از حضور در صحنه تئاتر بگویید. این مدیوم برای شما چه تفاوتی با سینما و تلویزیون دارد؟
بهنظرم، بازیگری واقعاً فقط در تئاتر اتفاق میافتد. در آن همنفسی و همانرژیبودن با تماشاگر، در اینکه مزد کارتان را همانلحظه میگیرید. در تئاتر برای چیزیکه میخواهید ارائه بدهید، ممکن است روزها و حتی ماهها تمرین کنید؛ اما اجرای هرشبتان، با شب قبل فرق دارد. این زندهبودن، سیالبودن و ارتباط مستقیم با تماشاگر خیلی لذتبخش است. من تئاتر را خیلی دوست دارم و تجربههای خوبی هم داشتهام؛ نقشها و نمایشنامههای متنوعی بازی کردهام، از آثار ویلیام شکسپیر تا وودی آلن و فلوریان زلر؛ هم در آثار خارجی و هم ایرانی. برای من تئاتر همیشه فرصت یادگیری بوده؛ از همکارانم آموختهام؛ نظم، آمادگی بدنی، رفتار حرفهای و کار تیمی را یاد گرفتهام.
تجربه همکاریتان با «صدف اسپهبدی» در نمایش «شب» چطور بود؟
من و خانم «اسپهبدی» ازقبل همدیگر را میشناختیم؛ هردو در کلاس کارگردانی آقای اصغر فرهادی شرکت کرده بودیم. آنزمان هردو به کارگردانی علاقه داشتیم؛ اما «صدف» بعدها بازیهای درخشانی کرد و جوایز زیادی گرفت. دراینکار، نقش او بسیاردشوار بود؛ چون مونولوگمحور بود. من تجربه بازی در نمایشهای مونولوگ را داشتهام و میدانم نگهداشتن ریتم و تمپو، جلوگیری از افت صحنه و بازی با احساسات مخاطب، چقدر سخت است. صادقانه بگویم؛ از «صدف» انتظار چنین تواناییای نداشتم؛ اما واقعاً حرفهای، دقیق و کاربلد است. صحنه را خیلیخوب نگه میداشت و من از بازی او لذت بردم.
بازخورد تماشاگران نسبت به نمایش چطور بود؟
خیلیخوب بود. خیلیها گفتند من دراینکار نقش متفاوتی بازی کردهام؛ چون کاملاً جدیست. البته قبلاً هم در کارهای کمدی-جدی بازی کردهام؛ اما اینجا برای اولینبار کاملاً جدی هستم. بعد از کلی خنده و رقص و تعامل روی صحنه، من وظیفه دارم اشک تماشاگر را دربیاورم و این، برایم تجربه جذابی بود.
با بازیگران جوان گروه چه تعاملی داشتید؟
با بچههای جوان گروه خیلی کیف میکردم. اغلبشان دستمزد زیادی نمیگیرند. از شهرهای اطراف یا از سر کار میآمدند؛ اما میزان عشق و علاقهای که به تئاتر دارند واقعاً ستودنیست. این شور و انرژیشان آموزنده است؛ کار تیمی را بلدند، هوای همدیگر را دارند و از آنها انرژی میگرفتم. بهنظرم تئاتر یعنی همین بچهها؛ الآن، قبل و بعد هم فرقی ندارد. تئاتر همیشه متعلق به آنهاست. بودن کنارشان برای من تجربهای ناب و پر از یادگیری بود.
مدتزمان حضورتان روی صحنه یا اندازه نقش چقدر برایتان مهم است؟ در نمایش «شب»، شما نقش خیلی کوتاهی دارید.
در بیشتر تئاترها نقش اصلی داشتم؛ مثلاً در «رؤیای شب نیمه تابستان» نقش «لایسندر» را بازی کردم، در «دوباره آهنگو بزن سم» در نقش «وودی آلن» و در «یکساعت آرامش» نقش اصلی بودم؛ اما اینجا قصه فرق داشت. مدتی بود پیشنهادهای تئاتر را رد میکردم؛ چون حس میکردم شاید برایم سنگین یا سخت باشد. این نقش اما تمرینی بود در تعهد و اصالتدادن به نقش؛ حتی اگر کوتاه باشد. درایناثر باید مدت زیادی روی صحنه مینشستم؛ بیاینکه در جریان اتفاقات هیجانانگیز کار باشم و فقط در زمان مشخصی بلند شوم و دیالوگم را بگویم. این برایم تمرین صبر، تعهد و «در خدمت اثر» بودن بود. ازطرفی موضوع درباره بچههای کار و وضعیت سختشان است. برایم مهم بود در کاری حضور داشته باشم که اینمسائل را یادآوری میکند و نگذارد عادی شوند. اینکه مردم بعد از تماشای نمایش «شب»، شاید از فردا با نگاهی متفاوت به این بچهها نگاه کنند، برایم ارزش زیادی داشت. همکاری با «شهرام گیلآبادی» که همیشه دغدغههای اجتماعی دارد و «نوید فرحمرزی» (مدیر هنری کار) که از دوستان نزدیک و هنرمندان اصیل است، تجربه بسیارخوبی بود. من حتی دستمزدم را نصف کارهای دیگر گرفتم؛ چون میخواستم پروژه راه بیفتد و بقیه بچهها هم بهره ببرند. اجرای آن در سالن سمندریان و نزدیکی با تماشاگر برایم تجربه تازه و هیجانانگیزی بود. خوشحالم اگر حضورم باعث شد چندنفر بیشتر بیایند و اینگروه درجهیک را ببینند.
در روند تمرین و اجرا، ایده حرکت روی صحنه از خودتان بود؟
بله؛ آقای «گیلآبادی» ابتدا گفت روی نیمکت بنشینم و از همانجا دیالوگم بگویم؛ اما در اولین اتود، ناخودآگاه راه افتادم و رفتم سمت بچهها. دیدم حس صحنه و ارتباط با مخاطب خیلی قویتر میشود. ازآنبهبعد همانطور اجرا کردیم. حس متقابل بین من، بچهها و تماشاگر، انتقال رنج و مفهوم این اثر را عمیقتر کرد.
سهیلا انصاری