سهیلا انصاری
«محسن ابوالفتحی»؛ بازیگر نمایش «اطربمو» (بهکارگردانی امیر مشهدی عباس) که اینروزها در «تالار حافظ» بهروی صحنه رفته، از دل ماجراهای این اثر تئاتری میگوید. این نمایش که برگرفته از فرهنگ موسیقایی ایران است، دو مطرب را روایت؛ و تماشاگران را به سفری پر از ریتم و احساس دعوت میکند.
«اطربمو» بهچهمعناست و چه مضمونی دارد؟ اگر بخواهید دریکجمله تماشاگران را به دیدن این نمایش ترغیب کنید، چه خواهید گفت؟
«اطربو» از واژه «مطرب» گرفته شده و برگردان معکوسِ «مطربه» است؛ مضمون نمایش، کاوش در فرهنگ موسیقایی ایران است و تلاشی برای آشنایی نسل جوان و والدین امروزی با این میراث غنی. برای ترغیب تماشاگران، میگویم: «بیایید یکساعت را کنار هم بگذرانیم، از موسیقی ایران لذت ببریم و داستان دو مطرب را بشنویم؛ داستانی که شاید زندگی بسیاری از آدمهای معمولی ما باشد».
شخصیتی که بازی میکنید، چه نام دارد و پیچیدهترین یا جذابترین بُعد آن برای شما چیست؟
شخصیتی که بازی میکنم، نامی برگرفته از اسم خودم (محسن) دارد؛ درواقع، برای هردو نقش، از نامهای خودمان (محسن و سعید) الهام گرفتیم تا همزادپنداری بیشتری با کاراکترها داشته باشیم. این انتخاب، با هماهنگی کارگردان انجام شد. پیچیدهترین و جذابترین بُعد شخصیت برایم، لالبودنش است؛ هم چالشبرانگیز است و هم برایم بهعنوان بازیگر، فرصتی هیجانانگیز برای بیان ازطریق بدن و حرکات.
باتوجهبه نام اثر، احتمالاً موسیقی یا ریتم، نقش مهمی در آن دارد. اینجنبه چگونه بر بازی شما تأثیر میگذارد؟ آیا نیاز به تمرین یا مهارتهای خاصی (مثل رقص یا آواز) داشتید؟
موسیقی، کل اثر را دربرمیگیرد و هردو کاراکتر، با موسیقی سروکار دارند؛ نمایش، بر محور موسیقی و داستان کاراکترها پیش میرود. تمرینهای ویژهای برای حرکات فُرمی و رقص داشتیم؛ استاد حامد نصرآبادیان راهنماییمان کردند و امیر مشهدی عباس نیز با Expertise حرفهایاش در موسیقی و فُرم، یاریرسان بود. امیرحسین انصافی نیز برای شناخت ریتم همراهمان شد. آموزههای دانشگاهیام درزمینه ریتم و ضرب، کمک بزرگی بود؛ اما حمایت این دوستان نقشی بسزا داشت. صادقانه بگویم؛ هرچند همه سازها را بلد نیستیم، با تمرین و مشورت، تلاش کردیم جنبهای اصیل از آنها را بهنمایش بگذاریم.
چالش اصلی شما درطول تمرینات «اطربمو» چه بود و برای غلبه بر آن، از چه روشی استفاده کردید؟
لالبودن کاراکترها و نیاز به انتقال مفهوم نمایش ازطریق بدن و بیان اشارهای، چالش اصلی بود؛ این، بهمرورزمان و با تمرین، قوام یافت. رفتار کاراکترها با یکدیگر و شرایط فردیشان هم نیاز به هماهنگی داشت. من و همبازیام (سعید) ساعتها باهم حرف زدیم؛ درباره کاراکترها، فضای شخصیتیشان و با کارگردان مشورت میکردیم. بعد از تمرینها، میماندیم و از جزئیات نمایش تا احساسات درونیمان را بهاشتراک میگذاشتیم. بهقول سعید؛ «فارسی همدیگر را یاد میگرفتیم» تا روی صحنه، آنچه را باید، بهدرستی دریافت کنیم.
همکاری با کارگردان نمایش (امیر مشهدی عباس) چگونه بود؟ تفاوت یا ویژگی خاص کار با او نسبت به کارهای قبلی شما چیست؟
همکاری با امیر مشهدی عباس بسیارجذاب است؛ سالهاست او را میشناسم و کارهایش را دنبال میکنم. چندسالیست با او کار میکنم (نهفقط بهعنوان بازیگر) و اینبار، تجربهای دلنشین بهعنوان بازیگر بود. امور کارگردانی بهدرستی پیش میرفت و جریان همکاریمان، کار را به جلو میبرد. ویژگی خاص او، مراقبت از بازیگران است؛ نهفقط در کار؛ بلکه در مسائل خارج از صحنه هم، اگر کسی نیاز داشته باشد، میتواند به او تکیه کند.
بازیگری را از کجا شروع کردید؛ و چه نمایش یا نقشی را نقطهعطف یا مهمترین تجربه حرفهای خود میدانید؟
بازیگری را حدود ۱۱-۱۲سالپیش شروع کردم؛ ابتدا در کلاسهای گویندگی شرکت کردم و سپس وارد حرفه بازیگری شدم. دورههای حوزه هنری را گذراندم و زیرنظر اساتیدی همچون آرش دادگر، حسین پارسایی، حسن خلیلیفر، رضا فؤادی و داوود رشیدی (در پانتومیم) تجربه کسب کردم. اولین تئاتر حرفهایام در حوزه هنری، «خط و خاطره» بود که سال ۹۴ اجرا شد و ششماه تمرین داشتیم؛ البته پیشازآن، چندکار فرمی انجام داده بودم. همه کارهایم را دوست دارم؛ از بازی در آثار کودکونوجوان، عروسکگردانی و صداپیشگی تا کارهای بزرگسال. تفاوت نقشها برایم جذاب بوده و نمیتوانم فقط یکی را نقطهعطف بنامم؛ هرکدام چالشها و لذتهای خود را داشتهاند و همه، نقطهعطفی شخصی برایم هستند.
چگونه برای ساخت شخصیتی جدید آماده میشوید؟ آیا بیشتر از روشهای بیرونی (تغییرات فیزیکی، صدا) استفاده میکنید یا درونی (درک روانشناختی نقش)؟
نمیتوان شخصیتسازی را فقط بیرونی یا درونی دانست؛ هردو جنبه ضروریاند و باید همزمان پیش بروند. برای تیپهای ملموس (مثل راننده تاکسی یا قصاب) از ویژگیهای بیرونی مشترک الهام میگیریم؛ اما برای عمق، به گذشته کاراکتر میپردازیم: میخوانیم، مینویسیم و مطالعه میکنیم (حتی اگر واقعی نباشد؛ مثلاً برای نقش آشپز یا قاتل، روحیاتشان را کاوش میکنیم). همزمان نیز ویژگیهای بیرونی مثل تیکها یا حرکات خاص را اضافه میکنیم. شرایط بیرونی (مشاهدات و حدسها) و درونی (روانشناسی و تجربیات) باهم، نقش را پخته میکنند؛ تفکیک آنها ممکن نیست و هردو باید دریکراستا حرکت کنند.