کد خبر:
406111
| تاریخ مخابره:
1404 چهارشنبه 11 تير -
01:16
تروئیکای اروپایی و دکترین ابزارمحور ترامپ
کنشگری تروئیکای اروپا در سه پرونده بزرگ مفتوح در نظام بینالملل حکایت از آن دارد که هویت و نظام هنجاری قاره سبز در مقاطع مختلف کمرنگ شده و نقش ثباتآفرین آنها به رویکردی مخرب و ابزاری مکمل برای سیاستهایِ دولتی درآنسوی آتلانتیک تبدیل شده است. بهگزارش لیلا واحدی (ایرنا)؛ اتحادیه اروپا و بهویژه سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس در سهسالگذشته سیاقی را در سیاستورزی انتخاب کردهاند که در بلندمدت، ساقه کوتاهشده اقتدار و تأثیرگذاری آنها را کوتاهتر کرده و اینکشورها را به ابزار یا حداکثر مکملی برای اجرای سیاستهای ایالاتمتحده آمریکا تبدیل خواهد کرد.
اروپا درحالحاضر در سه بحران جهان چه نقش و عاملیتی برای خود تعریف کرده و شواهد درباره میزان موفقیت این قاره در ایفای آن نقشها چه میگویند؟ پاسخ به این دو پرسش میتواند نشان دهد که آیا اتحادیه اروپا و تروئیکای آن توانستهاند آنچه از اعتبار و هویت خود در نظام بینالملل دفاع کنند؟ پرونده هستهای و جنگ تحمیلشده علیه جمهوری اسلامی ایران بهبهانه این پرونده، جنگ روسیه و اوکراین و جنگ در غزه، سه موضوع مهم و البته مرتبط جهان امروز است و برای پاسخ به پرسشهای آمده در بالا باید به بررسی نقش و کنشگری اروپا در این سه پرونده پرداخته شود. اگر انگلیس، فرانسه و آلمان را نمایندگان سهگانه قاره اروپا درتعاملبا جهان تعریف کنیم، رویکرد آنها درمواجههبا پرونده هستهای ایران بهطورعام و جنگ تحمیلشده بر تهران بهطورخاص، متفاوت و تابع متغیرهای مختلف بوده است. وقتی پرونده هستهای ایران برای اروپا بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵ گشوده شد، این سه کشور با تمام ادعاها و اتهاماتی که علیه تهران مطرح کردند اما از نقش مصلحانه خود خارج نشدند و بهدلیل دغدغههای ادعایی خود درزمینهٔ منع اشاعه تسلیحات هستهای، در مسیر رسیدن به یک توافق با تهران از سعدآباد تا بروکسل همراه شدند. درایندوره اروپا باتوجهبه نظام هنجاری مصلحانهای که برای خود تعریف کرده بود، گرچه با تهران در موارد متعددی به اختلاف برخورد اما تاحدودی جایگاه مستقل بینالمللی خود را حفظ کرد. مقطع حساس دوم در روند روابط ایران و اروپا بهطور ویژه در پرونده هستهای به دوران قطعنامههای پیاپی و ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت بازمیگردد، بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱ اروپا هم در کنار دیگر قدرتها مقابل ایران ایستاد و پروژه ایرانهراسی را پیش برد. برهه سوم کنشگری تروئیکای اروپا در پرونده هستهای ایران از سال ۲۰۱۱ آغاز و به نقطه اوج و عطف خود در توافق برجام میرسد. جاییکه آلمان، انگلیس و فرانسه در کنار آمریکا، روسیه و چین به قراردادی درزمینهٔ فعالیتهای هستهای ایران و رفع تحریمها و قطعنامهها میرسند که بهتعبیر دولتهای اروپایی یکی از مهمترین و صلحآمیزترین پیمانهای جهان است. دراینسالها هم اروپا تلاش میکند عاملیت خود در قبال پرونده هستهای ایران را حفظ کرده و حتی بهعنوان بازیگری همراه به امضای برجام کمک کند. تشخیص و ترجیح اروپا درآنمقطع همراهی با روسیه و چین در پیشبرد توافق با ایران بود. اوج عاملیت تروئیکای اروپا در قبال پرونده هستهای ایران و حتی بسیاری از پروندههای دیگر جهانی را از سال ۲۰۱۸ و خروج دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا از برجام مشاهده میکنیم. جاییکه اروپا تلاش کرد تا نهتنها اجازه استفاده رئیسجمهور آمریکا از خود در مسیر فشار بر تهران را ندهد که در بسیاریازمواقع از ایفای نقش مکمل هم سرباز زد و با مخالفت با دونالد ترامپ به هویت و نظام هنجاری خود پایبند ماند. راهاندازی کانالهایی چون اینستکس در مسیر همراهی با تهران، گرچه در عالم عمل امکان تحقق نیافت اما مهمترین نشانه استقلال تروئیکای اروپا دستکم دربرخوردبا پرونده هستهای ایران بود. روند کجدارومریز و مریز روابط ایران و اروپا تا ۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۲؛ اسفند ۱۴۰۰ ادامه یافت و حتی ممکن بود به توافقی تازه هم منجر شود اما از اینمقطع که تاریخ حمله روسیه به اوکراین است، اروپا آرامآرام فاصله تعریفشده خود از ایران را بیشتر کرد. ادعای ارسال سلاح و پهپاد ازسوی جمهوری اسلامی ایران به روسیه و استفاده از آنها در جنگ با اوکراین، گرچه مدرکی مستند نداشت اما محکمترین دلیل رویگردانی تروئیکای اروپا از تهران بود. لندن، پاریس و برلین درحالی تهران را تهدیدی ماهیتی برای امنیت خود تعریف کردند که ایران بارها تصریح کرد که پایان هر نزاعی ازجمله جنگ اوکراین مهمترین خواسته او از جامعه جهانی است. دراینمقطع اروپا گرچه همراهی ویژهای با آمریکا علیه ایران نشان داد اما نمیتوان این همراهی را ابزاری یا حتی مکملی تعریف کرد. آتش تنش در روابط ایران و اتحادیه را رویدادهای داخلی پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شعلهور ساخت و حتی حمله به سفارتهای ایران در پایتختهای اروپا به امری معمول تبدیل شد. دراینمقطع سیاست اروپا در قبال ایران مکملی در کنار سیاستهای آمریکا تعریف شد. اروپا بهبهانههای حقوقبشری روابط خود با ایران را سرد ساخت و این سردی در همه دیدارها و گفتوگوهای برگزارشده با مقامات تهران ازآنتاریخ تاکنون مشخصه اصلی بوده است. اروپا آگاهانه تن به سردی در روابط با ایران داد و اینبار هم ابزار و هم مکمل فشارهای ایالاتمتحده علیه ایران شد. این انتخاب آگاهانه اما با رویکارآمدن مجدد دونالد ترامپ در کاخ سفید و نحوه خاص کنشگری وی، اروپا را به انفعالی رساند که هم در پرونده هستهای ایران، هم در موضوع اوکراین و هم در جنگ غزه و منطقه نشانههای واضحی از آن وجود دارد. ترامپ در دور دوم ریاست جمهوری خود در این سه پرونده مشخص نهتنها نیازی به استفاده ابزاری از اروپا نمیدید که برای تروئیکای اروپایی بهعنوان عضو برجام آن حتی نقش مکمل هم درنظر نگرفته بود. رئیسجمهور آمریکا از همان ابتدا در پرونده جنگ روسیه و اوکراین بیتوجه به تمام دغدغهها و نگرانیها و حتی اعتراضات اروپا، سراغ اصل مطلب یعنی گفتوگو با روسیه و ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور اینکشور رفت. این میانبر در روابط با ایران هم تکرار شد و ترامپ بهصورت مستقیم به مقامات عالی ایران نامه نوشت. در جنگ غزه هم آزادی اسرای اسرائیلی را شخصاً پیگیری کرد. اینکه سه پرونده اشارهشده همچنان مفتوح بوده و ترامپ را بهنوعی شکستخورده نشان میدهند، موضوعی فرعی در نگرش آمریکا به اروپا و تشدید انفعال تروئیکا از ژانویه ۲۰۲۵ تاکنون است. کنارگذاشتهشدن از فرایند مذاکرات با ایران، روسیه و حماس اروپا را به این شبهه واداشت که واشنگتن درحالزیرسؤالبردن نقش این قاره در معادلات جهانی است و ازاینرو دستکم در موضوع ایران، اروپا اهرم مکانیسم ماشه را پیش کشید تا هم توجه ایران و هم آمریکا را بهخود جلب کرده و از این مکانیسم، ابزاری برای فشار به تهران و بهانهای برای جذب نگاه ترامپ استفاده کند. دراینمقطع اروپا ضمن عبور از نظام هویتی و ارزشی خود در قبال تهران و فرورفتن در نقشی کاملاً منفی و تخریبی، استقلال رأی خود را هم به ترامپ تعارف میکند اما شواهد بعدی نشان از رد این تعارف هم دارد. واقعیت آناستکه ترامپ اروپا را نه در نمایش مذاکراتی و نه در میدان جنگ با ایران ورود نداد اما نکته قابلتأمل رفتار تروئیکا در قبال این کنارگذاشتهشدن است، جاییکه فرانسه با ادعای رهگیری پهپادهای ایرانی و آلمان با پیشکشیدن کلیدواژههای یادآور دوران هیتلر بهنوعی تلاش کردند تا خود را در نقش ابزار و مکمل سیاستهای آمریکا نشان دهند و این قاعدتاً در تاریخ روابط بینالملل این قاره ثبت خواهد شد. کنارگذاشتهشدن از نظم و نظام بینالملل برای کشورهای اروپایی و بهویژه دو عضو شورای امنیت آن یعنی انگلیس و فرانسه، موضوعی محدود به امروز و جنگ با ایران نیست. تداوم اینروند، اروپا را به بازیگر دستچندم معادلات؛ دستکم در غرب آسیا تبدیل کرده است. رابطه با اروپا در سوریه و لبنان، در عراق و کشورهای حاشیه خلیجفارس آرامآرام به اولویت سوم و یا حتی چهارم اینکشورها تبدیل شده است بهویژهآنکه این قاره در جنگ غزه، نتوانست در حد یک میانجی کلامی هم ظاهر شود. انتخاب برخی رویکردها اروپا را خواسته و ناخواسته در دکترین ابزارمحور ترامپ به یک اهرم تبدیل کرده است که هر زمان نیاز بود برای فشار بیشتر بهکار آید و رئیسجمهور تمامیتخواه آمریکا از همان برخورد نخست با اوکراین بهعنوان فرزند زخمی اروپا نشان داد که همراهی با اروپا را زمانیکه بهنفع ایالاتمتحده باشد در دستورکار قرار خواهد داد نه زمانیکه اروپا زخمی شود. رابطه با آمریکا، هویت و نظام ارزشی اروپا را بهشدت تحتتأثیر قرار داده و روابط این قاره را هم بهخود وابسته کرده است. اروپا برای عبور از این بحران نیازمند ابتکاراتی فراتر از دعوت به خویشتنداری و ابزارهایی متفاوتتر از تحریم و تهدید است. موضوع هستهای ایران میتواند سد انفعال اشارهشده را شکسته و اروپا را دستکم در برههای و با ملاحظاتی از دکتر ابزارمحور ترامپ خارج و به هویت اصلی خود بازگرداند.