نگاهی به فیلم «سگهای جنگ»؛ اثر تاد فیلیپس
رسواییهای جنگ
سامان پارسی
کارگردان: تاد فیلیپس، فیلمنامه: تاد فیلیپس، استیون چن، جیسون اسمایلوویچ، مدیر فیلمبرداری: لارنس شر، تدوین: جف گراث، موسیقی: کلیف مارتینز، بازیگران: جونا هیل (افریم دیورولی)، مایلز تلر (دیوید پاکوز)، بردلی کوپر (هنری جرارد)، کوین پولاک (رالف اسلاتزکی)، شان توب (مارلبرو)، محصول: آمریکا، 114 دقیقه. تاد فیلیپس متولد 20 دسامبر 1970 از جمله کارگردانهای مطرح هالیوود است که در زمینه تهیهکنندگی، فیلمنامهنویسی و بازیگری هم فعالیت دارد. او را بیشتر به خاطر نوشتن فیلمنامه و کارگردانی آثاری چون Road Trip در سال 2000، Old School در سال 2003، Starsky & Hutch در سال 2004 و البته بیش از همه آنها به خاطر ساخت سهگانه کمدی The Hangover میشناسیم.
فیلم، کمدی سیاهی از رسواییهای اداری ارتش آمریکا در واگذاری مناقصات درباره دو جوان است که توانستند با کاغذبازی در یک معامله بزرگ به ارزش 300میلیون دلار شرکت کرده و به یکی از رویاهای زندگیشان برای ثروتمندشدن دست پیدا کنند. تاد فیلیپس همراه استیون چن و جیسون اسمایلوویچ، فیلمنامهای بر اساس داستانی واقعی نوشتند که تنها واقعیبودن داستان زندگی افریم دیورولی و دیوید پاکوز را دستمایه روایت قرار دادند و در بسیاری از جاها داستان روایتی شخصی از فعالیت آنها است و ضعف در شخصیتپردازی و ساختن اتفاقهایی که منطبق با حقیقت زندگی دو نفر نیست، از نقاط ضعف «سگهای جنگ» است. فیلم، ضعفهای ساختاری جدی دارد که اگر کمدی سیاه روایت داستان و بازی خوب بازیگران اصلی نبود، به فیلمی کسالتبار و ضعیف تبدیل میشد که مخاطب تا انتها تمایلی به دیدن آن نداشت. داستان تاد فیلیپس نقدی بر ساختار اداری نظامی آمریکا است و انتخاب دیورولی و پاکوز برای بیان این ضعف میتوانست با شخصیتپردازی خوب و استفاده از روایتهایی منسجم که بیشتر منطبق با حقیقت باشند، با استنادهایی دقیق نقدی عالی باشد؛ اما فیلیپس بیشتر بر کمدی سیاهی که برای روایت داستانش انتخاب کرده اصرار دارد و تصویری دقیق از مشکلات جنگ را بیان نمیکند. «سگهای جنگ» درباره تشکیل شرکتی صوری برای ورود به تجارت بازار اسلحه در آمریکا توسط دو دوست قدیمی است که برای ثروتمندشدن از دلالیهای کوچک اسلحه شروع میکنند و در سفری به عراق و تحویل اسلحه به خریدار موفق میشوند برای خود نامی در تجارت اسلحه دست و پا کنند؛ اما خیلی زود متوجه میشوند برای ورود به معاملات بزرگ مشکلات بزرگی دارند. برای همین، با یکی از دلالان بدنام برای تهیه چند میلیون فشنگ کلاشنیکف برای جنگ افغانستان وارد مذاکره میشوند؛ اما حرص و طمع دیورولی تمام رویای آنها را نقش بر آب میکند. دیورولی و پاکوز که پس از این پرونده در حال گذراندن زندگی خود بدون حاشیه هستند، در روزهای پر رونق جنگ توانستند از ضعف سیستم مناقصات ارتش آمریکا که پس از رسوایی واگذاری بسیاری از معاملات بزرگ به شرکتهای افراد پرنفوذ سیاست در یک سیستم عمومی معاملات را بدون هیچگونه پیگیری دقیق و جامعی واگذار میکردند، با ایجاد یک شرکت صوری به نام AEY در یکی از معاملات بزرگ اسلحه شرکت کرده و برنده شوند. هرچند روایت تاد فیلیپس از زندگی این دو نفر مانند سفرشان به عراق منطبق با واقعیت نیست؛ اما در برخی موارد به خوبی ضعف این ساختار را با زبانی کمدی بیان میکند. مانند زمانی که برای عقد قرارداد با ارتش آمریکا متوجه میشوند که به خاطر اختلاف زیاد رقم پیشنهادی این معامله را بردهاند و اسنادی که برای شرکت خود با برخی دستکاریها درست کردهاند مورد بررسی قرار نگرفته است. فیلم برخلاف فیلمهایی که نقدی جدی بر جنگ و مشکلات آن دارد مانند «غلاف تمامفلزی» تنها تلاش میکند با ایجاد موقعیتهای کمدی و بازی بسیار خوب بازیگرانش با شوخیهای کلامی هجوی بر سیستم نظامی آمریکا باشد که بسیار بر دقت آن اعتقاد دارند. تاد فیلیپس بیشتر تمرکز خود را بر کلیشههای رایج داستانی موفقیتهای یکشبه تاجرانی که پس از موفقیت و ثروتمندشدن، به خاطر خودخواهی و حرص و طمعی بچگانه تمام رویاهای خود را نابود میکنند، گذاشته و داستانی عمیق را به نگاهی سطحی و کمدی از ارتباط دو دوست که زندگی و رفاقتشان را به خاطر پول نابود میکنند، متمرکز کرده است. جنگها همیشه برای ایجاد مفهومی به نام آزادی یا دموکراسی پدید میآیند؛ اما در دل خود و در پشت پرده تجارتی هستند که افراد بسیاری از آن، سودهای کلانی به دست میآورند. هر جنگی با فاجعهای که ایجاد میکند و ویرانیهایی که بر جای میگذارد، محصول سود بسیار شرکتهای اسلحهسازی و ثروتهایی است که از شعلهورشدن جنگها حاصل میآید. در آمریکا که اکثر شرکتهای اسلحهسازی خصوصی و بیشتر آنها در اختیار افراد صاحب نفوذ هستند، تمام امور پشتیبانی جنگهای این کشور را بر عهده دارند و سودهای کلانی را به واسطه حمایت از ارتش آمریکا به دست میآورند. برای آنها هر سرباز برای تجهیزاتش چنددههزار دلار سود دارد و از نگاه آنها سربازان موجوداتی سود آور و ویرانیهای بیشتر جنگ و شعلهورترشدن آن، ثروتهایی هستند که در صورت خاموشی جنگ از بین میرود. تاد فیلیپس با داستان زندگی دو تاجر هیچگاه وارد ویرانیهای جنگ و روابط پشت پرده آن برای شعلهورترشدن جنگ نمیشود و تنها با داستانی کمدی سعی دارد بر زندگی دیورولی و پاکوز تمرکز کند. داستان او بیشتر درباره ضعفهای سیستم اداری آمریکا است و با اینکه میتوانست نقدی جامع و عمیق بر جنگ باشد، تنها سعی کرده با استناد به مقاله رولینگ استون نگاه کمدی به این مشکل بزرگ سیستم اداری آمریکا داشته باشد؛ نگاهی که ببشتر تیتروار و سطحی است. بازی خوب بازیگران اصلی به خصوص جونا هیل که ترکیبی از تونی مانتانا «صورت زخمی» و جردن بلفورت «گرگ وال استریت» است و توانسته به خوبی طنز و خشونت در شخصیت یک نفر را به خوبی به نمایش بگذارد، با زوجی چون مایلز تلر که هرچند به اندازه هیل بر نقشش مسلط نیست؛ اما توانسته زوج مناسبی برای او باشد، فیلم را از داستانی کسالتبار که ضعفهای ساختاری و داستانی بسیاری دارد، به یک کمدی سیاه جذاب تبدیل کرده که مخاطب از دیدنش کسل نمیشود.