«مرغ غریب عشق» با نگارشی کاملاً متفاوت
سهیلا انصاری
«نصرالله قادری» در «مرغ غریب عشق» بهشرح زندگی غرورآفرین و پرافتخار شهید بزرگوار «مهدی شاهآبادی» میپردازد. درایناثر شگفتانگیز، تمام داستانها از زبان شهید «شاهآبادی»، در یک بیداری که بهخوابرفته و از جزیره مجنون و در زمان شهادت آغاز و تا تولد روایت میشود. شهید «شاهآبادی»، شخصیتی یگانه و از علما و روحانیونی بود که به علوم فقه، ریاضیات، زبان و ... واقف بود. وی در دوره پهلوی، از مخالفان حکومت و در اولیندوره مجلس شورای اسلامی نماینده تهران بود و زبان صریح و روشنی داشت. درواقع این کتاب، تمام لحظات زندگی، عشقی که شهید به «یوما» (مادر خود) دارد، ازدواج، درس و ... را دربرمیگیرد. همه موارد براساس و بنیان تصویر پیش رفته و قابلیت ساخت فیلم را نیز دارد. «مرغ غریب عشق» نوع خاصی از رمان را ارائه میکند. درایناثر، عکس، دستخط، تصاویر، اسناد و ... بهچشم میخورد. در بخشی از کتاب «مرغ غریب عشق» میخوانیم: «من، مثل هیچکس نیستم و چقدر سخت است وقتی باید مثل همه از خودت حرف بزنی. سخت است؛ اما حالا مجبورم دراینفرصت اندک، همه خودم را ببینم و در همین اندک هم خودم را بگویم. اصلاً دلم نمیخواهد؛ ولی دست خودم نیست. نیرویی مرموز وادارم میکند که شاهد خودم باشم. من فقط به انتهای این دالان نگاه میکنم و زندگیام پیش چشمهایم رژه میرود. من اینجا سوار اسب در ابتدای دالان ایستادهام. اینجا میان عبایم خوابیدهام و گهواره تکان میخورد. اینجا بالای آن درخت نشستهام و در میانسالیام که به سال 1309 برمیگردم». کتاب «مرغ غریب عشق» نوشته «نصرالله قادری» در ۳۰۶صفحه با شمارگان ۱۰۰۰نسخه در سال ۱۳۹۹ توسط انتشارات «سروش» منتشر شده است. در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: «ابتدای این دالان که ایستادهام، انتهایش غرق نور است. من همیشه هول میکنم، سکوت میکنم؛ بعضیها بلندبلند حرف میزنند؛ اما من همیشه ساکت میمانم. حالا هم هول کردهام؛ اما نمیتوانم سکوت کنم. من مثل هیچکس نیستم. اصلاً همیشه از اینکه کسی باشم و دیده شوم، ترسیدهام. یک شمع کمسو در صلات ظهر مجنون و در برابر خورشید کیست؟ چیست؟ اصلاً مگر دیده میشود؟ یا دلش میخواهد که دیده شود؟ فقط به این دلخوش است که در تلألؤ نور خورشید هست؛ همین. بعد سعی میکند که پرتوی از آن خورشید شود. اصلاً برایهمین است که آنقدر گریه میکند که آب میشود. آب که شد، تنش میمیرد؛ اما نخ جانش که میان تنش بود، به پرتوی از آن نور خیرهکننده گره میخورد. مثل یکذره غبار در دل آن نور، هست و نیست. کمی نور میشود. بعد، نخ هم نور میشود». مخاطبانی که به رمانهای دفاع مقدس علاقه دارند، قطعاً با خواندن این کتاب، با نگارشی متفاوت، تجربه جدیدی را بهدست خواهند آورد؛ کتابی که شمارا به بطن قصه میکشاند و میان خوابوبیداری نگه میدارد؛ با «مهدی شاهآبادی» زندگی میکنید و پابهپایش قدم میزنید و نفس میکشید. کتابی که قطعاً ناتمام، رهایش نمیکنید.