• شماره 2936 -
  • 1402 دوشنبه 29 آبان

خودنویس

اینک این فصل خزان با‌دل‌و‌جان می‌آید
به هم‌آغوشی انوارِ نهان می‌آید
عطر مشکین تنش آتش شیدایی دل
چو نسیمی‌ست که بر جوی روان می‌آید
باد نوشینِ زمین همرهِ جادوگرِ زَر
به زر‌اندوزی این دشت و دمان می‌آید
شاخساران درخت از رز و نسرینِ کبود
همچو پیراهن آن رنگ‌رزان می‌آید
پرِ طاووس شده طوطی سبزینه دشت
که خودش آیتی از بزم خزان می‌آید
سارا بهادری

 

 

هرگز نخواستم به‌جای خودم باشم
وقتی دامنش را پر از سنگ می‌کند
تا کوه بار بیایم
آیا سیزیف از زخم بستر می‌ترسید
که به کارگری خدایان تن داد؟
آیا این‌بار آتش‌طور
جان تمام ماهی‌ها را خواهد سوزاند؟
ادامه‌ی دریا را از موج‌ها بپرس
و ادامه‌ی انسان را از درد
شاید فرشته‌هایی که به خواب‌هایمان سر می‌زدند
مرگ مغزی شده‌اند
که دیگر هیچ معجزه‌ای
اتفاق نمی‌افتد.
آیدا مجیدآبادی

 

 

و عشق
زنی تنهاست در خانه
که نیمه‌اش تویی،
تو که هرگز نیستی و
همیشه با منی
لیلا طیبی

 

 

چهره‌ای خسته
چشمانی خواب‌‌آلود، پف‌کرده
ادراک یک حس، یک خلسه
روزهای تکراری
ساعاتی با گردشی تندتر
یک مسابقه، با خط شروع و خط پایان
آدم‌های فریب‌خورده شاید ناگزیر
بازی مرکب، فرصت جبران اشتباه نیست
یا خواهی بُرد یا خواهی باخت وجودت را
هر طلوع یک شروع و هر غروب یک پایان
شب، صدایی در گوشم پژواک می‌شود
چرا آمده‌ام؟ به‌شتاب کجا خواهم رفت؟
سخت گیرد دنیا بر مردم سخت‌گیر
حمیدرضا اشرفیان

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
هفته نامه سرافرازان
ویژه نامه
بالای صفحه