• شماره 1415 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۳۰ بهمن

فردریک بکمن

از رانندگی ليفتراك تا نوشتن «مردی به‌نام اُوِه»

فردریک بکمن؛ نویسنده و وبلاگ‌نویس سوئدی‌، متولد دوم ژانویه 1981 میلادی‌ست. پیش‌ترها، شهرت بکمن در سوئد به‌خاطر وبلاگ‌نویسی و مقاله‌هایی بود که برای روزنامه‌های متعدد می‌نوشت؛ اما پس‌از انتشار چند کتاب موفق، امروزه دیگر آوازه او در همه‌جای جهان به‌گوش می‌رسد. او در سال 2012 میلادی با انتشار رمان «مردی به‌نام اُوِه» که همان‌سال بیش‌از 600‌هزار‌نسخه در سوئد فروخت، به‌شهرت رسید. کتاب، پس‌از ‌ترجمه به‌زبان انگلیسی 30‌هفته در صدر فهرست پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار گرفت. فیلمی با اقتباس از کتاب، با‌همین‌نام در سال 2016 در سینماهای جهان اکران شد. این‌فیلم به‌کارگردانی هانس هولم، توانست جزو پنج نامزد نهایی دریافت جایزه اسکار در کنار فیلم اصغر فرهادی شود و رکورد فیلم «جنگ ستارگان» را در سوئد بشکند. «مردی به‌نام اُوِه» تا‌به‌امروز به 25‌ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. ترجمه فارسی این‌رمان که در ایران نیز با استقبال زیادی روبه‌رو شده توسط نشر نون، تندیس و چشمه منتشر شده است. اثر دیگر این‌نویسنده؛ «بریت ماری اینجا بود» که در سال ۲۰۱۶ چاپ شده، توسط نشر نون و با ترجمه فرناز تیمورازف منتشر شده است. اما ایده نوشتن این‌رمان چگونه به‌ذهن بکمن 36‌رساله رسید و منتقدان جهانی در‌مورد این‌کتاب چه می‌گویند؟

ایده نگارش «مردی به‌نام اُوِه» در سال 2007 در ذهن بکمن جرقه زد؛ یعنی زمانی‌که بکمن در یک مجله سوئدی کار می‌کرد. این‌رمان در‌ابتدا تنها نوشته‌هایی بودند که بکمن برای سرگرمی در وبلاگش منتشر می‌کرد. بخش‌هایی‌از‌نوشته‌هایش شامل موضوعاتی راجع‌به شخصیت و اخلاقیات پدرش بود که بیشتر خوانندگان وبلاگش آنها را دوست داشتند. بکمن، نقطه آغاز کار خود را برای مجله فیشر آلمان چنین شرح می‌دهد: «هنگامی‌که همسرم نوشته‌هایم را خواند، گفت که این مرد؛ اوه، خیلی شبیه توست؛ چون من هم با دیگران کم صحبت می‌کنم و زیاد اجتماعی نیستم. از‌آن‌به‌بعد، مردی به‌نام اُوِه شکل گرفت». هنگامی‌که او دست‌نوشته رمان «مردی به‌نام اُوِه» را نخستین‌بار برای چند ناشر ارسال کرد، اکثر ناشران او را نادیده گرفتند و پاسخی ندادند. حتی چند‌تن آن‌را به‌طورِ‌صریح رد کردند. در‌این‌میان آنچه سبب امیدواری وی می‌شد، بازخورد خوب خوانندگان وبلاگش بود. پس‌از‌چند‌ماه و چند پاسخ منفی دیگر، او کم‌کم مأیوس شده بود و فکر می‌کرد که شاید بازاری برای داستانی پیرامون یک مرد 59‌ساله که سعی می‌کند خود را بکشد؛ اما نمی‌تواند، وجود ندارد. او می‌گوید: «با‌آنکه برخی‌ناشران نوشته‌های این‌کتاب را افسانه‌ای نامیده‌اند، اما این‌داستان‌ها از اتفاقات روزمره من در جامعه و رفتار پدرم با من سرچشمه گرفته و خوانندگان وبلاگم آنها را دوست داشتند». بکمن برای نوشتن، به ابزار خاص و مكان ویژه‌ای نیاز ندارد. او در مكالمات بی‌شمار روزمره خود به چیزهای خیلی مهم‌تری توجه می‌کند كه هرچند كوچك‌ شمرده می‌شوند؛ اما مهم هستند. وقتی‌كه او با اطرافیانش صحبت می‌كند، به جزئیات بامزه‌ای توجه می‌كند که خواننده نیز می‌تواند این‌مشاهدات را در شخصیت‌های لجباز داستانش حس كند. بکمن می‌گوید: «من مدام در‌حالِ‌نوشتنِ وقایع روزمره هستم‌. همه‌جا، پشت پاكت‌نامه‌ها، روی زیرلیوانی‌های مخصوص نوشیدنی و تلفن همراهم و در‌آخر، آنها را وارد كامپیوترم می‌کنم. بعضی‌وقت‌ها نیز برای نوشتن، از ماشین تحریر قدیمی‌ام یا مداد و قلم استفاده می‌کنم. یك دیالوگ، یك ایده، یك عبارت! فكرش را بكنید؛ برایِ‌مثال، سه‌هفته‌بعد آن‌را وسط خرت‌وپرت‌ها دوباره پیدا می‌كنم». این‌زبانِ طنز، ویژگی منحصر‌به‌فرد این‌نویسنده سوئدی‌ست. او در بخشی‌از‌مصاحبه‌اش با رادیو آلمان می‌گوید: «از‌کودکی برنامه‌ای برای نویسنده‌‌شدن نداشتم. حس می‌کنم نویسنده شدم؛ چون می‌نوشتم و برحسبِ‌تصادف نویسنده شدم. بعد‌از گرفتن دیپلم دبیرستان واقعا نمی‌دانستم كه باید چه‌كاری را شروع كنم. كمی مطالعه كردم اما به جایی نرسیدم. بعد یكی‌از‌دوستانم برای من یك كار به‌عنوان راننده ماشین باربر (لیفتراك) در یك عمده‌فروشی میوه پیدا كرد. هم‌زمان برای مدتی یادداشت‌های یك روزنامه جدید محلی را پیگیرانه می‌خواندم. بعد خودم چند متن نوشتم و آنها را برای سردبیر روزنامه فرستادم. آنها از‌این‌متن‌ها خوش‌شان آمد؛ اما خبری از پول نبود. با‌وجودِ‌این، كار من را تائید كردند. من کارم را در انبار میوه ادامه دادم و در زمان باقی‌مانده، مقاله و متن می‌نوشتم. من اهل یک خانواده اصیل و سنتی جنوب سوئد هستم. با‌آنکه پول خوبی از کار در میوه‌فروشی به‌دست می‌آوردم اما هم خودم و هم خانواده متوجه این‌مسئله شدیم که این، کاری نیست که بتوانم در آینده آن‌را دنبال کنم و خانواده‌ام از‌من خواستند یک برنامه عاقلانه برای زندگی‌ام داشته باشم. در‌نهایت، یك‌چیز برای من روشن شد: تنها چیزی‌كه واقعا به‌آن علاقه دارم، نوشتن است؛ چرا با آن پول درنیاورم؟» در ادامه می‌گوید: «وقتی از‌ من می‌پرسند که از چه‌موقع نوشتن را شروع كرده‌ام، می‌گویم ا‌ز ‌وقتی‌‌که یک پسربچه بودم‌؛ نوشتن برای من راهی برای ارتباط برقراركردن با احساساتم بود. بعضی‌ها برای بیان احساسات خود، از ورزش یا موسیقی استفاده می‌كنند. من‌ هم به‌وسیله داستان‌ها، هویتم را جست‌وجو و پیدا كردم. یك دلیل دیگر برای علاقه‌ام این‌بود‌كه من خیلی‌زود -‌چهار یا پنج‌ساله که بودم- خواندن را یاد گرفتم. جالب‌اینكه مادرم معلم بود. وقتی‌كه مدرسه رفتم، كتاب‌های بسیاری؛ از‌جمله كتاب‌های بزرگسالان را خوانده بودم. برایِ‌مثال، در هشت‌سالگی كتاب ارباب حلقه‌ها اثر تالكین را خواندم». همسر بکمن؛ یک بانوی ایرانی به‌نام ندا شفتی‌ست که شخصیت قوی و با اراده‌ای دارد. این‌نویسنده در پردازش «پروانه»؛ زن همسایه «اوه» در کتابش، از شخصیت همسرش الهام گرفته است. فردریک معتقد‌است‌که «ندا» در زندگی او بسیار‌تاثیرگذار بوده است و به‌نوعی خیلی‌از‌او حساب می‌برد. او می‌گوید‌: «آن‌زمان، من و همسرم یك بچه كوچك در خانه داشتیم و من شب‌ها و آخر هفته‌ها، مقاله می‌نوشتم. در‌كنارِ‌آن همچنان به‌عنوان یك روزنامه‌نگار كار می‌كردم. همسرم شاخص اندازه‌گیری نوشته‌هایم است. وقتی او هنگام خواندن نوشته‌هایم می‌خندد، آنگاه می‌دانم كه آن‌اثر موفق است». آنا ماریا میشل؛ منتقد آلمانی در‌مورد «مردی به‌نام اُوِه» می‌نویسد: «كجای این، خنده‌دار است؟ یك مرد افسرده می‌خواهد خودش را بكُشد. این‌كمدیِ سیاه كه فیلم آن نیز تهیه شده در سوئد موفق‌تر از جنگ ستارگان روی پرده سینماها بود. اوه به كنترل‌كردن علاقه زیادی دارد. او هر‌روز درهای گاراژ را كنترل می‌كند كه بسته باشند. او اسم كسانی را كه در مكان‌های اشتباهی پارك كرده‌اند، یادداشت می‌كند و به زنی‌كه به سگش اجازه داده در پیاده‌رو ادرار كند، اعتراض می‌كند. بدتر‌از‌همه او با كسی برخورد می‌كند كه با ماشینش از‌بین منطقه مسكونی ممنوعه عبور كرده است. اوه یك همسایه عجیب و جالب است كه با علاقه اغراق‌آمیزش به نظم، روی اعصاب همه می‌رود. وقتی‌كه مردها به سن معینی می‌رسند، عبوس می‌شوند. اما قبل‌از عبوس‌بودن، خیلی دلسوز هستند -درست مثل اُوِه، كه با داستانش و رفتار عبوسانه‌اش می‌تواند قلب‌ها را نرم كند. آدم می‌تواند بگوید كه او یك آدم خیلی سنتی‌ست. اما این‌هم برای توصیف یك مرد ۵۹‌ساله كافی نیست. او یك مرد تنفرآور خیلی‌سنتی‌ست‌كه اطرافیان خود را آزار می‌دهد. دائما ناسزا می‌گوید و هر‌روز صبح در ساعتی معین، بازرسی خود را انجام می‌دهد؛ چون باید همه‌چیز منظم باشد». آنوك شولین؛ دیگر‌منتقد آلمانی در‌مورد «مردی به‌نام اُوِه» می‌نویسد: «كتابی‌ست‌كه در سوئد در صدر فهرست كتاب‌های پرفروش قرار گرفته. فردریك بكمن در‌این‌كتاب‌، شخصیت مردی را توصیف كرده كه همه ما با آن آشنا هستیم؛ مردی‌كه همسایه‌هایش را با‌دقت زیرِنظر دارد. در نگاه اول، اوه چیزی به‌جز یك همدرد و غمخوار است. او هر‌روز صبح یك گشت بازرسی در محوطه دارد، پلاك ماشین‌های میهمان همسایه‌ها را یادداشت می‌كند، درِ سطل‌های زباله را باز و وضعیت تفكیك زباله را چك می‌كند. دوچرخه‌ها را در اتاق دوچرخه قرار می‌دهد و فورا با هرشخصی‌كه جرئت كند با ماشین از‌بین منطقه مسكونی رد شود، برخورد می‌كند؛ درعینِ‌حال فردی افسرده نیز هست. بعد‌از مرگ همسرش و از‌دست‌دادن كارش او دیگر انگیزه‌ای ندارد و می‌خواهد به زندگی‌اش پایان دهد. خواننده در‌طولِ داستان همچنین درمی‌یابد كه چرا او این‌گونه شده، او چطور و از كدام اتفاقات ناگوار سرنوشت رنج می‌برد. این‌كتاب آنچنان زیبا نگاشته شده كه من هنگام خواندن آن، هم می‌خندیدم و هم اشك می‌ریختم. این‌كتاب، داستان مردمی‌ست‌كه از زندگی دست كشیده و به‌وسیله موقعیت‌های مختلف، به زندگی بازگردانده می‌شوند. مردی به‌نام اُوِه بسیاراحساساتی و تاثربرانگیز نوشته شده، است؛ یك كتاب واقعا فوق‌العاده و عالی‌ست». کتاب «مردی به‌نام اُوِه» همانند یک بمب در سوئد صدا کرد و تا‌کنون بیش‌از 840‌هزار‌نسخه از‌آن به‌فروش رفته. هرچند ناشران در ابتدای کار تمایل چندانی برای چاپ کتاب نداشتند؛ اما اثر بکمن توانست رکورددار شود و از فروش کتاب‌هایی همچون «دختری در قطار» پیشی گیرد. فردریك بكمن با این‌رمان موفق شد داستانی از زندگی مردی را تعریف كند كه همه را مجذوب خود می‌کند. روند داستان و كارهای ناگهانی و عجیب در برخی‌مواقع خوانندگان را در‌این‌كتاب به خنده می‌اندازد و در مواقع دیگر در بهت عمیقی فرو می‌برد. «مردی به نام اُوِه» نه یك كتاب هیجان‌انگیز است، نه یك كتاب صرفا كمدی. این‌رمان كه از‌سوی نویسنده موفق سوئدی نوشته شده، یك رمان صادقانه و پُر‌از احساسات صمیمی‌ست».

 

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه