• شماره 2334 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۱۸ مهر

خودنویس

افتاده از تن
از جور زمان 
سخت است بر دوش شانه‌ها
سوسو چراغی بی‌رمق
دیری‌ست که از جان گذشته 
ناگفته‌ها سلول به سلول
مثل بیزاری تن‌پوش عریانی 
تابوت 
ایستاده به گورستان
و من خم‌شده‌ی جزرومد زمان شدم 
راهی نیست 
و من در ختم خویش!
عزای ختم خودم را دارم. 

معصومه خدابنده

 

 

صدای گریه می‌آید
صدای شیون و ناله
صدای گریه‌ی زهرا
که پیچیده‌ست در خانه
پدر در بستر است و او
برایش اشک می‌ریزد
علی دست پیمبر را
میان دست می‌گیرد
تمام شهر پر از غم شد
پر از درد و پریشانی
پیامبر رفته و ديگر 
مدینه غرق بی‌تابی
مسلمانان چه غمگین‌اند
ز داغ هجر پیغمبر
دل حیدر پر ازناله
شکسته قامت کوثر
دگر خورشید عالم‌سوز
نمی‌تابد به روی شهر
پیامبر پر کشید و رفت
به‌سوی خانه‌ای بهتر ... 

محبوبه کاوسی

 

خنده بر هر درد بی‌درمان دواست 
آنکه می‌خندد ز هفت‌دولت رهاست
خنده بر هر لب خندان زیباست
خنده بر هر غم پنهان دریاست
خنده با شوق مریدان گیراست
خنده با ذوق غریبان دیناست
خنده کن خنده دلیلش فرداست
خنده با قلب شکسته سرماست
خنده بر هر درد بی‌درمان دواست
آنکه می‌خندد ز هفت‌دولت رهاست
دل مَشِکَن، خنده به آن نارواست
دل، تو به‌دست آر، که دل باصفاست
شاد بُکُن دل که حریم خداست
قیمت آن قیمت دُر و طلاست
دل که تو بینی حرم کبریاست
خنده بکن خنده‌ی تو دلرباست
خنده بر هر درد بی‌درمان دواست
آنکه می‌خندد ز هفت‌دولت رهاست
گر تو بخندی برود آسمان
قهقهه‌ات پخش شود در جهان
گر تو نخندی به‌مرورزمان 
نور رود ابر شود آسمان
گر تو بخندی بدهد باغبان 
گل به سراپرده‌ی هر شادگان

حمیرا  رنجبر

 

 

 

شب‌ها خیالم از تو با من حرف دارد 
خیال بی‌خیالم از تو با من حرف دارد 
تو گفتی می‌روی در زیر باران
نگفتی آسمان، از تو با من حرف دارد
شبیه شهر خالی از جماعت 
جماعت تا جماعت، از تو با من حرف دارد
تو گفتی همدمی تا بیشه‌زاران 
تمام بیشه‌زاران، از تو با من حرف دارد
شب‌ها، نورِ ستاره، از تو با من حرف دارد
این ماه‌پاره، از تو با من حرف دارد 
نگفتی بی‌انتهایی، همچو صحرا 
که صحرا نیز، از تو با من حرف دارد
کوچه به کوچه، میرم با خاطراتت 
که های‌و‌هوی این کوچه از تو با من حرف دارد 
گفتم، تمام این‌را که بدانی 
خدا هم از تو بامن حرف دارد. 

ستاره جلیلی

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه