کد خبر:
385379
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۳ يکشنبه ۱۸ آذر -
08:18
آشنایی با تفکر کتابمحور
کتاب نباشد، توحش قطعیست!
کتاب، یکی از ویژگیها و خصایص تمدن انسانیست. انسانها درطولتاریخ بهحسب تلاش، تعمق و تفکر توانستهاند راهی برای انباشت مبانی معرفتیِ خویش بیابند. بهتعبیر «ویل دورانت»؛ اگر کتابها نباشند، تمدن بشری بهسرعت بهسوی بربریت و خشونت حرکت خواهد کرد. بهعبارتدیگر: انسان اگر توانسته است تاحدی از بربریت و خشونت عبور نماید، ناشی از ورود کتاب به زندگی اوست. هرچندکه در دهههای اخیر ورود رسانههای جدید باعث تضعیف کتابخوانی و مطالعه شده و ازاینمنظر میتوان گفت که بشر درحالتجربهکردن نقصان بزرگیست. ازیکسو او با دادهها و اطلاعات زیادی روبروست و ازطرفدیگر نمیداند چگونه میتواند از این اطلاعات استفاده کند. یکی از شیوههای مؤثر دراینزمینه تقویت «تفکر کتابمحور» است.
بین کتاب و تفکر، یک ارتباط ارگانیک و دیالکتیک دوسویه وجود دارد. درحقیقت، ما میدانیم که انسان، موجودیست متفکر؛ و برای رسیدن به مرحلهای که بتواند زیستن با تفکر را برگزیند، لازماستکه از منابع و مواد موردنیاز استفاده نماید. کتاب درزمینه قدرت تفکر میتواند بسیارمؤثر باشد. تصور کنید اگر در جامعه ایران «دانایی کتابمحور» رشد کند، چه تغییر و تحولی در فرایند رشد و توسعه جامعه پدید خواهد آمد. تصور کنیم در یک حالت آرمانی، در ایران 50میلیوننفر انسان بالغ و اندیشمند وجود داشته باشند و 10درصد این جمعیت، مشغول به تحقیق، بررسی، مطالعه و کتابنوشتن شوند؛ یعنی حدود پنجمیلیوننفر از آنها جزو نویسندگان جامعه ایران خواهند شد. حال درنظر بگیرید: به این پنجمیلیوننفر فرصت و فراغبال فراوان داده شود و از آنها بخواهند که با تلاش خود مرتباً درحالنوشتن کتاب و مقاله باشند و آنها درطول زندگی خود، باتوجهبه امکانات و فراوانی تسهیلات نرمافزاری و سختافزاری که دراختیار دارند، هریک موفق به نوشتن 100جلد کتاب شوند؛ درآنصورت 500میلیون کتاب تولید خواهد شد و اینحجم از انباشت مبانیِ معرفتی میتواند برای یک جامعه، گسترهای اندیشهای، بصیرتی و تحول در حوزه زیست و زندگی پدید آورد ...؛ اما اکنون طبق برخی آمارها؛ ایران بهلحاظ سرانه مطالعه در وضعیت مناسبی بسر نمیبرد. ازمنظری شاید بتوان گفت که هیچ کشوری در جهان امروزه سرانه مطالعه بالایی ندارد. پیچیدگیهای دنیای مدرن، فاصلهگرفتن مردم از دوچرخه، کتاب، گیاهخواری؛ و ازآنسو روآوردن به سبک زندگیِ مصرفی و ناسالم باعث شده تا زمینهها و بسترهای ارتباط بین تفکر و کتاب در جامعه از بین برود؛ اما واقعیت ایناستکه افرادیکه مطالعه میکنند، شهروندانی متفاوت در شهر یا کشور یا جهانِ خود تبدیل میشوند. آنها میتوانند همهچیز را از زوایای متفاوتی موردتوجه قرار دهند. میتوان آنهاکه «مطالعه» جزو خصیصههای شخصیتی آنها بهحساب میآید یا بهتعبیری اینکار را جزو عادات هفتگی خود قرار دادهاند، با هفت ویژگی شناسایی کرد:
۱. افرادیکه مطالعه میکنند در برابر بمبارانهای اطلاعاتی و رسانهای بهسادگی پذیرنده و منفعل نیستند و در برابر هرچیز از وضعیت انفعال بیرون آمده و درمورد آنموضوع و پذیرش آن، تفکر میکنند.
۲. افرادیکه عاشقانه مطالعه میکنند (کرم کتابها) جزو کسانیاند که کمتر از رَویههای خشونتورز در رفتارهای خود استفاده میکنند.
۳. اینافراد در بسیاریازمواقع ناخودآگاه دارای توان تفکر انتقادی میشوند. درحقیقت میتوان آنها را جزو کسانی دانست که قدرت پرسشگری داشته و مرتباً همهچیز را با پرسشهای اساسی، روبرو کرده و میکوشند تا ایدههای مغشوش ذهنی خود را بهمرور بهسمت وضوح و شفافیت سوق دهند.
۴. در افراد کتابخوان اصولاً مسئولیتپذیری بهطور ناخودآگاه تقویت میشود. آنها نسبت به انجام کارهای فردی و جمعی، خود را مسئول میدانند. مهمترین خصیصه انسان کتابخوان ایناستکه او برایش جامعه نیز حائزاهمیت میشود و تلاش میکند کنشگری جمعی را مدنظر قرار دهد؛ مثلاً بعضاً دیده شده برخیازافراد کتابخوان بهراحتی به محیطزیست آسیب وارد نمیکنند؛ حتی تلاش میکنند تا دیگران را علاقهمند به توجه و حمایت از محیطزیست نمایند.
۵. کتابخوانها اصولاً افرادی منصف و صادق بوده و میکوشند در برابر موضوعات منصفانه و صادقانه نظر خود را بیان نمایند.
۶. نکته بسیارمهم دراینافراد ایناستکه آنها به ندانستنِ خود، آگاه بوده و در هرلحظه برای دانستن بیشتر تلاش میکنند. «فرانسیس بیکن» میگوید: «مطالعه، انسان را کامل میسازد، مباحثه او را زیرک میسازد، نوشتن او را دقیق میسازد». باایننگاه میتوان گفت که اگر فردی کتاب و مطالعه را در زندگی خود وارد کند، در مسیر تکامل خویش گام برداشته است.
۷. هفتمین خصیصه افراد کتابخوان ایناستکه آنها در حوزههای مختلف صاحبنظر شده و ایدههای مختص خود را ارائه خواهند داد. درواقع، بهمرور دیگر نه یک اقتباسکننده یا مقلد از دیگران؛ بلکه خود بهمثابه یک متفکر نوآور میتواند دیدگاههایش را مطرح کند.
درایننوشتار هدف آناستکه «تفکر کتابمحور» را به خوانندگان معرفی کنیم. درخصوصاینکه چگونه میتوان تفکر مبتنیبر کتاب را تقویت کرد، شیوههای متفاوتی هست که به برخیازآنها اشاره خواهد شد. تفکر «کتابمحور» یعنی فردی اهل اندیشیدن است و با مطالعه درحالتحقیق و تفحص درباره موضوعات مختلف بسر میبرد. بهتر است وقتی کتاب میخوانیم برایاینکه بتوانیم قدرت تفکر خود را تقویت نماییم، با کتاب به شیوه یک منتقد روبرو شویم و مرتباً نکات و مسائل کتاب را مورد پرسشگری قرار دهیم. از نکات دیگر در تفکر «کتابمحور» توجه به قدرت استدلال، استنباط و تجزیهوتحلیل مسائل مختلف است. درحقیقت، فردیکه کتاب میخواند و تلاش میکند تنوع را در مطالعه خود مدنظر قرار دهد، بهمرور قدرت تجزیهوتحلیل بالاتری مییابد. بهطورکلی، وقتی قرار است چیزی را متوجه شویم، باید بتوانیم معنای آنرا بفهمیم. دراینراستا باید به مؤلفههای فهمیدنِ یک موضوع توجه کرد؛ یعنی بدانیم آنچه را که میخواهیم بفهمیم چیست، چه دلیلی برای فهمیدنش هست، چه پرسشهایی را میتوانیم دراینخصوص مطرح کنیم، درک اولیه ما از موضوع چیست و پس از مطالعه، به چه درکی از موضوع خواهیم رسید؛ و براساسآن؛ شروع به تفسیر موضوع خواهیم کرد. همه اینها کمک میکند تا کتابخواندن، شیوههای اندیشیدن و تفکر را در فرد تغییر دهد. سومین خصیصه تفکر «کتابمحور» تقویت نگرش بازتابیست. درحقیقت، فرد میتواند در مواجهه خود با کتاب بهنوعی بازتاب سوژه به خود اقدام کند. درحقیقت، ما در مقابل سوژه قرار میگیریم و خود نیز به بخشی از سوژه کتاب تبدیل میشویم. در اینکه بتوانیم با داستان همنوا شویم نکته بسیارمهمی وجود دارد: فرد میتواند خود را بهجای شخصیتها و قهرمانهای داستان بگذارد و با آنها مسیر طولانی را طی کند. اینها کمک میکند فردِ کتابخوان بتواند بهمرور ویژگیهای خلقیاش جهت اندیشیدنِ منصفانه، برخوردِ فروتنانه، یافتنِ حسننیت، اعتماد به عقلاندیشیِ خود و مصادیقی اینچنین دست یابند. تفکر «کتابمحور»، قدرت مواجهه با موضوعات مختلف را به انسان بخشیده و به او این امکان را میدهد با خود بهگفتوگو بپردازد و نتیجه گفتوگو را در بستر ذهنیاش تکثیر کند. «سیمین دانشور»؛ نویسنده ایرانی میگوید: «هر کتاب پنجرهای روبهسوی دنیای ناشناخته است که با خواندن آن سفری تازه آغاز میشود». این سفرکردن بهمرور به بخشی از ناخودآگاه فردی افراد تبدیل میشود. اگر تعداد افراد کتابخوان در یک جامعه زیاد شود بهمرور نوع کنشگری افراد در جامعه نیز تغییر یافته و ما با شیوههای مدرنی از رفتار و کنشگری در جامعه مواجه میشویم. آنگاه با «صادق هدایت» همآوا میشویم که میگوید: «کتابها آینه تمامنمای روح بشر هستند که در آن، انسان میتواند خود را ببیند و جهان را بهتر بشناسد». لازمبهذکر است: تفکر بههمراه کتاب، به انسان قدرت کنشگری، خلاقیت، پرسشگری و جهانبینی تحولگرا خواهد داد.
مهرداد ناظری**عضو هیئتعلمی دانشگاه آزاد و مدیر گروه جامعهشناسی ادبیات انجمن جامعهشناسی ایران