کد خبر:
395548
| تاریخ مخابره:
۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ دي -
08:32
دلایل انفعال دانشگاه از جامعه؛ و بازنگری در شیوههای تولید پارادایم ادبیاتمحور
یکی از موضوعات مهم که اصولاً درخصوص دانشگاهها مطرح میشود ایناستکه تاچهحد میتوانیم دانشگاه را بهمثابه یک مرکز تولید علم و دانش درنظر بگیریم. باتوجهبه خاستگاه دانشگاه و شکلگیری هویت علمی مستقل از سایر نهادها که در مراکز آموزشی عالی وجود دارد، این انتظار پدید میآید که دانشگاهها باید بتوانند در تولید علم، نقش گستردهای ایفا کنند؛ اما واقعیت و سؤال اصلی ایناستکه اساساً تولید علم چیست و آیا در دانشگاهها با مقتضیات فعلی، علم بهمثابه علم تولید میشود؟ این سؤال بسیارپیچیده است و پاسخ به آن چندان ساده نیست. اگر تولید علم را در قالب تولید مقاله یا انباشت تعداد زیادی پایاننامه و دستنویسهای دانشجویان درنظر بگیریم، درآنصورت باید بگوییم که تولید علم درحالشکلگیری و گسترش است؛ اما ازسویدیگر بهنظر میرسد علیرغم گسترش تعداد پایاننامهها و مقالات علمی در دانشگاهها، با فرایند جدایی دانشگاه از جامعه روبرو هستیم. درواقع، آنچه در دانشگاه تولید میشود، کارکرد اجتماعی لازم را نمییابد و مورداستفاده بخشهای مختلف جامعه قرار نمیگیرد. اینروند باعث شده تا کنشگری اساتید دانشگاهها با نقدهای جدی روبرو شود و باید پرسید اساتید تاچهحد در حوزههای تخصصی و علمی خود، منش یک استاد اثرگذار اجتماعی را ایفا میکنند؟ بهنظر میرسد که درعمل، منش علمی شکلگرفته در دانشگاه با خاستگاه فرهنگی و فکری جامعه متفاوت است. درواقع، نهتنها اساتید با تولید مقالات و کتابهای خود کمکی به فضای علمی یا توسعه کشور نمیکنند؛ بلکه تاحدزیادی شاید یک انفعال یا نوعی ازخودبیگانگی گسترده را در فضای جامعه گسترش میدهند و اینروند؛ یعنی «ایجاد تعامل نابارور بین استاد و دانشجو» باعث شده تا دانشگاه در فاز ایزولهشدن از جامعه قرار گیرد و ازسویدیگر، همه آنچه در رابطه بین استاد و دانشجو بهوجود آمده، با خاستگاه مبانی معرفتشناسی، تولیدی ضدعلم میشود.
مهرداد ناظری*
اگر بخواهیم به خصیصههای اصلی دانشگاههای امروزی در تولید علم توجه کنیم، سه خصیصه در دانشگاهها دیده میشود که با نقد جدی روبروست:
الف. شیوههای تولید علم براساس دستگاه برنامهریزی درسی: بهنظر میرسد برنامههای درسی که در ایران یا حتی سایر کشورها به رشته تحریر درمیآید، بهشیوهای با مبانی فکری و ذهنی عدهای از متخصصین تعلیموتربیت و متفکرین حوزههای مختلف شکل گرفته؛ و ایندرحالیستکه وقتی دانشجو دوره کارشناسی دروس ارائهشده را طی میکند، نهتنها در جامعه نمیتواند نقش فعال و کنشگری مؤثری را ایفا کند؛ بلکه تاحدزیادی با موانع شغلی و استخدامی روبرو میشود. درواقع، برنامههای درسی، قدرت تولید متخصص یا ایجاد کارآمدی شغلی را به دانشجویان منتقل نمیکند و دانشجو بعد از فارغالتحصیلی، سواد یا توانایی لازم برای ارائه مباحث در حوزههای تخصصی و عملی را ندارد و این، باعث میشود نظام صنعتی و تکنولوژیک یا فرایند مدیریت صنعتی و تجاری کشور با ناکارآمدیهایی مواجه شود؛ که نتیجه گسترش اینروند، باعث افزایش تعداد فارغالتحصیلان و بیکاری آنها میشود.
ب. عدم اثرگذاری تخصصی و هویتی اساتید در جامعه: نکته بسیارمهمی که در حوزه تخصصی اساتید علمی دیده میشود ایناستکه آنها علیرغماینکه ممکن است در زمینههایی تلاشهایی از خود نشان دهند یا به تولید محتوا در زمینههای مختلف بپردازند؛ این تولید محتوا فاقد انسجام و کارآمدی لازم برای بهرهوری در کشور است. درواقع، اساتید نمیتوانند با برگزاری نشستها و انجمنهای مختلف در مسیر ارتقا تشخصبخشی جامعه مؤثر باشند. همینمسئله؛ یعنی انفعال اساتید و تولید محتوای فاقد کارآمدی لازم در جامعه باعث میشود تا جامعه برای پاسخگویی به سؤالهای خود، از مسیرهای غیر از دانشگاه و اساتید متخصص گام بردارد.
ج. تولیدات فاقد کارآمدی: بسیاری از محتواهایی که در دانشگاه تولید میشود، فاقد کارآمدی لازم در استفاده در روند اجرایی و عملیاتی کشور است. درواقع، بسیاری از مقالات که با دشواری بسیار در مجلات علمی-پژوهشی چاپ میشود؛ هیچ مخاطبی نداشته و صرفاً در یک مجموعه نوشتار در قالب یک مجله علمی-پژوهشی بهچاپ میرسد که صرفاً جهت ارتقای علمی استاد و گذران مسیر علمی دانشجو در فارغالتحصیلی او کارایی دارد.
همه اینها نشان میدهد: جامعه علمی ایران اینک فاقد قدرت تولید و گسترش معرفت علمیست؛ اما سؤال ایناستکه «معرفت علمی» چیست و چگونه میتوان آنرا در فضاهای علمی تولید کرد؟ بهنظر میرسد وقتی از معرفت علمی سخن بهمیان میآید، دو خصیصه مهم در آن باید وجود داشته باشد:
1. باید بتواند به بنیادهای ذهنی انسان ایرانی پاسخ گوید. درواقع، باید بتوانیم ازطریق مبانی معرفتی نوعی خردورزی یا شیوههای تولید خرد را در جامعه احیا نموده که ازآنطریق بتوانیم روندهای گسترش هویتی انسان ایرانی را شاهد باشیم؛ اما درعمل بهنظر میرسد مبانی معرفتی خردورز علیرغم وجود ریشه در فرهنگی غنی ایرانی، درعمل مورداستفاده قرار نمیگیرد. بهعنوانمثال: ادبیات فارسی در ایران گستره وسیعی ازلحاظ معرفتی دارد که توان گفتمانسازی و تولید پارادایم در تولید خردورزی و خرد موردنیاز انسان ایرانی را در خود دارد؛ اما اینموضوع کمتر مورداستفاده متفکرین قرار گرفته است.
2. نحوه استفاده از خردورزی درراستای عمل آنچیزیستکه بهنوعی دیده نمیشود؛ مثلاً اگر ادبیات را بهمثابه یک گستره خردورزی درنظر میگیریم، استفاده از این گستره خردورزی درراستای کارآفرینی یا صنایع مختلف مثل صنعت گردشگری و ... میتواند بخشی باشد که تاکنون به آن توجه لازم نشده است. اگر با عینک «پییر بوردیو» به موضوع نگاه کنیم؛ باید گفت: در میدانهای مختلف موجود جامعه ایران مثل میدان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی منش معرفتی و منش علمی لازم شکل نگرفته است و ما دانشگاه یا صنعت را ایجاد کردهایم؛ اما کنشگری صنعت و حوزه دانشگاه را نتوانستهایم بهمثابه یک هویت مستقل و اثرگذار ایجاد کنیم. دراینجا منش علمی لازم برای برساخت توسعه در جامعه ایران همچنان بهوجود نیامده و با موانع بسیارجدی روبروست. «توماس کوهن» که درزمینه فلسفه علم جزو مشاهیر بهحساب میآید، معتقد است: «آنچه در گسترش علم مؤثر است، ایجاد پارادایمهای علمی و تغییر این پارادایمها درطولزمان باتوجهبه مقتضیات زمانی و مکانیست». بهنظر میرسد که در ایران علیرغم گسترش دانشگاهها ما هنوز وارد پارادایم کیفی تولید علم نشدهایم و نتوانستهایم معرفت درونسازانه خود را در خدمت توسعه کشور بهکار گیریم. اگر توسعه یک امر وارداتی بهحساب میآید؛ مبانی معرفتی درونسازانه ایرانی که شامل ادبیات و دانش بومیست، همچنان مورداستفاده کامل قرار نگرفته و هویت و پارادایم جدید علمی برمبنایآن پدید نیامده است.
«فاینمن»؛ فیزیکدان برجسته قرن بیستم براینباوراست: برای گسترش تحول علمی باید به سه جنبه توجه ویژه کرد: «کنجکاوی، پرسشگری و یادگیری مستمر». آنچه در نقد به فضای علمی ایران دیده میشود ایناستکه ما کمتر با فضای یادگیری مستمر اساتید و محققین روبرو هستیم. اینکه محققی بتواند خود را در برابر خود قرار دهد و مرتباً با نقد خود به تحول درونی و علمی خود بپردازد، کمتر اتفاق میافتد. دوماینکه ما هیچگونه کنجکاوی و پرسشگری درخصوص سؤالات و مسائل اساسی جامعه ایران نداریم؛ درحالیکه همه رشتهها باید بتوانند به مسائل جامعه ایران بهصورت خرد و کلان بپردازند و مبانی معرفتی لازم را برای پاسخ به این سؤالات اساسی داشته باشند. اگر تمام رشتهها؛ اعم از علوم تجربی تا علوم انسانی و هنر و ... دراینزمینه گام بردارند، با تحولی عظیم علمی روبرو خواهیم شد. اینک دانشگاهها در موقعیت درونی خویش گام برمیدارند و کمتر به فضای تحولی و بنیادین معرفتی جامعه توجه دارند و جامعه نیز بیتوجه به دانشگاه، در مسیر آزمونوخطای خویش حرکت میکند. این جدایی و انفعال تعامل و ارتباط بین جامعه و دانشگاه باعث شده است تا ما نتوانیم وارد پارادایمهای اثرگذاری علمی درراستای گسترش بخشی به توسعه کشور باشیم. «فرانسیس بیکن» گفته: «علم در ذهن و عقل است؛ اما واقعیت در تجربه اتفاق میافتد». باید پذیرفت زمانش رسیده که بین مبانی علمی تولیدشده در عقل و تجربه زیسته انسانها رابطه دوسویه برقرار کنیم. درواقع، تفسیر ذهنی کنشگران برمبنای موقعیت و شیوههای فهم آن و ارتقای کنجکاوی و پرسشگری جامعه موضوعیست که میتواند آینده توسعه ایران را تحتتأثیر خود قرار دهد. باید درنظر داشت: «ادبیات توسعهگرای ایران» نقش فراگیری در گسترش بخشی ذهنیت و خودباوری و شکلدهی ایران در جهان نو را خواهد داشت. ایران باید بتواند جایگاه خویش را در دنیای آینده پیدا و براساسآن؛ مختصات علمی و عملی خود را طراحی کند.
مهرداد ناظری*عضو هیئتعلمی دانشگاه آزاد و مدیر گروه جامعهشناسی ادبیات انجمن جامعهشناسی ایران