کد خبر:
385428
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۸ آذر -
08:04
نگاه توسعه پایدار و نو به «یلدا»
جهان پساکرونا و جهانبینی یلدایی
یکی از تجربیات بشری درخصوص تعامل و ارتباط با طبیعت را میتوان «یلدا» دانست. «یلدا» نوعی تجربه زیسته عمیق انسانیست که به بشر امکان میدهد طبیعت را درک کند و بداند که چگونه باید با آن همسو یا مأنوس شود. بهعبارت بهتر: اگرچه بسیاری از مردم ایران و جهان، آخرینشب پاییز را بهعنوان «یلدا» جشن میگیرند؛ اما باید درنظر داشت که موقعیت معرفتشناختیِ اینشب، فراتر از این جشن است.
ازمنظر نمادین میتوان اینشب را نقطهعطف پیروزی نور بر تاریکی دانست؛ زیرا از فردای جشن شب «یلدا»، روزها بلندتر و شبها کوتاهتر میشود و این جنبه نمادین در تاریخ بسیار مدنظر افراد مختلف قرار داشته. ازمنظری میتوان گفت: هدف نهایی «یلدا»، تقویت آگاهی و خردورزی نسبت به جهل و نادانیست. اگر بخواهیم «یلدا» را با نظریه «عالم مثلِ» افلاطون مقایسه کنیم، میتوان گفت که در قضیه «عالم مثل»، افلاطون شرح میدهد: چگونه انسانها در غارها زندگی میکنند و امکان دیدن نور بیرون از غار را ندارند؛ لذا آنها زمانی میتوانند نور را ببینند که از غار خارج شده و به آگاهی و معرفت برسند. ایننوع نگاه و جهانبینیِ مطرحشده افلاطون با خصیصههای فلسفی «یلدا» همخوانی دارد. «یلدا» نقطهعطفی در پذیرش و تکریم و عشق به طبیعت است. درواقع، ازمنظری میپذیریم که انسانها آفریدههای طبیعت هستند و ازاینرو، باید بتوانند موقعیت خود را درایننظام طبیعی شناخته و براساسآن رفتار نمایند. اگر از یک وضعیت چالشبرانگیزتر سخن بهمیان آوریم، میتوان گفت که این، جهانِ طبیعیست که باید الگوی جهانِ انسانی را پدید آورد. هرچندکه انسان در ساحت انسانی خویش جهان تکنولوژیک را پدیده آورده است. جهان تکنولوژیک اگرچه دستاوردهای بسیار خیرهکنندهای برای بشر؛ بهویژه در قرن بیستویک داشته؛ اما در مقام قیاس با جهان طبیعی، اندکی تقابل و چالش بین این دو جهان دیده میشود؛ بنابراین، اگر ازمنظر جامعهشناختی به «یلدا» نگاه کنیم، باید آنرا یک فرصت استثنایی و تاریخی درراستای فهم بهتر طبیعت و شناخت نوع تعامل و ارتباط خود با جهان طبیعی دانست. دراینجا لازم است نوع جهانبینیهایی که رابطه انسان با طبیعت را مشخص میکند بهاختصار توضیح دهیم؛ سه جهانبینی دراینزمینه وجود دارد.
جهانبینی اول، نگرش غلبه طبیعت بر انسان است. دراینحالت گفته میشود: چون طبیعت قدرتمند و قاهر است، انسان، مقهورِ قدرت آن شده و این دیدگاه، انسان را در موقعیت منفعل نشان میدهد. شاید زمانیکه انسان در جوامع ابتدایی زیست میکرده ایننوع جهانبینی محلی از اعراب داشته؛ مثلاً در برخی از داستانهای اسطورهای میخوانیم که کره زمین بر روی شاخ گاو قرار دارد و وقتیکه گاو عطسه میکند، زمینلرزه میآید. حال مردم برایاینکه این گاو عطسه ننماید و باعث ایجاد زلزله نشود، برای او قربانی میکنند. این داستان اسطورهای بهخوبی نشان میدهد انسان چگونه اسیر دست طبیعت است.
در جهانبینی دوم، نگرش غلبه انسان بر طبیعت مطرح میشود؛ دیدگاهی که نقاط عطف متعددی را برای آن میتوان درنظر گرفت. «امانوئل کانت» در فلسفه «روشنگری» خود به اهمیت عقل و خِرد در دستیابی به روشنایی و آگاهی تأکید میکند. او معتقد است: انسانها باید ازطریق استفاده از عقل و خِرد، خود را از وضعیت «نابالغی» و جهل خارج و بهسوی روشنایی و حقیقت حرکت کنند. نظریه او نشان میدهد که «روشنگری» را میتوان یکی از نقاط آغازین و عطف این تعلق و جریان دانست. «فرانسیس بیکن» نیز مشوق توسعه روش علمی و بهرهبرداری از طبیعت، برای رفع نیازهای مادی انسان شناخته میشود. همه اینها نشان میدهد که کنشگری انسان در عصر جدید، بهشیوهای با چیرگی طبیعت بهدست میآید؛ اما انسان سلطهگر در مقام تعامل و ارتباط با طبیعت بهگونهای رفتار میکند که میتوان گفت: محیطزیست به مرحله «نابودی» نزدیک میشود؛ درهرحال اما عصر مدرن، عصر توانمندی انسان است؛ عصری که شرایط چیرگی را برای او فراهم میکند. «میگل سروانتس» در «دن کیشوت» که اولین رمان مدرن شناخته میشود، بهنوعی اینشرایط گذار را نشان میدهد: قهرمان قصه، «آلونسو کیشانو» فردیستکه در یک روستایی زندگی میکند و همواره به کتابخوانی مشغول است. او آنقدر مطالعه میکند که قدرت تشخیص واقعیت از غیر واقعیت را از دست میدهد و در رؤیاهایِ خود زیست میکند. او تصور میکند که باید جهان را نجات دهد؛ اما نمیداند که جهان تغییر کرده و او نیز جزو بخش فراموششده این جهان است. درحقیقت، این گذاری که از یک جامعه سنتی بهسمت مدرن شکل گرفته، در «دن کیشوت» بهخوبی روایت میشود؛ و وقتیکه او با آسیاب بادی روبرو میشود، مکانیسم آنرا نمیداند. وقتی شمشیرش را بهسمت آن پرتاب میکند، شمشیر او شکسته میشود و این شکستنِ شمشیر، نشانه پایان دوران کهن و ورود به دنیای جدید است.
جهانبینی سوم؛ جهانبینی تعامل و ارتباط هماهنگ انسان با طبیعت است که طبیعت را بهگونهای دیگر مدنظر قرار میدهد. در بسیاری فرهنگهای شرقی؛ بهویژه فرهنگ ایرانی، چین باستان و ژاپن، به این هماهنگی بسیار توجه شده است. در ژاپن همچنان نیز در مدارس ژاپنی احترام به طبیعت جزو مصادیقیست که در کلاسها آموزش داده میشود. اگر بپذیریم «یلدا» بهنوعی فلسفه و جهانبینی هماهنگ انسان با طبیعت را مطرح میکند، سخنی بهگزاف نگفتهایم. حال در اینکه انسان نتوانسته این رابطه تعاملی با طبیعت را بیابد نکته مهمیست که در اندیشههای متخصصین توسعه پایدار نیز بر آن تأکید میشود. اگر ازمنظر جامعهشناسی و نگاه آسیبشناسانه به شرایط و تحولات اجتماعی و اقتصادی جهان نگاه کنیم، میتوان گفت که کرونا بهدلیل نادیدهانگاشتن طبیعت توسط انسان بهصورت یک عارضه خود را نشان داد. درحقیقت، تهاجم مداوم انسان به طبیعت، بستری را برای تهاجم طبیعت علیه انسان فراهم کرد. همه اینها میتواند ما را بهاینسمت سوق دهد که «انسان عصر پساکرونا» باید نگاه عمیقتری به «یلدا» داشته باشد. «یلدا» میتواند قدرت مهرورزی ما با طبیعت را ارتقاء بخشد. بهعبارتی: «یلدا» میتواند هم برای ایرانیها و هم برای ملل سایر جهان، نوعی بازگشت از جهانبینی غلبه انسان بر طبیعت، به هماهنگی انسان با طبیعت باشد. «یلدا» مهمترین نقدی که به دنیایِ مدرن امروزی به مردم سراسر جهان وارد میکند ایناستکه نوع زیست و نگاه خود را باید نسبت به طبیعت تغییر دهیم. در مطالعهای که متخصصین محیطزیست در آمریکا انجام دادند ایننتیجه حاصل شد: «باید تغییرات اساسی در سبد مصرفی شهروندان با هدف مدیریت محیطزیست و حفاظت از آن ایجاد شود». آنها براینباورندکه در مصرفِ موارد زیر باید کنشگری انسان مورد تجدیدنظر و تحدید قرار گیرد:
- خودروها و وانتهای سبک
- گوشت قرمز و سفید
- میوهها و سبزی و غلات
- دستگاههای گرمکننده و خنککننده و آبگرمکن
- چراغ و ماشین لباسشویی و اجاق و یخچال و ...
- خانهسازی
- آبوفاضلاب مسکونی
همه اینها جزو زیانبارترین وسایل و خدمات مصرفی برای محیطزیست است. درنتیجه آنها از مردم آمریکا میخواهند با پاگذاشتن بر برخی از علایق خود، موجب ارتقاء محیطزیست شوند؛ مثلاً از مردم خواسته میشود گوشت کمتری مصرف و از وسایلنقلیه عمومی استفاده کنند یا ...؛ که همه موارد، نوعی از رفتارهاییست که میتواند تحول را در نوع زندگی انسان ایجاد کند؛ بنابراین، دراینجا میتوان بین نگاه محیطزیستی و نگاه طبیعتگرای «یلدا» تعاملی دیالکتیکی برقرار کرد. اگر ما ایرانیها اعتقاد داریم که باید «یلدا» را پاس داشت و برایمان مصداق ارزشی قابلتأمل دیده میشود؛ بهگونهایکه روز مشخصی را در سال دورهم جمع شده و از گردهمایی لذت میبریم، نکته اساسیاش ایناستکه بتوانیم یک کنشگری داوطلبانه درراستای حفاظت از محیطزیست را در جامعه خود محقق سازیم. این آنچیزیستکه «یلدا» را به فرهنگی بهینه در خدمت تغییروتحول تبدیل میکند. نهایتاً بهنظر میرسد که جهانبینی مبتنیبر «یلدا» نزدیکی و قرابت زیادی با بومشناسیِ عمقی دارد و در برابر جهانبینی سلطهگرا قرار میگیرد. محور «جهانبینیِ سلطهگرا» را نگاه تسلط بر طبیعت، زیستِ رقابتی، ساختار سلسلهمراتبیِ قدرت، ذخایر فراوان منابعطبیعی، مصرفگرایی و تکنولوژیِ پیشرفته شکل میدهد؛ درحالیکه در «بومشناسیِ عمقی»، همبستگی با طبیعت، شیوه زندگی جمعی، دموکراسی توده مردم، منابع طبیعت محدود زمین، مصرف متعادل و بازیابی و تکنولوژی مناسب، مدنظر است. کمکی که «یلدا» میتواند به «بومشناسی عمقی» کند ایناستکه فرهنگ دوستداشتهشدن محیطزیست را در افراد درونی ساخته و به آنها این امکان را میدهد تا محیط خارج از حوزه خانه خود را مهمتر از هرچیز دانسته و برای حفظ و پایداریِ آن، تلاشهای لازم را انجام دهند.
مهرداد ناظری*عضو هیئتعلمی دانشگاه آزاد و مدیر گروه جامعهشناسی ادبیات انجمن جامعهشناسی ایران