آخرین خبرها
خبرهای پربیننده
فرات؛ میراث‌دار دیوار برلین
کد خبر: 64247 | تاریخ مخابره: ۱۳۹۶ شنبه ۲۸ مرداد - 07:41

فرضیه‌ای که با واقعیت‌‌های موجود هم‌خوانی دارد

فرات؛ میراث‌دار دیوار برلین

نرجس بهشتیان

تاریخ دوباره و به‌صورت مشابه درحال مرور است. با ظهور هیتلر و شروع جنگ جهانی دوم دیگر کشورهای سرمایه‌داری شوروی را به‌عنوان خطر اول فراموش و برای مقابله با خطر هیتلر تمامی نیروهای خود را بسیج کردند. در این زمان شوروی به‌عنوان پایگاه کمونیسم بی‌طرفی را اعلام داشت و حتی با هیتلر قرارداد عدم تجاوز به امضا رساند؛ اما در سال 1941 هیتلر برخلاف پیمان عدم تجاوز با چهارمیلیون سرباز به شوروی حمله کرد و همین مسئله باعث شد که کشورهای سرمایه‌داری برای شکست آلمان زمینه را مساعد ببینند؛ لذا با همکاری آمریکا و کشورهای سرمایه‌داری کمک‌های بی‌شماری برای شوروی ارسال شد و ارتش شوروی نیز با پیشروی در مرزهای آلمان و کشورهای اشغال‌شده در شرق اروپا یک‌طرف منازعه شد و پس از پیروزی متحدین نیز به‌عنوان یکی از طرف‌های پیروز در طرح‌ریزی مناسبات آینده جهان نقشی اساسی و بنیادین به خود گرفت. هرچند در طول جنگ اختلافات کشورهای سرمایه‌داری و کمونیسم نادیده گرفته شد ولی بعد از روشن شدن پیروزی بر نیروهای متفق آرام‌آرام اختلافات ذاتی کمونیست‌ها و سرمایه‌دارها بالا گرفت. کشورهای پیروز (آمریکا، انگلیس، فرانسه و شوروی) برای طراحی نظام مناسبات بین‌المللی بعد از جنگ اقدام به تشکیل کنفرانس‌ها و نشست‌های مختلفی کردند و در این کنفرانس‌ها بود که سرنوشت سرزمین‌های اشغال‌شده، کشورهای مغلوب و تقسیم قدرت صورت گرفت و سازمان‌ها و ساختارهای سیاسی و نظامی و اقتصادی جدیدی تعریف شد که در هر کدام از آنها سهم مشخصی برای کشورهای پیروز و قدرتمند در نظر گرفته شد. پیروزی‌های شوروی در نبرد علیه آلمان و تأنی کشورهای انگلوساکسن در گشودن جبهه دوم و گریز از رو دررویی مستقیم با آلمان در اروپا سبب شد تا هر روز بر توقعات شوروی افزوده شود. در کنفرانس‌های تریدنت Trident، تهران و نهایتا یالتا Yalta موافقت شد که کشورهای شرق اروپا و منطقهً بالکان که غالبا به اشغال شوروی درآمده بود تحت نفوذ شوروی بمانند و همین توافقات بود که عملا جهان را تقسیم کرد؛ کشورهایی که تحت نفوذ کمونیسم و شوروی بودند و کشورهایی که تحت نفوذ انگلیس و آمریکا به‌عنوان نماد سرمایه‌داری قرار گرفتند. بدین گونه «اروپای پس از جنگ» به دو بخش اصلی تقسیم‌بندی شد: «بلوک غرب» که تحت تاثیر ایالات متحده آمریکا بود و «بلوک شرق» (کمونیست) که متاثر از شوروی سابق بود. برای نماد این جدایی دیواری بنا شد که دو حوزه شرق و غرب تقسیم را می‌کرد و آن را «دیوار برلین» نامیدند. این تقسیم‌بندی‌ها که ابتدا در اروپا شکل گرفته بود با گذشت زمان به کل جهان تسری پیدا کرد و هرکدام از طرف‌ها، پیمان‌ها و سازمان‌هایی برای خود تشکیل داده‌اند؛ پیمان نظامی ورشو (پیمان نظامی که در بین کشورهای بلوک شرق منعقد شد و پس از فروپاشی کمونیزم منحل شد) و پیمان نظامی ناتو (پیمانی نظامی که بین کشورهای بلوک غرب منعقد شد و همین امروز هم درحال گسترش و فعالیت است و مأموریت‌های جدیدی برای خود تعریف کرده است).  اختلافات ایدئولوژیکی کمونیسم و کاپیتالیسم باعث شد که هر دو طرف به این نتیجه برسند که نباید در مقابل دیگری کوتاه بیایند و همین تشدید اختلافات را رقم زد. در دنیایی (پس از جنگ دوم جهانی) که هیچ قدرتی وجود نداشت و اروپا در کمال ضعف به‌سر برده و ژاپن به تسلیم کامل وادار شده بود، کشورهای آمریکا و شوروی به‌صورت بازیگران اصلی صحنه روابط بین‌الملل درآمدند و جهان را به دو منطقه نفوذ بین خود درآوردند و پایه‌های یک نظام دوقطبی را پی ریختند. مسئله بسیار مشخص این است که دولت‌های کمونیستی اروپای شرقی قادر نبودند برای شهروندان خود استانداردی از سطح زندگی را فراهم آورند که با جهان غرب قابل مقایسه باشد. مسئله‌ای که اکثر محققان بر آن متفق‌القول هستند که عامل اصلی نارضایتی‌های گسترده بلوک شرق بود و درنهایت موجب فروپاشی «پرده آهنین» و نماد آن دیوار برلین شد و پس از آن آمریکا که سردمدار بلوک غرب بود در پی ایجاد جهان تک‌قطبی و تثبیت هژمونی خود بر سراسر جهان و علل خصوص میراث بلوک شرق بود. درآن زمان که قدرت‌های شرق و غرب درحال زورآزمایی سرد و یا همان جنگ سرد بودند درمنطقه حساس خاورمیانه انقلابی شکل گرفت که می‌توان گفت او بود که ناقوس پایان بلوک‌بندی موجود آن زمان و حرکت به سوی شکل‌گیری بلوک‌بندی جهانی بود که در آن دیگر آمریکا حرف اول را نمی‌زد و قدرت نظامی آمریکا را در میدان عمل به چالش کشید. کشوری که با زیبایی هرچه تمام‌تر توانست رفتار سیاسی متفاوت با گفتار سیاسیش نبض قدرت در این منطقه حساس را در دست گیرد و مدیریت کند؛ زیرا مولفه قدرت را خوب شناخته بود که همان پرورش افکار مردمان این حوزه حساس بر ضد آمریکا و بسیج آنها برای مقابله با آنها بود و این قدرت تاجایی شکل گرفت که ماشین نظامی روسیه به‌عنوان میراث‌دار بلوک شرق با برنامه‌ریزی و مدیریت این کشور در خاورمیانه جدید حرکت کرد و آن کشور جمهوری اسلامی ایران بود. بگذارید این‌گونه بگوییم همگان می‌دانند پیروزی کامل در جنگ و صحنه بازی دو گام دارد، اول بردن نبردهای اولیه و عقب راندن دشمن و ایجاد نقطه توازن که پس از آن صلح مسلح شکل خواهد گرفت و در گام بعدی آغاز نبرد نهایی و پیروزی نهایی در جنگ است همانند ایجاد دیوار برلین که می‌توان آن را همان گامل اول بلوک شرق و غرب در توازن نامید که نتیجه پایان جنگ دوم جهانی و شکست آلمان نازی بود و پس از آن بلوک غرب در نبرد دوم که همان جنگ سرد بود توانست پیروز شود و سرانجام جنگ را ببرد و روسیه به‌عنوان وارث بلوک شکست‌خورده شرق در ضعف کامل قرار گیرد و در خلال دهه آخر قرن بیستم و دهه اول قرن 21 و درزمانی‌که آمریکا در رویایی جهان تک‌قطبی بی‌رقیب می‌تاخت و روسیه که در جایگاه میراث‌دار بلوک شرق قدرت مقابله با آن را نداشته درحال بازسازی خود بود؛ درنهایت توانست این مهم را محقق سازد و با قدرت وارد صحنه رقابت با آمریکا شود و به کمک چین قدرت اقتصادی و نظامی و نیز هند پیمان‌های نظامی و اقتصادی جدید نظیر شانگهای و بریکس را برای مقابله با ناتو و آمریکا، گام‌های حرکت به‌‌سوی حیات خلوت آمریکا و بازگشت را بردارد، که به‌عنوان نمونه کریمه را بسیار سریع و حتی بدون شلیک یک گلوله به خاک خود ملحق و پدیده‌ای با نام کریمه‌زاسیون را شکل دهد. در میان دو دهه یکه‌تازی آمریکا، ایران که با فروپاشی حکومت صدام در عراق با اکثریت شیعه، توانسته بود قدم‌های تثبیت قدرتش تا مدیترانه را اندک‌اندک بردارد و مولفه‌های قدرت سیاسی و نظامی عظیمی به‌وجود آورد که ازآن‌جمله حزب‌الله لبنان و گروه‌های فلسطینی از مولفه‌های هوشمندانه ایران بودند که توانستند ماشین نظامی آمریکا و اسرائیل را به چالش کشیده؛ اعراب که اختیار و جراتی نداشتند و وابسته به آمریکا بودند را به‌شدت بترساند و زنگ خطر را برای آمریکا به صدا درآورد. این احساس خطر بلوک غرب آنها را واداشت تا با تمام قدرت محور تحت مدیریت ایران را شکسته و در این خصوص به سوریه ستون فقرات این محور حمله کنند. اینجا بود که تاریخ باز تکرار شد ولی با اندکی تغییر. در جنگ جهانی دوم آلمان نازی با اتکا‌ به قدرت خود و بدون اینکه از طرف قدرتی پشتیبانی و یا در کل ایجاد شود در سال 1939 جنگ را آغاز و در سال 1345 جنگ را واگذار کرد. پایان جنگ دوم جهانی دیوار برلین را نتیجه داد, ولی درزمان حاضر دول غرب با تجربه گذشته تصمیم داشتند این بار کار را یکسره سازند و درهمین راستا با اجرا کشورهای عربی، داعش را به‌وجود آورده و با حمایت‌های تسلیحاتی خود در قسمت عمده عراق و سوریه مسلط ساختند و هدف کلان‌شان پیشروی این غده سرطانی به سمت شرق بود تا نخست ایران بزرگ‌ترین تهدید خود، سپس ورود به آسیایی میانه که مستعد حضور این گروه افراطی بود و در نهایت بساط شانگهای و بریکس که روسیه را نیز شامل می‌شود برچینند و پس از آن خود به‌عنوان ناجی وارد عمل‌شده و از آنجایی‌که خود این غده سرطانی را ایجاد کرده بودند خود نیز آن را برداشته و جهان تک‌قطبی به سرکردگی آمریکا را خلق کنند. اما گویا قرار نبود تاریخ دوباره تکرار و غرب همانند گذشته فاتح جنگ شود؛ زیرا در ادبیات نظامی استفاده از یک تاکتیک برای بار دوم امکان کمتر موفقیت دارد و این‌بار این بلوکی جدید‌التاسیس با ماهیت شرق شرق بود که نقص‌هایش را توسط ایران و با مدیریت ایران پوشش داد و غده سرطانی داعش را پس زد و رفته‌رفته می‌رود که پیروز میدان نبرد اول شود؛ ولی پایان نبرد اول همان‌گونه که در فوق گفتم باید در یک نقطه بتوازن برسد تا طرفین در پشت دیوار برلین دیگری منتظر آغاز نبرد دوم باشند. با تحولات ناگهانی و طمع ترکیه به کریمه‌زاسیون ادلب، بردن سهمی از این کیک و نیز تهدید کردها، غرب این‌بار در منطقه‌ای مابین ترکیه، عراق و رود فرات در سوریه محصور شد، منطقه‌ای که به‌مراتب کوچکتر از اروپای غربی در زمان جنگ سرد که مابین دیوار برلین و اقیانوس اطلس است و در این زمان می‌توان ادعا کرد که رود فرات میراث‌دار دیوار برلین است و می‌توان گفت غرب تقریبا نبرد اول را نیز واگذار کرده و در پشت دیوار جدیدی که نه جنسش از جنس دیوار برلین است و نه رقیبش هم ماهیت بلوک شرق است، ماند؛ زیرا رقیبش در عصر حاضر محور مقاومت است که هیچ سنخیتی با ماهیت بلوک شرق ندارد و قطعا اگر غرب از سیاست‌هایش درس نگیرد نبرد دوم را تنها نخواهد باخت؛ بلکه نبرد دوم سونامی خواهد بود که کل قلمرو غرب و هم‌پیمانانش را در سراسر جهان علل خصوص خاورمیانه در خواهد نوردید و اثری از ماهیت‌های وجودی حکومت‌های استکباری و دیکتاتوریشان نخواهد ماند.

ارسال دیدگاه شما

بالای صفحه