سهیلا انصاری
شبیازشبها یکی از شخصیتهای داستان، به دِهی در ناکجاآباد میرود و دست به سرقت میزند. فردایش، اهل دِه میفهمند که هرچه دزدیده شده، عاریهایست! اشکان صادقی، مهبد قناعتپیشه، سامان کرمی، علیرضا کیانی، نگین خامسی، یاشار مؤمنزاده، محمد معتضدی، رومینا ایرانپناه آزاد، علی خاکپور، ملیکا راد، اسرا صالحی و یاسمن ملکیان؛ بازیگران این نمایش طنز انتقادی بهکارگردانیِ «شهابالدین حسینپور» هستند که با دراماتورژیِ جعفر غلامپور برپایه متنی از امیرعلی نبویان بهرویِ صحنه رفته است. با تعدادی از بازیگران این نمایش بهگفتوگو نشستهایم.
«صیاد» و کشف حقیقت در دهکدهای از عاریهها
«یاشار مؤمنزاده»؛ بازیگر نقش «صیاد» در نمایش «ریش فیدل، غبغب مرکل» درباره تقابل شخصیتی که بازی کرده؛ با دیگر اهالی دِه که همهچیزشان «عاریه» بوده، میگوید: «صیاد، یک ماهیگیر است که حتی آفتابه مسی خودش را هم دزدیدهاند. درواقع، همه اهالی ده چیزی از دست دادهاند؛ نکته اینجاست که تمام چیزهای دزدیدهشده، قرضی و عاریه بودهاند. اینجاست که صیاد، جایگاه متفاوتی مییابد. او وقتی برای ماهیگیری میرود، با جسد دیوانه برخورد میکند و آنرا به ده میآورد. البته مردم ابتدا مطمئن نیستند جسد متعلق به دیوانه است و گمان میکنند جسدِ دلاور است؛ درحالیکه درحقیقت جسد دیوانه است. صیاد تلاش زیادی میکند که با مردم همراه باشد و برای کشف حقیقت میکوشد. او بین این مردم دروغگو، بهنوعی نماد جستجوی حقیقت است». وی دربارهاینکه باتوجهبه فضای کمدی سیاه و زبان مسجع نمایشنامه، چطور توانست لحن و رفتار شخصیت «صیاد» را متعادل کند؟ میگوید: «از روز اول ورود به کار، با کارگردان و دراماتورژ صحبت کردم. چیزیکه درابتدا مدنظر کارگردان و دراماتورژ بود، شخصیتی خیلی جدیتر و نزدیک به شخصیتهای شهر قصه بود؛ و آنقدرها فانتزی نبود. من اما از همان ابتدا؛ چه در میمیک، چه در صدا و چه در بدن، دو شخصیت جدید ساختم که موردتأیید دوستان قرار گرفت. درواقع، بدن و گریم صیاد آنقدر عجیبوغریب است که شبها بعد از خروج از سالن، هیچکس مرا نمیشناسد و باور نمیکنند بازیگر نقش صیاد، من هستم. این گسستِ بصری بهنظرم به باورپذیری نقش در فضای فانتزی کار کمک کرده». وی دربارهاینکه مهمترین ویژگی درونی «صیاد» که سعی کرد روی صحنه به مخاطب منتقل کنید، چه بود؟ میگوید: «او نوعی از سادهلوحی را دارد که او را شبیه به بچهها میکند. او حقیقت همهچیز را هم میگوید. البته که تمام شخصیتهای ده بهدلیل دروغگوبودنشان دماغهای بزرگ و غیرمتعارف دارند! تنها کسیکه دراینمیان دروغگو نیست، شخصیت دیوانه است که او هم مانند یک بچه میماند. درنهایت، همه شخصیتها منفعتطلبی دارند، سادهلوح هستند و همه، بازیچه دست حلال و کدخدا. صیاد دراینمیان، سادگی و حقیقتگویی یک کودک را حمل میکند». وی دربارهاینکه بازی در نمایشی بااینحجم از کار گروهی و موزیکال چه تجربیاتی برایش بههمراه داشت؟ میگوید: «من بهغیراز بازیگری، آهنگسازی هم میکنم و سرپرست گروه موسیقی هستم. از چهارسالگی پیانو و آکاردئون میزنم. برای اینکار، یک فراخوان با آقای حسینپور دادیم و از بین ۱۰۰نفر، دوستان موزیسین را انتخاب کردیم. کارگردان، ملودیهایی را که میخواست مشخص کرد، رومینا ایرانپناه تمام ترانهها را روی ملودیها گفت؛ بعد، تنظیمها صورت گرفت. خوشحالم با اینگروه جوان، مستعد و درجهیک کار میکنم؛ و موسیقیها بهصورت زنده در کار نواخته میشود». وی دربارهاینکه سختترین لحظه برای ایفای نقشش کدام بود؟ میگوید: «تمرینها طولانیمدت و سخت بود. ازلحاظ بدنی، چون صیاد تقریباً تمام مدت روی زانو و پایش قرار دارد، اوایل چون آمادگی بدنی لازم را نداشتم، خیلیسخت بود و اذیت میشدم؛ اما بهمرور بدنم عادت کرد و آن لحنی را که میخواستم یافتم؛ و همهچیز برایم آسان شد. الآن این شخصیت را بسیار دوست دارم». وی دربارهاینکه بهترین بازخوردی که درمورد شخصیت «صیاد» از مخاطبان یا منتقدان شنیده، چه بوده؟ میگوید: «دوستان کارگردانم که به تماشای نمایش نشستند، گفتند کاملاً تکنیک بازیگری را انتخاب کردی و با تکنیک جلو میروی ...؛ این میتواند هم نقطهقوت باشد و هم نقطهضعف؛ چون اگر تکنیک بازیگری روی صحنه از حدی زیاد باشد، شاید بعضی از مخاطبین را آزار دهد. خداراشکر تا الآن اینطور نبوده و بازخورد منفی دریافت نکردهام. همچنین، بهدلیل تفاوت شدید بدن و صدای خودم با شخصیت صیاد، دوستانم بعد از اجرا شوکه میشدند و باورشان نمیشد من این نقش را ایفا کردهام».
روایت زندگی «لکاته» در تئاترِ طنز انتقادی
«ندا مقصودی»؛ بازیگر پرسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون، فعالیت هنری را از نوجوانی با زندهیاد «رضا حداد» آغاز کرده و پس از تحصیل آکادمیک در رشته تئاتر، حدود 30سال است که دراینعرصه به ایفای نقش میپردازد. او سابقه بازی در سریالهایی نظیرِ «شمسالعماره»، «آخرین گناه»، «جاده قدیم»، «مهرآباد» و «غیرمحرمانه» و فیلمهای سینمایی همچون «دلم میخواد» (بهمن فرمانآرا) و «خنده در باران» (داریوش فرهنگ) را در کارنامه دارد. او در نمایش «ریش فیدل، غبغب مرکل» نمایش «لکاته» را ایفا کرده است. «مقصودی» تفسیر خود از نقشی که ایفا میکند و پیام اصلی که سعی در انتقال آن دارد را چنین بازگو میکند: « این متن، سرشار از لایههای نمادین و طنز انتقادیست و باعث میشود تماشاچی با اثر همزادپنداری کرده و با آن همراه شود. نقشی که بازی میکنم، زنی سرخورده است که دراینناکجاآباد، مورد سوءاستفاده اکثر اهالی قرار گرفته؛ و فرزندخواندهای دیوانه دارد که در بیخبری از مادرِ واقعیاش زندگی میکند. پیام اصلی در کلیت اثر نهفته است: اینکه باید سعی کنیم قصه زندگیمان را عوض و خوبی را جایگزین بدی کنیم. شهری که در آن دزد، مست، نشئه، فاحشه و دروغگو فراوان باشد، چیزی در آن شکل نمیگیرد؛ و جز فنا و نابودی، عاقبتی نخواهد داشت». وی دربارهاینکه اجرای اثری کمدی-موزیکال که هم باید مخاطب را بخنداند و هم فکرش را درگیر کند، چه چالشهای خاصی برایش بهعنوان بازیگر داشت؟ میگوید: «یک اثر کمدی باید تماشاچی را بخنداند؛ اما مهم ایناستکه در پسِ این خنده، او را بهفکر وادارد؛ که بهاعتقاد من، نمایش ما اینکار را بهخوبی انجام میدهد؛ حتی صحنهای احساسی در نمایش وجود دارد که من و آقای معتضدی، در آن بازی میکنیم و اشک تماشاچی را درمیآورد. در اجرای کمدی البته سعی میکنم بههرنحو و باهرقیمتی سعی در خنداندن نداشته باشم و در چهارچوب متن و نقش بازی کنم». وی دربارهاینکه تجربه کار در چنین گروه پُرتعدادی چگونه بود؟ میگوید: «من تجربه کار با بازیگران بزرگ را زیاد داشتم؛ اما تجربه کار کمدی-موزیکال را قبلاً نداشتم. تجربهای جالب و شیرین بود؛ اینکه هم حرکات موزون داشته باشی، هم آواز بخوانی و هم در حرکات فرم شرکت کنی، جذاب است». وی دربارهاینکه آیا درطول تمرینات یا اجرا، فرصت بداههپردازی یا اضافهکردن جزئیات خاصی را به شخصیت خود داشتید؟ میگوید: «فرصت بداههپردازی زیاد داشتیم. درکل، نوع حرکات در خلق بازی بیشتر بداهه است؛ مثلاً جاییکه همه در مداحی گریه میکنند و لکاته بلندبلند میخندد، بیشتر بداههای بود که در نوع بازی و خلق موقعیت درلحظه شکل گرفت. بااینحال، اصالتاً بازیگری هستم که به متن اثر پایبندم و کلامی به نمایشنامه اضافه نمیکنم». وی درباره همکاری با شهابالدین حسینپور بهعنوان کارگردان میگوید: «این دومین همکاری من با اوست؛ در نمایش طپانچه خانم نیز با هم همکاری کردیم و این به من کمک زیادی کرد؛ چون کاملاً میدانستم چهنوع حرکت در بدن و چهنوعی از بازی را میخواهد؛ و مشکلی نداشتیم. شهاب بسیار تأکید داشت حرکتها استرلیزه و تمیز اجرا شوند و با ساختاری که در فرم انتخاب کرده بود، بهخوبی بازیگرها را هدایت میکرد. او همچنین تأکید بسیاری داشت که برای خنداندن، هرکاری نکنیم و پیام اصلی نمایش را همواره درنظر داشته باشیم». وی دربارهاینکه مصداق «اموال عاریهای» که نمایش به آن میپردازد، چیست نیز میگوید: «اینرا میگذارم به برداشت هر مخاطب!» وی درباره بهترین بازخورد مخاطبان درمورد اجرای خود یا کلیت نمایش میگوید: «بازخوردهای خوب زیاد داشتیم. شاید ۹۸درصد بازخوردها مثبت بوده و کامنت منفی فقط شاید از دو نفر بوده؛ حداقل آمار موجود در سایت تیوال اثبات این ادعاست و این، باعث خوشحالی گروه است».
«کدخدا»؛ نماد اقتدار پوشالی در جامعه تُهی از اصالت
نمایش «ریش فیدل، غبغب مرکل» با متن آهنگین و طنزآلودش، لایههای عمیق اجتماعی را روایت میکند. در قلبِ روایت، شخصیت «کدخدا» قرار دارد؛ رهبری که قدرت ظاهریاش بر اموال عاریهای یک ده بنا شده و گمشدن پسرش، لرزه بر اقتدار پوشالیاش میاندازد. «علیرضا کیانی»؛ بازیگر نقش «کدخدا» درباره آن میگوید: «ازنظرم، کدخدا آیینهای تمامنما از کسانیست که منصب و جایگاهی دارند؛ اما از درون تهی و پوچ هستند! متأسفانه نمونههای ایندست افراد در جامعه ما کم نیست. من تلاش کردم او را نه بهعنوان یک شخص؛ بلکه بهعنوان نماد اقتدار پوشالی بازی کنم که هستیاش بر هیچ بنا شده». در ماجرای سرقت، اهالی ده، مالکیت اموال عاریهای خود را از دست میدهند؛ اما «کدخدا» پسرش را. وی درباره این «ازدستدادن متفاوت» (فرزند مقابل مال) میگوید: «درمواجههبا فقدان فرزند، کدخدا مانند هر پدری در هر جامعهای واکنش نشان میدهد؛ اما او یک تفاوت اساسی دارد: اضطرابی نهفته و دائمی که ریشه در تردید او نسبت به اصالت فرزندش (دلاور) دارد. این دلهره عمیقتر، اندوه پدرانه او را پیچیدهتر و آسیبپذیرتر از دیگران میسازد». وی دربارهاینکه لحن و زبان خاص نمایش تاچهحد به او در ایجاد کاریزمای لازم برای یک کدخدا کمک کرد؟ میگوید: «متن بهدلیل موزونبودن و ادبیات خاصش، یک امکان ویژه به بازیگر میدهد: اینکه بتواند یک جمله واحد را با چندین لحن متفاوت بیان کند. این ویژگی در نقش کدخدا بسیار کمککننده بود؛ زیرا به من اجازه داد تا در عین حفظ آهنگ کلام؛ کاراکتر و اقتدار او را در لحظات مختلف با نوانسهای متفاوت حسی ترسیم کنم». از چالشهای اصلی این نقش، حفظ اقتدار در عین نمایش آسیبپذیری پس از گمشدن پسر است؛ وی دربارهاینکه چگونه این انتقال حسی را روی صحنه مدیریت کرد؟ میگوید: «ویژگی بارز کدخدا، تظاهر مداوم به قدرت و زورگویی مقابل مردم سادهدلِ ده است. در لحظات آسیبپذیری نیز هرگز نقاب اقتدار را کاملاً رها نمیکند. درواقع، تمام تلاشش ایناستکه حتی در عمق بحران نیز وانمود کند همچنان همان قدرتمندِ روزیگنجشکخور است». وی دربارهاینکه تأثیرگذارترین تعامل «کدخدا» ازنظرش کدام است و چرا؟ میگوید: «تأثیرگذارترین لحظه، جاییست که با وجود ازدستدادن فرزند، دستبهدامان حلال میشود تا آبروی ازدسترفته را حفظ کند. این، نقطه اوج نمایش ریاکاریِ اوست؛ جاییکه حفظ ظاهر برایش مهمتر از دردِ فقدان میشود». وی دربارهاینکه کدام بخش از دیالوگها یا کنشهای «کدخدا» را شاهبیت (مهمترین و کلیدیترین) شخصیت میداند؟ میگوید: «واژه کرهخرها که کدخدا مردم را با آن خطاب میکند؛ و جالباینکه مردم با خوشحالی آنرا پذیرفته و گوشبهفرمانش هستند. این واژه، خلاصهای تلخ از رابطه حاکم و محکوم در این دِه است». وی دربارهاینکه اگر میتوانست یک جمله از زبان «کدخدا» به نسل جدید بگویید که پیام اصلی نمایش را دربرداشته باشد، آن جمله چه بود؟ میگوید: «از جهل و خرافات دوری کنید؛ و به خودتان ایمان داشته باشید».
«ژیگول»؛ قربانی شرایط است نه یک شیاد
«اشکان صادقی»؛ بازیگر، نویسنده، گوینده و دوبلور مطرح که نقش «ژیگول» را درایناثر برعهده دارد، دربارهاینکه نقش صرفاً یک شیاد است یا بازتابی از یک آسیب اجتماعی خاص؟ میگوید: «ژیگول یک شیاد صرف نیست؛ بخشی از جامعه است که سعی در تمسخر دیگران دارد. خود را تافتهای جدابافته میداند و از قشر فرهیختهمآبی است که میکوشد خود را از بقیه جدا کند». وی دربارهاینکه چگونه تلاش کرد بین حس ترحم و تنفر مخاطب نسبت به کاراکتر «ژیگول»، توازن ایجاد کند؟ میگوید: «در کاراکتر تیپیکال ژیگول که خود، زخمخورده دزدیهاییست که از خانه و کاشانهاش شده، صرفاً سعی کردم بخش شرور و شیطنتآمیز؛ و درعینحال منتقد خودم را فعال کنم؛ همان بخشی که گاه هرروز با آن روبهروییم و با وجود فشارهای زیاد، سعی میکنیم از آن مصائب جوک بسازیم». وی دربارهاینکه حرکات موزون و فیزیکالبودن چقدر به او در شکلدهی به کاراکتر کمک کرد؟ میگوید: «آوازخواندنِ ژیگول طبیعتاً بخش زیادی از ویژگیهایی که پیشتر گفتم را شامل میشود و کمک میکند ما بیشتر به کُنه وجودی و سیطره مادیگرای جماعت آبادی پِی ببریم. ژیگول نیز از این قاعده مستثنا نیست». وی دربارهاینکه بزرگترین چالش فیزیکی یا ذهنیاش برای اجرای این نقش؛ بهخصوص در بخشهای موزیکال یا گروهی، چه بود؟ میگوید: «باتوجهبه دوری از فضای نمایش و تغییرات فیزیکیِ چشمگیر نسبت به حضورم روی صحنه در دهه 80، سعی کردم از دیگر جوانان خوبی که دراینکار ایفای نقش میکنند، عقب نمانم و در حرکات بدنی، بهاصطلاح کَم نیاورم. واقعاً چالش زیادی با بدنم داشتم؛ اما خب، صدا مثل همیشه کمبودها را پُر کرد». وی دربارهاینکه تجربه همکاری با سایر بازیگران؛ بهویژه در لحظات دونفره یا گروهی چگونه بود؟ میگوید: «کار با گروهی که سالهای قبل نیز با آنها همکاری داشتم، مانند آقای قناعتپیشه (گوژپشت نتردام) یا خانم مقصودی (رؤیای بستهشده به اسبی که از پا نمیافتد) و دیگران، چیزی جز مسرت و انرژیهای خوب نداشت. بااینکه فکر میکنم از همه زودتر (سال 77) وارد حرفه تئاتر شدم؛ اما کار در کنار دوستان حرفهای و جوانترها به روحیهام هوایی تازه دمید». وی دربارهاینکه کاراکتر شیاد/آدمفروش معمولاً یک چهره ثابت و مکرر دارد؛ او برای جلوگیری از تکرار و یکنواختی در اجرای «ژیگول» و جذابنگهداشتن او برای مخاطب، از چه تکنیکهایی استفاده کر؟ میگوید: «دراینمورد، بیشترِ راه را متن بهجای ما رفته بود؛ انگار خودش به من میگفت چگونه بازیاش کنم. درحالیکه هرروز این کاراکترها را کنار دستمان میبینیم، واقعاً شیرینکردن تیپ ژیگول برای من دستیافتنی بود». وی دربارهاینکه «ژیگول» نماینده چه مفهومی در این «ناکجاآباد» است که نمایش بهتصویر میکشد؛ و آیا قربانی شرایط است یا یک شکارچی ماهر؟ میگوید: «قربانی ماجرا!» وی دربارهاینکه در یک نمایش کمدی که قرار است حرفهای جدی بزند، آیا لحظهای در اجرا وجود دارد که «ژیگول» از نقش شیادیاش خارج شده؛ و بُعد آسیبدیده او را ببینیم؟ میگوید: «بهعنوان بازیگر، شاید لحظاتی اشعاری خوانده میشد که سَوایِ کاراکتر میتوانست عمق ایجاد کند؛ اما نقش ژیگول بااینکه خود زخمخورده حاکمان و کدخداهاست، تلاش میکند در جهل مُرکبش بماند». وی دربارهاینکه بهترین یا عجیبترین بازخوردی که درمورد کاراکتر «ژیگول» از مخاطبان دریافت کرد، چه بوده؟ میگوید: «معمولاً بازخورد مخاطبان برپایه خاطرهسازیِ صدای من بر روی کاراکترهایِ کارتونی است که در دهه 80 دوبله شدهاند. بیشتر توجه مخاطب، سوای اثر و کاراکتر، به صدای من و شخصیتهای نوستالژیک بچگیشان است و این، بهنوبهخود جالب است».