کد خبر:
292272
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۱ يکشنبه ۱۷ مهر -
09:01
تبِ گرفتن «مدرک دکترا»
چندیندهه است که در کشور ایران تب گرفتن مدرکهای تحصیلی بالا گرفته است. اینمسئله طی سالهای اخیر بهطرز عجیب و غیرقابلباوری رشد بیشازحدی نشان میدهد. براینمبنا هرساله بر تعداد افرادیکه میخواهند مدارک تحصیلی دانشگاهی فوقلیسانس و دکترا داشته باشند، روزبهروز بیشتر میشود. همینموضوع به یکی از عوامل اصلی مهاجرت نخبگان از کشور تبدیل شده است. دراینجا باید به این سؤال پاسخ داد که آیا مدرک تحصیلی و آنهم دکترا داشتن تاچهحد میتواند کارآمدی، هوشمندی یا موفقیت را در زندگی ما محقق کند؟ بهنظر میرسد قبلازاین که به این سؤال پاسخ دهیم، لازم است به این بپردازیم که تاچهحد کسانیکه مدرک دکترا میگیرند، از تواناییهای لازم آن مدرک برخوردارند؟ آیا یک فردیکه دارای دکترای علوم اجتماعیست به حد یک فرد متخصص دراینزمینه، توانایی اجرایی و انجام کار در حوزه تخصصی خود را دارد؟ گویا بهرغم آسانگیری و امکان گرفتن مدارک دکترا، بهموازاتآن در جامعه هوشمندی، دانشافزایی و توسعه گسترش نیافته است. درواقع باید بپذیریم وقتی تعداد فارغالتحصیلان تااینحد افزایش یافته است چرا حال جامعه بهتر نشده است؟ بهعنوان نمونه بسیاری از کسانیکه در مسندهای سیاسی پستهای کلیدی و مدیریتی دارند، اکثراً دارای مدارک فوقلیسانس به بالا هستند؛ اما واقعیت نشان میدهد که در بسیاری از زمینهها و درعمل، ناکارآمدی بهشکل بسیار گستردهای در زندگی جمعی ما ایرانیان درحالوقوع است. البته این رؤیاسازی داشتن مدرک دانشگاهی، موضوعیست که از جهان غرب به ما رسیده است. باوی اسکات میگوید: «رقابت در اقتصاد جهانی امروز بدون مدرک دانشگاهی عملاً غیرممکن است». دان رادرن نیز میگوید: «مدرک دانشگاهی نیز کلید تحقق رؤیایی آمریکاییست که ارزش فداکاری مالی را دارد زیرا قرار است دری را رو به دنیایی از فرصتها باز کند»؛ اما همچنان باید پرسید که چگونه میشود این رؤیاها را ازطریق مدرکهای دانشگاهی محقق ساخت؟ هرچندکه بعضاً در بازار افرادی حضور دارند که بهواسطه مدرک تحصیلی، توانستند در زندگی موفق شوند؛ اما واقعیت باید بدانیم که چنددرصد از افرادیکه دارای مدرکهای تحصیلی دانشگاهی عالیه هستند، توانستهاند به شادی عمیق، موفقیت و تکامل روانی و معنوی برسند؟ چنددرصدِ پزشکانی که درحالحاضر درآمدهای میلیاردی دارند، توانستهاند از راه مدرک زندگی خود را تغییر دهند؟ و چنددرصد آنها راه خوشحالی عمیق را میدانند؟ همه اینها موضوعاتیست که باید درخصوص آنها تحقیقهای عملی و عینی جدی صورت گیرد. البته از تحولات اجتماعی فضای داخلی کشور نیز نباید غافل شد. در سالهای اخیر ضربآهنگ رشد سریع گرفتن مدرک کاردانی و کارشناسی باعث شده تا تعداد دانشگاههای خصوصی در کشور افزایش یابد بهطوریکه بانگاهیبه جغرافیای آموزشی کشور، شاید ما جزو معدود کشورهایی باشیم که حتی در روستاها و شهرهای کوچکمان نیز فضاهای دانشگاهی داریم. البته قصدم ایننیستکه بخواهم با وجود دانشگاه بهلحاظ هویتی مخالفت کنم. طبیعتاً اگر در جامعهای امکان تحصیل فراهم شود، سطح فرهنگ آن جامعه رشد خواهد کرد؛ اما واقعیت ایناستکه اگر با اندیشه توسعه به موضوع آموزش عالی در ایران نگاه کنیم، بهنظر میرسد با افزایش تعداد مدرک تحصیلی وضعیت فکری و فرهنگی جامعه چندان تغییر نکرده است. بهعنوانمثال آمار خشونتهای خیابانی حاکیازآناستکه ما همچنان در تعامل و ارتباط خود با بحرانهای جدی مواجه هستیم یا آنکه وقتی به مدرک دانشگاههای نگاه میکنیم این انتظار را داریم افراد متخصص بتوانند تغییرات اساسی در جامعه خود بهوجود آورند؛ اما سؤال ایناستکه تاچهحد محصولاتی که توسط متخصصین داخلی ساخته میشود توانایی رقابت با نمونههای خارجی را دارد؟ البته باید درنظر داشت که شاید نسبت به گذشتههای دور ایران توانسته در مسیر رشد و توسعه اقتصادی خود موفقیتهایی را کسب کند؛ اما نسبت به تعداد مدرک تحصیلی (بعضی براینباورندکه تعداد مدارک تحصیلی دانشگاهی در ایران از برخی از کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز بیشتر است)، این سؤال را در ذهن هر فرد ایجاد میکند که پس چرا باتوجهبه اینهمه مدرک تحصیلی میزان هوشمندی، تغییروتحول در جامعه با کندی مواجه است؟ چرا ما نتوانستهایم روابط بین نسل گذشته و نسل جدید را احیاء؛ و شکافهای نسلی را پُر کنیم؟ چرا در جامعه ایران اعتیاد تااینحد گسترش یافته است؟ به چه دلیل در جامعه ایرانی آمار قتل و خودکشی بهویژه در میان نخبگان روبهتزاید است؟ چرا سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی علیرغم گسترش مدرکهای تحصیلی روبهافول و نزول است؟ همه اینها نکاتیست که نشان میدهد آنچه در جامعه تب آن بالا گرفته، داشتن کاغذی بهنام مدرک است نه الزاماً داشتن تخصص یا توانمندیهای ویژه. ضمناً باید بپذیریم بهموازات گسترش مدارک دانشگاهی، بازار کار نتوانسته آنچنان گسترش یابد. درواقع دولت امکان استخدام کردن اینتعداد فارغالتحصیل دانشگاهی را ندارد و بخش خصوصی نیز باتوجهبه رکود، مسائل اقتصادی و تحریمهای چندساله اخیر، کمتر توانستهاند استخدام نیروی کار اقدام کنند. نتیجه اینروند ایناستکه وقتی افرادی مدارک تحصیلی دانشگاهی عالیه دارند یا امکان کار یا شغل را در بازار ندارند با سرخوردگی و خودکمبینی مواجه میشوند. این سرخوردگیها میتواند آسیبهای اجتماعی را بهتبع خود درپی داشته باشد. ناگفته نماند که دراینجا باید به مسئله زنان نیز توجه کرد. اکنون تعداد زنانیکه مدرکهای تحصیلی دانشگاهی دارند نسبت به چنددههقبل چندینبرابر شده است. اکنون هزاران زن با مدارک تحصیلی دانشگاهی با مردان برای جذب در بازار کار رقابت میکنند؛ اما واقعیت ایناستکه باید به اینموضوع توجه کنیم که اگرچه زنان ما مدارک تحصیلی دانشگاهی دارند اما تاچهحد میتوانند با این مدرک تحصیلی وارد عرصه عمل شوند و نقش اجتماعی خود را بهخوبی ایفا کنند؟ موضوعیست دربارهاش ابهام وجود دارد. تاچهحد بازار کار مردانه اجازه رشد به زنان را میدهد؟ البته در سالهای اخیر زنان در حوزههای دانشگاهی توانستهاند بیشترازگذشته نقشآفرینی کنند. تعداد اعضای هیئتعلمی یا مدیران گروهها و رؤسای دانشکدهها تاحدزیادی در بسیاری از دانشگاهها زنان هستند؛ اما همچنان ما کمتر رئیس واحد دانشگاهی را از زنان میبینیم. پس همه اینها نشان میدهد داشتن مدرک نتوانسته پاسخی به نیازهای زنان جامعه ایران بهطور عمقی بدهد. حال باید پرسید تاچهحد توانستهایم به نیازهای واقعی جامعه پاسخ دهیم؟ دراینجاست که نکتهای که توماس سوول مطرح میکند حائزاهمیت میشود. او میگوید: «در یک دموکراسی، ما همیشه نگران نادانی افراد بیسواد بودهایم. امروز باید نگران ناآگاهی افراد دارای مدرک دانشگاهی باشیم». درواقع شاید معضل یا آسیبهایی که امروز از افراد فارغالتحصیل دانشگاهی به جامعه وارد میشود را بهعنوان یکی از مهمترین مسائل و مشکلات جامعه درنظر گرفت. بسیاری از افرادیکه مدرک تحصیلی دانشگاهی عالیه دارند اما از تواناییهای لازم درآنرشته برخوردار نیستند؛ مثلاً در تحقیقی که توسط نگارنده انجام شد از هر 10نفر فارغالتحصیل رشته جامعهشناسی در سطح دکترا، هشتنفر آنها هیچیک از کتب اصلی مارکس، وبر، دورکیم و زیمل را نخوانده بودند. ایندرحالیستکه این چهارنفر جزو بنیانگذاران جامعهشناسی بهحساب میآیند و از هر 10نفر، هشتنفر آنها، امکان و تسلط خواندن مقاله بهزبان دوم یعنی انگلیسی، فرانسه یا سایر زبانها را ندارند. همه اینها نشان میدهد وقتی افرادی فارغالتحصیل هستند اما توانایی اظهارنظر کارشناسی را در رشته خود ندارند ما با بحران و فقدان معنا و تولید معرفت در جامعه روبرو میشویم. ازطرفی اینمسئله ممکن است باعث شود تا اینافراد با تخصص سطحی با نوشتن مقاله یا کتابهایی که چندان عمیق نیست، فضای تزلزل و سطحینگری و کلیشهای زیستن را در حوزههای تخصصی و علمی پدید آورند؛ اما ممکن است این سؤال مطرح شود که درحالحاضر جامعه به چهچیز نیاز دارد؟ بهنظر میرسد جامعه برایآنکه بتواند در روند توسعه به موفقیت دست یابد به عناصر و مؤلفههای بسیاری نیاز دارد؛ اما شاید بتوان از بین آنها به سه مؤلفه بیشتر اشاره کرد:
1. تفکر خلاق
2. تفکر
3. خردورزی مهرورزانه
بهنظر میرسد این سه مؤلفه اشکال جدید سواد است که میتواند در یک جامعه تحول ایجاد کند. ما نیازمند آنیم که تفکر عمیق و خردورزی بصیرتبخش را در جامعه گسترش دهیم. برایآنکه بتوانیم در زندگی تحول ایجاد کنیم باید در این سه زمینه راهکارهایی را داشته باشیم. تازمانیکه خلاقیت در یک جامعه رشد نکند، آن جامعه نمیتواند از مسیر تفکر خطی رهایی یابد. ازطرفدیگر تازمانیکه ما قدرت نقد و شیوههای گفتگو را با یکدیگر تمرین نکنیم، نمیتوانیم به نتایج مطلوب برسیم؛ ازهمهمهمتراینکه خردورزی مهرورزی یعنی توانایی ایجاد خدمت به خود و دیگران، همدلی کردن و توجه خاص به دیگران شامل جهان اطراف، طبیعت، مردم، اشیاء و همه حیوانات، گیاهان و ... خود موضوع بسیارمهمیست که باید در دستورکار قرار گیرد. دراینخصوص مارتین لوتر کینگ اشاره زیبایی دارد؛ او میگوید همه میتوانند عالی باشند زیرا هرکسی میتواند خدمت کند. برای خدمت، لازم نیست مدرک دانشگاهی داشته باشید. شما مجبور نیستید فاعل و فعل خود را برای خدمت به توافق برسانید. تو فقط به یک قلب پر از خوبی نیاز داری تا بتوانی روحت از عشق لبریز شود؛ بنابراین همه میتوانند عالی باشند زیرا هرکسی میتواند خدمت کند؛ بنابراین باید تلاش کنیم که بتوانیم دراینزمینهها کارهای اساسی انجام دهیم. درحالحاضر بهنظر میرسد که ازیکسو دانشگاهها با بحران معرفت و معنا مواجه هستند و ازسویدیگر افرادیکه از دانشگاهها فارغالتحصیل میشوند دچار بسیاری از سرخوردگیها خواهند شد. در دهههای آینده افراد و جوامعی موفق خواهند بود که بتوانند زمینههای تفکر عمیق را در خود گسترش دهند.
مهرداد ناظری *جامعهشناس و استاد دانشگاه