آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
تحلیل رفتار اسرائیل، پس از توافق شرم‌الشیخ
کد خبر: 406542 | تاریخ مخابره: 1404 شنبه 10 آبان - 00:53

تحلیل رفتار اسرائیل، پس از توافق شرم‌الشیخ

آنچه امروز در غزه می‌گذرد، نه نتیجه نافرمانی مقاومت؛ بلکه حاصل سیاستی است که هدف آن، استمرار فضای برزخی میان جنگ و صلح است؛ فضایی که اسرائیل از آن برای حفظ برتری تاکتیکی خود بهره می‌برد. به‌گزارش مهر؛ حملات رژیم صهیونیستی به نوار غزه، به‌بهانه کشته‌شدن یکی از نظامیانش در رفح باردیگر پرده از چهره واقعی این رژیم و حامیان غربی آن برداشت. این اولین‌بار نیست که رژیم صهیونیستی آتش‌بس را نقض می‌کند اما بی‌تردید از جدی‌ترین موارد در ماه‌های اخیر به‌شمار می‌رود. حمله‌ای که نه‌تنها نقض صریح توافق شرم‌الشیخ بود بلکه نمادی از شکست کامل مفهوم «صلح آمریکایی» در غرب آسیا محسوب می‌شود؛ صلحی که بیش‌ازآنکه برپایه واقعیت‌های سیاسی و انسانی بنا شده باشد، بر محور منافع واشنگتن و تل‌آویو استوار است. در روزهای پیش از این حمله نیز ارتش رژیم صهیونیستی به‌بهانه عدم‌تحویل اجساد اسرایش ازسوی جنبش حماس، حملاتی پراکنده‌ به مناطق مختلف نوار غزه انجام داده بود. این درحالی است که کارشناسان نظامی و ناظران بین‌المللی تصریح می‌کنند یافتن اجساد درشرایطی‌که میلیون‌هاتن آوار سراسر غزه را پوشانده و هیچ تجهیزات تخصصی برای جست‌وجو دردسترس نیست، بسیاردشوار و حتی ناممکن است. باوجوداین، تل‌آویو این‌موضوع را بهانه‌ای تازه برای ازسرگیری تجاوزات خود قرار داد؛ بهانه‌ای که از همان ابتدا بوی فریب و صحنه‌سازی سیاسی از آن به مشام می‌رسید. ازمنظر تحلیلی، اتفاقات اخیر باردیگر نشان داد که طرح‌های صلح مبتنی‌بر میانجی‌گری آمریکا نه برای پایان‌دادن به منازعه بلکه برای بازتولید موازنه‌ای موقت و شکننده طراحی می‌شوند. تجربه تاریخی نشان می‌دهد واشنگتن به‌ویژه در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ، هرگز صلح را به‌عنوان هدفی انسانی و پایدار دنبال نکرده بلکه از آن به‌عنوان ابزاری تبلیغاتی و راهبردی برای تثبیت نفوذ خود و حمایت از رژیم صهیونیستی بهره گرفته است. طرح موسوم به «صلح ۲۰بندی ترامپ» برای غزه نیز در همین چارچوب قابل‌تحلیل است. این‌طرح که ظاهراً با شعار پایان‌دادن به جنگ دوساله غزه مطرح شد، درواقع تلاشی برای تحمیل خواسته‌های تل‌آویو و خلع‌سلاح مقاومت فلسطین بود. جنبش حماس با درک دقیق از ماهیت فریب‌کارانه ابتکار آمریکایی، از پذیرش کامل آن سر باز زد و این‌موضع، بعدها درستی خود را نشان داد. حملات اخیر اسرائیل با «چراغ‌سبز واشنگتن» و تهدید مضحک ترامپ علیه حماس پس از این حملات، ثابت کرد که آمریکا نه ضامن صلح بلکه شریک مستقیم در نقض آن است. نقض آتش‌بس ازسوی رژیم صهیونیستی نه اتفاقی جدید بلکه تکرار سنتی دیرینه است. این رژیم از بدو تأسیس تا امروز، هیچ توافقی را پایدار نگه نداشته است. از پیمان اسلو در دهه ۱۹۹۰ تا توافقات آتش‌بس مکرر با غزه و از تفاهمات مرزی با لبنان تا توافق شرم‌الشیخ، امضای رژیم صهیونیستی بر هر سندی عملاً به‌معنای آغاز فرایند نقض آن بوده. تجربه لبنان یکی از مصادیق بارز این بی‌تعهدی است. طبق آمارهای نهادهای بین‌المللی، تل‌آویو از زمان امضای آتش‌بس با بیروت تاکنون بیش از 4000بار این توافق را نقض کرده است. اکنون در غزه نیز همان الگو درحال‌تکرار است. رژیم صهیونیستی با اتخاذ سیاستی موسوم به «جنگ نیمه‌فعال» تلاش دارد وضعیت را در مرزی میان جنگ و آتش‌بس نگه دارد؛ حالتی که در آن، هم فشارهای جهانی بر این رژیم کاهش می‌یابد و هم توان نظامی خود را برای هر اقدام تهاجمی حفظ می‌کند؛ اما این راهبرد درواقع نشانه قدرت نیست؛ بلکه بازتاب درماندگی رژیمی است که درپی دوسال جنگ بی‌نتیجه، بیش از هر زمان دیگری در عرصه جهانی منزوی شده است. استمرار این‌رویکرد، نه‌تنها مشروعیت سیاسی رژیم صهیونیستی را بیشتر زیرسؤال می‌برد بلکه مفهوم صلح و میانجی‌گری بین‌المللی را بی‌اعتبار می‌کند. در هفته‌های اخیر، تأخیر در تحویل اجساد اسرای اسرائیلی به یکی از محورهای اصلی تبلیغات تل‌آویو بدل شده. درحالی‌که مقاومت فلسطین ۲۰ اسیر زنده را طبق مفاد مرحله اول توافق آزاد کرده و به میانجی‌ها تحویل داده، رژیم صهیونیستی به‌جای استقبال از این‌گام انسانی، مسئله اجساد اسرای کشته‌شده در حملات خود را دستاویز ازسرگیری عملیات نظامی قرار داد. کارشناسان فلسطینی ازجمله هانی الدالی، براین‌باورندکه خود رژیم صهیونیستی با ایجاد موانع میدانی، مانع یافتن اجساد شده. به‌گفته او؛ برخی اجساد در مناطقی قرار دارند که طبق توافق، نیروهای اسرائیلی باید از آن عقب‌نشینی می‌کردند و ورود نیروهای فلسطینی به آن‌مناطق ممنوع است. بخشی از اجساد نیز در اعماق تونل‌های تخریب‌شده قرار دارند و بدون تجهیزات تخصصی نمی‌توان به آن‌ها دست یافت. ازسویی، تحلیلگران نظامی مانند سرتیپ حسن جونی تأکید دارند؛ تل‌آویو از این‌مسئله به‌عنوان تاکتیکی برای تحمیل «واقعیت میدانی جدید» استفاده می‌کند؛ که در آن، رژیم صهیونیستی هرزمان‌ اراده کند بتواند حملات محدود یا گسترده به غزه را از سر گیرد، بی‌آنکه رسماً نقض آتش‌بس اعلام شود. این همان سیاستی است که پیش‌تر در مرزهای جنوبی لبنان به‌اجرا گذاشته و اکنون با الگوی مشابه در غزه تکرار می‌شود. نقش آمریکا دراین‌میان به‌ویژه پس از اظهارات ترامپ، بیش‌ازپیش روشن است. واشنگتن که درظاهر نقش میانجی و ضامن آتش‌بس را برعهده‌گرفته، درعمل به رژیم صهیونیستی «آزادی عمل کامل» در غزه و لبنان داده است. تحلیلگران معتقدند که آمریکا نه‌تنها مانع تجاوزات تل‌آویو نمی‌شود بلکه با پشتیبانی سیاسی، اطلاعاتی و تسلیحاتی خود، استمرار جنگ را تسهیل می‌کند. این رفتار، ازمنظر سیاست خارجی آمریکا، قابل‌پیش‌بینی است. تاریخ روابط واشنگتن با خاورمیانه نشان داده که هرگاه آمریکا میانجی صلح بوده، نتیجه نهایی تشدید بی‌ثباتی و استمرار اشغالگری بوده است. از کمپ دیوید تا اوسلو، از طرح صلح عربی تا معامله قرن، همگی در یک نقطه مشترک‌اند: تثبیت برتری رژیم صهیونیستی و حذف حقوق مشروع ملت فلسطین. تحولات اخیر در غزه و رفتار رژیم صهیونیستی پس از توافق شرم‌الشیخ، باردیگر نشان داد که صلحی که از دل اشغال و تبعیض زاده شود، صلحی واقعی نیست. واشنگتن و تل‌آویو می‌کوشند تا با به‌کارگیری واژه «صلح»، پروژه‌ای نظامی سیاسی را پیش ببرند که هدف نهایی آن تضعیف مقاومت و تحکیم ساختار اشغال است. دراین‌میان، رسانه‌ها و نهادهای غربی نیز با روایت‌سازی‌های هدفمند، تلاش دارند تجاوزات رژیم صهیونیستی را «دفاع مشروع» جلوه دهند؛ اما واقعیت میدانی و شواهد تاریخی خلاف این روایت را اثبات می‌کند. مقاومت فلسطین درطول سال‌های گذشته نشان داده که پایبند به توافقات انسانی و سیاسی است، مشروط‌برآنکه طرف مقابل به تعهدات خود عمل کند. آنچه امروز در غزه می‌گذرد، نه نتیجه نافرمانی مقاومت بلکه حاصل سیاست آگاهانه‌ای است که هدف آن، استمرار فضای برزخی میان جنگ و صلح است؛ که رژیم صهیونیستی از آن برای حفظ برتری تاکتیکی بهره می‌برد. درنهایت باید گفت: صلح آمریکایی، نه صلح است و نه حتی آتش‌بس واقعی. 

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه