آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
«کودکان طلاق» و جدال سرنوشت بین «خودِ موفق» و جهان اطلاعات
کد خبر: 353932 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۲ يکشنبه ۱۴ آبان - 07:42

«کودکان طلاق» و جدال سرنوشت بین «خودِ موفق» و جهان اطلاعات

خانواده، یک واحد اجتماعی‌ست که از ازدواج زن و مرد به‌وجود آمده و فرزندان، کامل‌کننده آن هستند. خانواده، اولین نظام نهادی، عمومی و جهانی‌ست که برای رفع نیازهای حیاتی انسان و بقای جامعه ضروری بوده و گسترش یافته است. دراینجا لازم است مسیر تحول خانواده بیان شود:
1. در جامعه کشاورزی، خانواده ثبات بسیاری داشته و کارکردهای گوناگونی را عهده‌دار بوده. ارزش زن دراین‌جامعه بستگی به ارزش کار او دارد و هر زنی‌که بیشتر از دیگران به تولید اقتصادی کمک کند، مفیدتر و باارزش‌تر به‌حساب می‌آید.
2. در جامعه صنعتی، در نهاد خانواده دگرگونی عظیمی رخ داده که کوچک و کم‌دوام‌تر؛ و کارکردهایش محدود شده است؛ زیرا اعضای خانواده در سازمان‌های مختلف به کار اشتغال داشته و تربیت کودکان به‌عهده پرورشگاه‌ها، آموزشگاه‌ها و پانسیون‌ها واگذار شده و مرد هم به‌تنهایی نان‌آور خانواده نیست؛ لذا امور خانواده به‌صورت اشتراکی و مشاوره‌ای شکل می‌گیرد.
3. در دوره جدید، ما وارد عصر اطلاعات شده‌ایم که در آن، حاکمیت از آن رسانه‌هاست. دراین‌عصر، رسانه بر روند فکری و ادراکی کودک غلبه دارد؛ و کودک طلاق‌، اگرچه ازسوی والدین با مسئله‌ای روبروست اما ازطرف‌دیگر ممکن است با سایر کودکانی که طلاق والدین را تجربه کرده‌اند، بتوانند ارتباط برقرار کنند.
4. افراد پس‌ازتولد تحت‌تأثیر افکار، عقاید و رفتار خانواده خود قرار دارند؛ لذا خانواده اولین فضا و عامل اصلی‌ست که در رفتار تأثیر می‌گذارد و درون‌سازی هنجارها در کودک روی می‌دهد. نکته مهم اینکه والدین به‌هرشکل‌که هستند همان‌گونه در فرزندان اثربخشی دارند؛ اما در عصر جدید علاوه‌بر خانواده؛ اینترنت و فضاهای رسانه‌ای هم در زندگی انسان‌ها دخالت دارد.
5. در سنین اولیه کودک بااینکه هنوز راه نمی‌رود و حرف نمی‌زند ولی حس تقلیدپذیری قوی دارد. حرکات و رفتار اطرافیان درون او حک شده و شخصیت نوزاد تکوین می‌یابد و دراین‌ایام است که طفل به محبت، سرپرستی، نظم، انضباط و محیطی آرام توأم با حسن تفاهم نیازمند است؛ پس توجه والدین به فرزند بسیارمهم و حیاتی ست. کودک، پدر خود را داناترین و تواناترین مرد می‌داند و می‌کوشد کمال و اقتدار او را به رخ دیگران بکشد و به تکیه‌گاهش استحکام بخشد و آنچه در وجود زندگی پدر می‌بیند، بزرگ‌تر و عظیم‌تر مطرح می‌کند. البته نقش مادر هم در خانواده و ارتباط با فرزندان کمتر از پدر نیست و اوست که یار و مددکار طفل در محیط خانوادگی‌ست و به‌نوعی مادر، مفهوم انسان‌بودن را در درون او هویدا می‌سازد.

فقدان والدین
در هر خانواده رویدادهایی به‌وقوع می‌پیوندد که درنوع‌خود مهم است؛ مثلاً باید درنظر داشت: فوت یا طلاق یا جدایی نقش اساسی در هویت کودکان خواهد داشت. برهمین‌اساس گفته می‌شود حضور بدترین خانواده، بهتر از نبودن آن است.

فوت والدین
یکی از جهات متلاشی‌شدن خانواده، فوت پدر و یا مادر است که باتوجه‌به وضعیت موجود در قالب خانواده‌های ایرانی به‌ویژه در سنین کودکی برای فرزند آثار نامطلوبی در وضع خانواده به‌وجود می‌آورد. یتیمِ بی‌پدری که باید در خانواده ناپدری رشد کند؛ یا یتیم بی‌مادری که ناگزیر با زن‌پدر زندگی نماید، با دشواری‌های بسیاری روبرو می‌شوند؛ زیرا هیچ زنی برای کودک یتیم، جای مادر او را نخواهد گرفت و کمتر مردی هم می‌تواند برای یتیمِ پدری، نقش پدر را عهده‌دار شود.

طلاق و جدایی والدین
بعد از فوت والدین، طلاق و جدایی پدرومادر است که دوران تیره زندگی فرزندان خردسال را به‌وجود می‌آورد به‌ویژه‌آنکه گاهی هیچ سرپرست و مسئولی نبوده یا توان مالی هم وجود نداشته که فرد را حمایت کند. جدایی پدرومادر موجب التهاب، نگرانی و تشویش فرزندان می‌شود. هنگام جدایی والدین سرنوشت اطفال بازیچه دست و وسیله انتقام‌جویی آن‌ها می‌شود. محروم‌کردن طفل از دیدار پدرومادر در روحیه‌اش تأثیر سوء گذارده که عکس‌العمل بعدی به‌شکل عصبانیت، بدخلقی، افسردگی و لجبازی نمایان می‌شود. واقعیت اینکه زنان و مردان روزی با شوق و هیجان ازدواج می‌کنند و بعد هم تصمیم می‌گیرند که پیوند را قطع کنند. اگر فرزندی نداشته باشند، بعد از طلاق زندگی‌شان طبیعی می‌شود و مدتی‌بعد سرخوردگی‌ها پایان می‌یابد؛ اما وجود فرزند است که موضوع را پیچیده و دشوار می‌سازد یعنی فرزند یا فرزندانی که سرگردان می‌شوند و با ضربه‌ای که خورده‌اند، باید آینده‌ای مبهم را انتظار بکشند. اگر بخواهیم علل وقوع طلاق را مطرح کنیم فهرستی در برابر خواهیم داشت که پایانی برای آن قابل‌تصور نیست؛ لذا به معدودی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
- عدم گذشت و صبر در زندگی زناشویی
- ناسازگاری طرفین با یکدیگر
- توقعات نابجا
- فریبکاری یا دروغ‌گویی
- بدبینی و تهمت‌زدن به یکدیگر
- نقش منفی افراد خانواده طرفین بر زندگی زوج‌های جوان
- سردی روابط، غرور و خودخواهی
- بیکاری
- عقیم‌بودن
- فقر اقتصادی؛ و ...

سرانجام اینکه شایسته است آنانی که عزم ازدواج نموده‌اند باتوجه‌به اصل تفاهم و هماهنگی نظریات و ارزش‌های موردقبول خود را با یکدیگر به‌اشتراک بگذارند و با تقویت اهرم‌های نظارتی درونی ازقبیل اخلاق و وجدان، از بروز تنش‌ و تعارضات بین خود حتی‌المقدور جلوگیری نمایند. این‌‌ها وقتی مهم‌ترین است که زن و شوهر دارای فرزند بوده که جبراً به او و آینده‌اش باید بیندیشند و بی‌جهت ناسازگاری را مطرح نسازند بلکه باید آن اختلافات را مهار کنند و در اولین برخورد روانه دادگاه‌های خانواده نشده و به‌ سرانجام زندگی خردسالانی که خود به‌وجود آورده‌اند بیندیشند. خودخواهی و غرور را باید کنار بگذارند و تفاهم و سازش در زندگی هدف اصلی باشد. طلاق می‌تواند کودک را بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای به دوران بزرگ‌سالی زودهنگام سوق دهد. ناگفته نماند در بسیاری‌ازموارد کودکان طلاق، به انسان‌های موفق در زندگی مبدل می‌شوند. آن‌ها به‌دلیل سختی‌هایی که در درون خود متحمل می‌شوند رازهای مواجهه با زندگی را زودتر از همسالانشان می‌آموزند. مهم‌ترین نکته درباره افرادی‌که طلاق گرفته‌اند اینکه آن‌ها باید درنظر بگیرند: شاید بتوانند با طلاق از نقش همسری رها شوند اما از نقش والدین‌بودن هیچ‌زمانی نمی‌توانند مرخصی بگیرند. نقش والدینی در عصر تحول و اطلاعات امروز بسیاردشوار است چون رقیب اصلی آن‌ها رسانه‌ها هستند که بر ذهن و احساس کودکان‌ونوجوانان غلبه دارند. درمجموع باید درنظر داشت: تربیت کودک در عصر جدید دشوار است؛ به‌ویژه اگر با پدیده‌ای به‌نام طلاق والدین هم روبرو شویم، کار دشوارتر خواهد بود؛ اما هدف این نوشتار، زدن برچسب طلاق بر پیشانی کودکان نیست چراکه موفقیت در زندگی به عوامل متعددی بستگی دارد که شاید معکوس تجربه طلاق برای کودک او بتواند به انسانی موفق در آینده تبدیل شود و چه‌بسا کودکی در خانواده و در کنار مادر و پدر زندگی می‌کند؛ اما تجربیات تلخی در سال‌های پیش‌رو درانتظارش باشد.
*استاد دانشگاه و فارغ‌التحصیل رشته علوم تربیتی از دانشگاه لندن

منوچهر قاسمی

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه