• شماره 2317 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۲۲ شهريور

نگاهی به فیلم «بدخیم»

بلاتکلیف همانند یک سرطان بدخیم!

سپهر گلمکانی

بی‌تردید، «جیمز وان» یکی از مؤلف‌های معاصر ژانر وحشت است. او توانست با ساخت «اره 1»، دیدگاه ضد‌سینمایی‌بودن زیرژانر «اسپلتر» را رد؛ و با جلوه یکتا، ماهیت کلاسیکِ «جن‌گیر» ویلیام فرید کین را در فیلم «احضار» نوسازی کند. او در چندسال‌اخیر، مهارت سینمایی خود را صرف تولید فیلم‌های ابرقهرمانی و بلاک‌باستری کرد. حرکت وان به این‌نوع سینما، او را از تحولات نوین ژانر وحشت در سه‌سال‌اخیر دور کرد؛ تحولاتی که فیلم‌سازانی نظیرِ «آری استر» (موروثی و میدسامر)، «جوردن پیل» (برو بیرون و ما) و «رابرت ایگرز» (جادوگر و لایت‌هاوس) در سینمای وحشت رقم زدند. اکنون وان با فیلم «بدخیم»، به ژانر موردعلاقه‌اش بازگشته. او تحولات اخیر را نادیده گرفته و همچنان پایبند به اصول و دیدگاه سنتی‌اش به سینمای وحشت است. فیلم «بدخیم» به‌نظر می‌رسد از یک ایده نسبتاً جذاب بهره می‌برد؛ هرچند برای درک ایده خاص جیمز وان باید تا پرده سوم فیلم صبر کرد. «کولد اوپنِ» فیلم با درگیری خشونت‌آمیز بین نیروی شر و کارکنان بیمارستان صورت می‌گیرد؛ که می‌تواند مخاطب را به‌یاد سکانس به‌یادماندنی فصل اول سریال «چیزهای عجیب» برادران دافر بیندازد. برقراری ارتباط صوتی شخصیت شیطانی ازطریق رادیو، وان را بیشتر به گرفتن ایده از اثر سریالی محبوب شبکه نتفلیکس سوق می‌دهد. وان با نماهای دور و محدود از شخصیت شیطانیِ اثر، قصد دارد هیچ اطلاعاتی پیرامون هویت نیروی شیطانی فیلم به مخاطب ندهد. تیتراژ فیلم شروع می‌شود؛ تیتراژی که یادآور فیلم‌های ترسناک دهه ۲۰۰۰ است: شلوغ، زننده و کمی غیرحرفه‌ای. در پرده اول، مخاطب با زنی باردار به‌نام «مدیسون» (آنابل والیس) آشنا می‌شود؛ گویا پرستار بیمارستان است و زندگی زناشویی نامتعادلی با همسرش دارد. یک درگیری ناخواسته، آغازگر اتفاقات ملتهب فیلم می‌شود. با وقوع اتفاقات در درون خانه مدیسون، مخاطب گمان می‌کند که گرفتاری شخصیت اصلی در خانه‌ای جن‌زده و طلسم‌شده، داستان اصلی فیلم وان است. خلق سؤال‌های فراوان در ذهن مخاطب پیرامون اینکه چه محتوایی از ژانر وحشت را دارند در «بدخیم» می‌بینند، جالب؛ اما تاحدودی گنگ و نامفهوم است. وان در پایان پرده اول، دوباره تغییر نگرش می‌دهد و شخصیت اصلی را گرفتار کابوس‌هایی ترسناک می‌کند. مخاطب نیز همراه جیمز وان، نگرش خود را تغییر می‌دهد و گمان می‌کند قصه این‌بار پیرامون شخصیتی‌ست که در کابوس‌های ترسناک، موجودی را می‌بیند که آدم‌هایی را به‌طرز فجیعی به‌قتل می‌رساند. این سرنخ، به نیروی محرکه‌ای در قصه بدل می‌شود تا مأموران پلیس فیلم از وقوع قتل‌های بیشتر ازسوی شخصیت شیطانی جلوگیری کنند. وان طی گذشت ۸۰‌دقیقه از فیلم، دومرتبه قصه خود را تغییر می‌دهد. این اتفاق چندان در آثار سینما مزیت محسوب نمی‌شود؛ حال‌آنکه این تغییر نگرش در سکانس یک اثر پایانی قابل‌قبول است. تکلیف فیلم همچنان مشخص نیست و مخاطب از اطلاعات قطره‌چکانی فیلم‌نامه خسته شده. وان در پرده سوم، دوباره پرسپکتیو داستان خود را تغییر می‌دهد. پرده سوم جایی‌ست که فیلم به تمام سؤالات موجود در ذهن بیننده پاسخ می‌دهد. این قسمتی‌ست که وان مهارت فیلم‌سازی اخیر خود در ژانر اکشن را با وحشت درمی‌آمیزد و فیلم وارد شوک داستانی می‌شود. نوع حرکت دوربین وان در سکانس مبارزه «گابریل» (شخصیت شیطانی فیلم) با زنان زندانی و مأموران پلیس، برگرفته از تجربه‌ای‌ست که وی در فیلم ابرقهرمانی «آکوامن» به‌کار برد. قهرمان فیلم که اکنون در کالبد یک بدمن قرار می‌گیرد، وارد بیمارستان می‌شود تا از خالقی که او را به‌این‌شکل رها کرده، انتقام بگیرد. اینجاست که جنگ بین قهرمان و بدمن قرار است شکل بگیرد. هرچند تصمیم وان برای ازبین‌بردن شخصیت منفی همانند تصویری‌ست که در آثار سینمای وحشت اواخر دهه ۲۰۰۰ دیده بودیم. زندانی‌کردن گابریل در خاطره امیلی (نام اصلی مدیسون پیش از فرزندخواندگی)، تصویری‌ست که آن‌چنان با سینمای وحشت امروزه سنخیت ندارد. پایان‌بندی آثار امروزه سینمای وحشت به‌نحوی‌ست‌که مخاطب را در حالت شوک قرار می‌دهد؛ اما جیمز وان همچنان به نمایش «پایانی خوش» در سینمای وحشت اعتقاد دارد.

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه