یادداشتی بر فیلم «لاتاری»
نئوفیلمفارسی بدون حس وطنپرستی
فیلم «لاتاری»؛ سومین ساخته محمدحسین مهدویان؛ کارگردانی که با فیلم اولش درخشید؛ اما در آخرینساختهاش، خود و روند فیلمسازیاش را زیرِسوال برد. داستان فیلم درباره دو جوان است که قصد ازدواج دارند؛ اما دختر که رویاهایی در سر میپروراند، درجریاناتی توسط باند قاچاق دختران به دبی سفر میکند. فیلم، آنچنان پریشان است که انتخاب آن برای حضور در جشنواره باعث تعجب است. فیلم تا نیمه و تازمانیکه میفهمیم «نوشین» فوت کرده قابلِتحمل است؛ اما بهیکباره وارد سرازیری روایی، فرمی و حتی بازی بازیگران میشود. تنها نکته مثبتی که میتوان بهآن اشاره کرد، تغییر روند فیلمسازی مهدویان و درآمدن از فرم تکراریاش است که نهتنها موفق به پرداخت موضوع مهم و عمیق «قاچاق دختران ایرانی» نشده؛ بلکه کاملا سطحی و شعارزده عمل کرده است. فیلمنامه نکات ضعیفی همچون شخصیتپردازی (که کاملا سطحیست)، دیالوگنویسی (که کاملا شعارزده و کلیشهای ست)، سکانسبندی (که بیربط و بدون منطق رواییست)، گریز از پیرنگ اصلی به حاشیههای غیرمرتبط و... را درخود گنجانده است. پایان فیلم نیز پایان عجیب و ترسناکیست که از یک ایدئولوژی بدون اندیشه و غیرمنطقی حمایت میکند. قتل بزرگان عرب بهدلیل حمایت از ناموس و غیرت و...؛ کافیست فیلم جدید مهدویان از مرزها خارج شود تا چهره جدیدی از ایران، مردمان و مسئولانش را بهنمایش بگذارد. مشکل جدی دیگر در فرم فیلم، تصویربرداری و رفتار دوربین است که همان روی دست مستندگونه فیلمهای قبلی مهدویان را بهیاد مخاطب میآورد. ایننوعتصویربرداری و قاببندی در یک فیلم داستانگوی کلاسیک که تاریخنگاری خاصی هم درآن نیست، لزوم و کاربردی نخواهد داشت؛ بلکه باعث اذیت مخاطب هم میشود. بازیها مصنوعی و تکراریست؛ ساعد سهیلی، حمید فرخنژاد، نادر سلیمانی و جواد عزتی همان جنس بازی را بهنمایش میگذارند. هادی حجازیفر، بازی غیرقابلِباوری را ارائه میدهد که البته بهنظر میرسد، مشکل از کاراکتر است. فیلم در تلخترینلحظات با رگههای کمدی مضحک، مخاطب را میخنداند؛ حتی هنگام پخش فیلم در سکانسهای متعدد مخاطبان دست و سوت میزنند و تشویق میکنند که فضای سالنهای سینما هنگام پخش فیلمفارسیهای قبلازانقلاب را تداعی میکند. درآخر میتوان گفت که «لاتاری» نه فیلم خوبیست، نه حس میهنپرستانه ایجاد و نه اعتراضی را مطرح میکند؛ تنها یک نئوفیلمفارسیست.
عرفان زردهی