا همسو با اقدامات قبلی‌اش درزمینه بیماری‌هایی مثل ایدز، سل و مالاریاست اما این‌کار مانع آن نشده که نظریه‌پردازان توطئه کمک‌های مالی بنیاد به تولید واکسن برای مقابله با کروناویروس جدید را شاهدی بر انگیزه مالی گیتس برای تداوم‌بخشیدن به آن بدانند. چیزی‌که شکست این تئوری‌های توطئه خاص را دشوار می‌کند این‌است‌که تصور عمومی که اساس آن‌ها را تشکیل می‌دهد، یعنی این تصور که ما دستخوش تأثیر و نفوذ عواملی پنهانی هستیم، نه‌تنها باورپذیر است بلکه گاهی درست از آب درمی‌آید. به‌گفته شوشانا زوبوف، پژوهشگر آمریکایی، فیس‌بوک، آمازون و گوگل «سرمایه‌داران نظارتی بی‌رحم» هستند که حجم‌های عظیمی از داده‌های مربوط به سلایق شخصی ما را به‌طور کارآمد و بدون رضایت ما جمع‌آوری می‌کنند؛ سپس این اطلاعات را به‌صورت پول درمی‌آورند و از آن برای پیش‌بینی و شکل‌دادن به رفتار ما بهره می‌برند. این‌روزها کیست که آگهی‌های اینترنتی را براساس اشاره زودگذرش به موضوعی در مطلبی در شبکه‌های اجتماعی یا حتی در ایمیل شخصی‌اش تجربه نکرده باشد؟ درواقع نگرانی از اینکه مخفیانه کنترل شویم ممکن است بر واقعیتی استوار باشد. بااین‌حال، خطای شناختی‌ای که در تفکر توطئه‌باور نقش اساسی بازی می‌کند عبارت‌است‌از ناتوانی در تشخیص چیزهای باورپذیر اما خیالی از چیزهای واقعی. جمعیتی خشمگین از هواداران ترامپ که روز ششم ژانویه با یورش به ساختمان کنگره آمریکا فریاد می‌زدند «دزدی را متوقف کنید!» و «نبرد برای ترامپ!» کاملاً متقاعد شده بودند که نتیجه انتخابات با تقلب و دست‌کاری در آرا دزدیده شده، برخلاف این واقعیت که ترامپ عملاً با اختلاف ۷میلیون رأی بازنده انتخابات بود و نتوانسته بود شواهد محکمی برای شکایات خود ارائه کند. حالا چگونه این جمعیت -در کنار حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد از رأی‌دهندگان دموکرات، طبق نظرسنجی‌ها- این دروغ مضحک را می‌پذیرند که او پیروز انتخابات است؟ این باور به‌خاطراین نبود که آن‌ها دچار روان‌پریشی گروهی شده بودند. بعید است ده‌هامیلیون آمریکایی به‌طور بالینی دچار توهم آشکار شده باشند. پاسخ در خصلتی اساسی از قوه شناخت و روان‌شناسی انسان نهفته است:‌ طبیعت ما انسان‌ها متناسب با باورپذیری ساخته شده، نه حقیقت. ما به حس شهودی خود متکی هستیم، که معمولاً گمراه‌کننده است، نه به واقعیت‌ها. و این ویژگی شناختی نقطه‌ضعف خاصی برای ماست در عصر رسانه‌های دیجیتال که ما را زیر سیل اطلاعات -همچنین اطلاعات نادرست و اطلاعات گمراه‌کننده آشکار- غرق کرده است، چون ناگزیر به داده‌هایی کشیده می‌شویم که جهان‌بینی ما را تأیید می‌کنند و از داده‌هایی که آن‌را نقض می‌کنند دور می‌شویم. این اثر با الگوریتم‌هایی تقویت می‌شود که اکنون حاکم بر بسیاری از دانسته‌هایی است که فکر می‌کنیم می‌دانیم -یا می‌خواهیم بدانیم. این الگوریتم‌ها اطمینان می‌دهند که بعید است با اطلاعاتی روبه‌رو شویم که باورهای محبوب ما را نقض می‌کنند. برای بیرون‌رفتن از این حباب اطلاعاتی خودپایدار که با اعضای دیگر «قبیله‌مان» سهیم هستیم، باید قدمی خودآگاه و برخلاف شهود برداریم. مسلماً شورشگران طرفدار ترامپ به حرف‌های رئیس‌جمهور پیشین و رسانه‌های تبلیغاتی او، مانند «شبکه یک خبری آمریکا»، زیاد گوش می‌دادند و روایت آشکارا کاذب اما به‌لحاظ هیجانی جذاب را درمورد تقلب انتخاباتی در سطح گسترده شنیده بودند -روایتی که دقیقاً چیزی را تأیید می‌کرد که مشتاقانه می‌خواستند باورش کنند: اینکه ترامپ پیروز انتخابات است. همان‌طورکه نظرسنجی از رأی‌دهندگان جمهوری‌خواه به‌خوبی نشان می‌دهد، بخش عظیمی از جمعیت انسانی به تئوری‌های توطئه باور دارند. این باعث می‌شود نتوانیم به‌آسانی از این پدیده بگذریم و آن‌را فقط تفکر عجیب‌وغریب یک عنصر بی‌اهمیت یا نوعی آسیب روانی بدانیم؛ همه ما بیش از چیزی‌که جرئت بیانش را داشته باشیم مستعد باورهای نادرست هستیم. مثلاً، دست‌کم نصف اهالی نیویورک طی یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۴ موافق این نظر بودند که دولت آمریکا «در روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ یا همان‌روزها ازقبل می‌دانست که حملاتی برنامه‌ریزی‌شده وجود دارد و آگاهانه اقدامی نکرد». همچنین، در تحقیق از یک جامعه آماری معرفِ آمریکایی‌های سراسر کشور، ۳۷ درصد موافق جمله زیر بودند: «سازمان غذا و دارو عمداً مردم را به‌خاطر فشار شرکت‌های داروسازی از درمان‌های طبیعی سرطان و بیماری‌های دیگر منع می‌کند». ۳۱ درصد دیگر گفتند نمی‌دانند و ۳۲ درصد نیز مخالف بودند. این‌دست باورها مزیت تکاملی قدرتمندی دارند، یا زمانی داشتند، که با ویژگی‌های شناختی تثبیت‌شده ما تأیید می‌شود. ما انسان‌ها درطول‌تاریخ بیشتر به‌صورت گروه‌های کوچک شکارچی-گردآورنده زندگی کرده‌ایم. بقای ما تاحدی بستگی داشت به توانایی ما در شناسایی و دفع خطرات مختلف. غیر از حیوانات درنده، خطراتی هم ازسوی قبیله‌های دیگر انسان‌ها را تهدید می‌کرد. مثلاً، پژوهشگرانی در کنیا سال ۲۰۱۲ بقایای وحشتناک بیست‌وهفت جسد را در سایت باستانی ناتاروک پیدا کردند -جمجمه بعضی از این اجساد خرد شده بود و دست‌هایشان از پشت بسته شده بود- قتل‌عامی که تاریخش به حدود ده‌هزار سال‌پیش برمی‌گردد. اگر بتوانید تصور و پیش‌بینی کنید که ممکن است گروه‌هایی از قبایل دیگر برای آسیب‌رساندن به قبیله شما توطئه‌چینی می‌کنند، این توانایی به شما نوعی مزیت انطباقی خواهد داد؛ هشیاری و احتیاط در برابر دشمنان خارجی -حتی اگر اشتباه باشد- درمقایسه‌با اعتماد نسنجیده استراتژی ایمن‌تری خواهد بود. به‌همین‌دلیل، انسان‌های پارانویایی که همیشه تهدیدهای جهان را ازنظر می‌گذرانند و همواره بدترین گمان‌ها را به دیگران دارند در دنیای خطرناک پارینه‌سنگی از مزیت بقا برخوردار بودند. این‌افراد در دنیای مدرن هم چنین مزیتی دارند. درواقع، ویژگی‌های شخصیتی پارانویایی با دوز کمتر می‌تواند در بسیاری از مشاغل مفید باشد، به‌خصوص برای سیاستمدارانی که باید چالش‌های رقبای خود را پیش‌بینی کنند. غیر از شناسایی تهدید، ما درطول میلیون‌هاسال طوری تکامل یافته‌ایم که الگوها را به‌سرعت تشخیص می‌دهیم و رابطه علی بین اشیا و رویدادها را درک می‌کنیم. اما تمایل ما به شناسایی سریع الگوها و ایجاد تصویری قابل‌درک از جهان هزینه بالایی دارد: این گرایش ما را مستعد خطاهای شناختی می‌کند، مانند دیدن رابطه‌هایی که درواقع وجود ندارند. طبق تحقیق می‌دانیم که کسانی‌که تمایل دارند در رویدادها یا محرک‌های تصادفی طرحی معنادار پیدا کنند بیشتر احتمال دارد تئوری‌های توطئه را تصدیق کنند تا کسانی‌که این سوگیری را کمتر دارند. طی مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۷، ژان ویلم فان پرویژن، روان‌شناس هلندی، و همکارانش از شرکت‌کنندگان پرسیدند که آیا به تئوری توطئه مشهوری باور دارند یا نه، مثلاً این دیدگاه که دولت آمریکا پیشاپیش از حملات تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ خبر داشت و به مردم هشدار نداد. پژوهشگران باور شرکت‌کنندگان به تئوری اختصاصی آزمایش را نیز ارزیابی کردند -یعنی این تئوری که شرکت تولیدکننده نوشیدنی معروف ردبول مواد خاصی به آن اضافه کرده تا میل مصرف‌کنندگان را به محصول خود افزایش دهد. سپس از شرکت‌کنندگان درباره توالی نتایج پرتاب سکه سؤال شد که به‌صورت تصادفی با یک کامپیوتر ایجاد شده بود، واقعیتی که شرکت‌کنندگان از آن بی‌خبر بودند. کسانی‌که بیشتر احتمال داشت نظم یا الگویی در این دنباله تصادفی پیدا کنند، بیشتر متمایل به تصدیق هر دو باور مبتنی‌بر نظریه توطئه بودند. در مطالعه‌ای دیگر، نقاشی دو هنرمند متفاوت را به شرکت‌کنندگان نشان دادند و از آن‌ها پرسیدند: «دراین‌تصویر تاچه‌حد الگویی می‌بینید؟». یکی از تصاویر نقاشی قطره‌ای آشفته اثر جکسون پولاک، نقاش نوگرای آمریکایی، و یکی‌دیگر اثر ویکتور وازارلی، هنرمند مجارستانی، بود که به‌خاطر ساختار و معنای طرح‌های منظمِ آثارش مشهور است. پژوهشگران دریافتند که درک الگو در نقاشی‌های بی‌ساختار پولاک به‌طور معناداری باور به نظریه‌های توطئه موجود و ساختگی را پیش‌بینی می‌کند. درمقابل، دیدن الگو در نقاشی‌های ساختارمند وازارلی با باورهای مبتنی‌بر نظریه توطئه بی‌ارتباط بود. این یافته‌ها مؤید این فرضیه است که باورهای نامعقول از تمایل به دیدن نظم و الگو در جاهایی ناشی می‌شود که واقعاً هیچ نظم و الگویی ندارد. نمونه بارز تئوری توطئه دوران ما «کیواِینان» است که از تشخیص الگوی خیالی محض فراتر می‌رود و یک توطئه پنهانی بزرگ را ازطرف دیگران می‌بیند و حتی مدعی است قدرت پیشگویی حوادث آینده را دارد. طبق ادعای طرفداران کیواِینان، جنگ ترامپ علیه فرقه‌ای مخفی از نخبگان پدوفیل به «توفان» خواهد انجامید و در این توفان فرقه مذکور رسوا خواهند شد، اعضایش مجازات خواهند دید و آمریکا به دوران بزرگیِ حقیقی بازخواهد گشت. کیواِینان دراصل آمیزه‌ای است از هزاره‌گرایی، که رؤیای بازگشتی بزرگ را پیش از آمدن وضعیتی عالی از آینده جهان مطرح می‌کند، و تهمت باستانی خون، که یهودیان را متهم می‌کرد به کشتن بچه‌های مسیحی و خوردن خونشان، بااین‌تفاوت‌که پیروان کیواِینان مدعی‌اند که اعضای این فرقه پدوفیل‌هایی شیطانی‌اند که قربانیان خود را می‌خورند تا ماده‌ای به‌نام آدرنوکروم استخراج کنند، که ادعا می‌شود عمر را طولانی می‌کند. نکته قابلِ‌توجه، غیر از اشتیاق نظم، در تئوری‌های توطئه بزرگ، مثل کیواِینان، ادعای داشتن علمی خاص و دست‌نیافتنی درباره جهان است. نوعی ترس از مطمئن‌نبودن و پیچیدگی وجود دارد که باورهای مبتنی‌بر نظریه توطئه برای دفع آن‌شکل گرفته‌اند. این باورها سلاح نهایی جنبش «هیچ‌ندانم‌گرایی» ۴ است: وقتی نظریه‌ای برای همه‌چیز دارید، می‌توانید یادگیری و واقعیت‌ها را کنار بگذارید -همین‌طور هر فکری را که نشان می‌دهد دانش واقعی و تخصص ارزشمند است. روان‌شناسی نظریه‌پردازی توطئه با بیزاری از تصادفی و اتفاقی دانستن رویدادها کاملاً همخوانی دارد؛ ما بیشتر ترجیح می‌دهیم که فکر کنیم هر اتفاقی دلیلی دارد. من که شغلم روان‌پزشکی است همیشه شاهد این‌موضوع بوده‌ام. بسیاری از بیمارانی که دچار سرطان بدخیم می‌شوند با خود می‌گویند چه «کار بدی کردند» که مریض شدند و ترجیح می‌دهند این بیماری را نوعی مجازات بدانند نه ناشی از جهش ژنتیکی یا قرارگرفتن درمعرض عوامل بیماری‌زای محیطی، که هر دو اتفاق‌هایی کاملاً تصادفی و عاری از معنایی ذاتی‌اند. ما انسان‌ها خوشنودی لحظه‌ایِ معنا و باورپذیری را بر واقعیت‌ها و حقیقت ترجیح می‌دهیم و این باعث می‌شود در دنیایی که پیوسته ما را زیر سیل اطلاعات می‌گیرد آسیب‌پذیر باشیم، اطلاعاتی که بیشترش نادرست یا آن‌قدر سنگین و گیج‌کننده است که نمی‌توان صحت‌وسقمش را معلوم کرد. برای گونه‌ای که مصمم است به ربط‌دادن نقاط به هم و درک جهان، این بستر جدید و خطرناکی برای پرورش تئوری‌های توطئه خواهد بود. مردم به‌طور غریزی چیزهایی را که در ابزارهای ارتباطی خود می‌بینند، می‌خوانند یا می‌شنوند راستی‌آزمایی نمی‌کنند؛ این‌کار نیازمند تلاش شناختی بیش‌ازاندازه و درتضادبا روشی است که مغز ما با آن تکامل یافته است. اما راستی‌آزماییِ آنی دقیقاً همان واکنش شناختی‌ای است که باید به‌صورت جامعه واحد آن‌را تقویت کنیم -روشی که آموزش می‌تواند به ترویج آن کمک کند. تحقیقات نشان می‌دهد که بالارفتن سطح آموزش با باور به تئوری توطئه رابطه معکوس دارد، شاید به‌این‌علت‌که یادگیری و مطالعه تفکر انتقادی و شکاکیت را تقویت می‌کند و باعث می‌شود حس شهودی گمراه‌کننده خودمان را آسان‌تر سرکوب کنیم. این نبردی دشوار است، اما درحال‌حاضر با چالش‌هایی مواجهیم -انواع تهدیدها علیه دموکراسی، همه‌گیری، تغییر اقلیم و ...- که بقایمان درمواجهه‌با آن‌ها بستگی دارد به توان مقاومت ما در برابر تفکر توطئه‌باور و پذیرش واقعیت‌هایی که باورهای ما را به‌چالش می‌کشند. شاید نقطه شروع خوب این‌باشدکه تغییرات اجتماعی و اقتصادی را برگردانیم به وضعیت قبلی‌اش، تغییراتی که روزبه‌روز سطوح عالی پیشرفت تحصیلی را به عده‌ای نخبه اختصاص داده و از دسترس دیگران دور کرده است. تعجبی ندارد که به یک توطئه شبیه است.
مجتبی هاتف/ ترجمان

 

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه