• شماره 1248 -
  • ۱۳۹۶ سه شنبه ۲۷ تير

وقتی باید دوشاخه‌ مغزتان را از برق بکشید

ببینید از فیلمی که اسم احمقانه‌ای مثل «سرنوشت خشمگین» (The Fate of the Furious) دارد و در این نقد سراغ آن رفته‌ایم، انتظار زیادی نمی‌رود! این‌را به‌خاطر این می‌گویم که در چند وقت اخیر با کامنت‌های متعددی برخورد می‌کنم که از «سریع و خشن ۸» اعلام بیزاری می‌کنند؛ چون فکر می‌کنند این فیلم به خاطر اینکه درباره‌ تعقیب و گریز یک لامبورگینی نارنجی روی دریای یخ‌زده‌ا‌ی در روسیه با یک زیردریایی اتمی‌ست، فیلم خوبی نیست و با حسرت، قسمت‌های اول مجموعه را به‌یاد می‌آورند که به یک‌سری مسابقه‌های غیرقانونی معمولی بین ماشین‌بازهای لس‌آنجلس خلاصه شده بود. حقیقت این است که مجموعه‌ «سریع و خشن» به‌طرز اجتناب‌ناپذیری در طول این‌سال‌ها با تغییر و تحول‌های دگرگون‌کننده‌ای روبه‌رو شده است و دلیلش هم به تغییر و تحول فضای هالیوود در چند سال اخیر برمی‌گردد. شاید مسابقه‌‌ چندتا ماشین‌باز در سال ۲۰۰۱ می‌توانست تماشاگران را به سینماها بکشاند، اما هم‌اکنون در دورانی به‌سر می‌بریم که عقل اکثر تماشاگران کژوآل سینما به چشم‌شان است. یعنی یکی از فاکتورهای اصلی فروش فیلم‌تان، هرچه بزرگ‌تر و پرزرق‌و‌برق‌تربودن اکشن‌ها و هرچه بلندتر‌بودن قد‌و‌قواره‌ انفجارهایش است. پس تعجبی هم ندارد که «سریع و خشن» آرام‌آرام به‌این‌سمت متمایل شد و از‌آنجایی‌که به‌خاطر پس‌زمینه‌اش از شخصیت‌های پرطرفداری بهره می‌برد، یکی از اندک‌فیلم‌های غیرابرقهرمانی غیرکامیک‌بوکی‌ست که بیشتر از آنها می‌فروشد و در ارائه‌ هرج‌و‌مرج‌های انفجاری غول‌پیکر و جلوه‌های ویژه‌ گران‌قیمت بی‌رقیب است. پس غیرعادی هم نیست که چند نسخه‌ اخیر مجموعه در بهترین حالت، میلیاردی شده‌اند و در بدترین حالت، به فروش‌های سرسام‌آوری دست پیدا کرده‌اند. اما مهم‌ترین دلیل موفقیت «سریع و خشن»ها در بین عموم مردم این است که حقیقتا بی‌کله هستند. این فیلم‌ها به هیچ دانش ابتدایی خاصی برای تماشا نیاز ندارند. همه‌چیز به‌ جر‌و‌بحث و مشت‌و‌لگدپراکنی و ماشین‌سواری و تعقیب‌و‌گریز یک‌سری راننده‌ خوش‌تیپ و حرفه‌ای خلاصه شده است. راستش من عاشق چنین فیلم‌هایی هستم؛ فیلم‌هایی که هدف‌شان چیزی والاتر از سرگرم‌کردن مخاطب نیست و آن‌قدر دیوانه هستند که برای این‌کار هیچ سد و محدودیتی جلوی خود نمی‌بینند و این دقیقا همان‌چیزی‌ست که آنها را به آثار والایی تبدیل می‌کند؛ چون سرگرم‌کردن بی‌وقفه‌ مخاطب، چیزی‌ست که هرکسی قادر به انجام آن نیست و من شیفته‌ فیلم‌هایی هستم که برای این‌کار منطق و قوانین دنیای واقعی را زیر پا می‌گذارند و صحنه‌هایی را جلوی روی‌مان می‌گذارند که هیچ‌وقت فکر نمی‌کردیم روزی ببینیم و از‌این‌طریق حس پرشور و حرارتی را در وجودمان زنده می‌کنند که هیچ فیلم دیگری نمی‌تواند به آن دست پیدا کند. مجموعه «سریع و خشن» در بهترین روزهایش مثال فوق‌العاده‌ای از این دستاورد بوده است. فیلم‌های پرخرجی که برای کسانی که می‌خواهند دوشاخه‌ مغزشان را از برق بکشند و در دیوانگی آنها غرق شوند، از ماموریت‌شان سربلند بیرون می‌آیند. پس اگر توانایی کشیدن دوشاخه‌ مغزتان از برق را ندارید، نمی‌توانید این فیلم‌ها را به بد‌بودن متهم کنید؛ بلکه فقط باید بگردید و فیلمی را پیدا کنید که به سلیقه‌تان بخورد؛ فیلمی که برای تماشایش مجبور به دست‌زدن به دو‌شاخه‌ مغزتان نشوید. اما یک نکته وجود دارد و آن‌هم اینکه هر فیلم «کله‌خرابی» را نمی‌توان با عنوان مقدس «پاپ‌کورنی» به بیننده قالب کرد یا نمی‌توان کم‌عمق‌بودن متریال یک فیلم را به‌این‌دلیل توجیه کرد! فیلم‌های پاپ‌‌کورنی به‌هیچ‌وجه آثار بدی نیستند؛ بلکه به‌شکل دیگری قابل‌ستایش و بررسی هستند./رضا حاج‌محمدی/ زومجی

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه