میلیاردها تغییر نگاه مثل اثر انگشت
ناصر بزرگمهر
من بارها از تغییر نگاه و زاویههای آن صحبت کردهام. برای دیدن هر شیئی یا هر شخصی، میتوان حداقل از ۳۶۰ زاویه به او نگاه کرد. اگر زوایا را کوچکتر کنیم، این عدد به ۳۶هزار زاویه یا ۳۶میلیارد و حتی بیشتر از آن هم میتواند برسد. این حکمت خداوند است که به هر انسان این قدرت را بخشیده است که به تعداد انسانهایی که بر این خاک آمده و رفتهاند و خواهند آمد، نگاهی متفاوت از دیگری، مثل اثر یک انگشت، ارزانی داشته است. این تفاوت نگاه را باید ارج بگذاریم و از وجوه مشترک در تفکر، خانواده، محل، منطقه، شهر، کشور و دنیا استقبال کنیم و با همین تفاوتها خودمان را بهتر بسازیم و از وجوه اشتراک فراوان برای یکیشدن که این امکان را به ما میدهد که با کسانی که همفکر یا همرای هستیم، زندگی بزرگتر اجتماعی را در محیط خانواده و اداره و شهر و دیارمان با عشق و دلبستگیهای بیشتر فراهم کنیم. فرهنگهای مشترک و تفاوت فرهنگها در همین نگاهکردنهای ما است که شکل میگیرد. قبلا هم گفته و نوشتهام، هر جایی از زمان و مکان یا پست و مقام قرار گیریم، یعنی در هر زاویهای از زندگی قرار داشته باشیم، نگاهمان میتواند تغییر کند؛ کافی است که بدانیم کجا ایستادهایم و از دنیا و آخرت چه میخواهیم؟ در بررسی فرهنگها به اعتقاد من، جایگاه و محل استقرار و زاویه نگاه هر انسان، خودش مهمتر از قرار گرفتن یک انسان دیگر یا شیئی و حتی طبیعت است. نگاه کسی که سالها در کنار جنگل و دریا بوده است را به بیابان خشک دیدهاید؟ با چنان لذتی مینگرد که غریق به خشکی رسیده و آن کس که عمری را در صحرای خشک و سوزان بوده وقتی به برکهای آب و درخت و چشمه و جنگل و دریا میرسد، گویا الماسی را در جهان یافته است. نگاه شاعر عارفی را بخوانیم که میگفت: چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست/ گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد/ چشمها را باید شست/ جور دیگر باید دید. در سالهای اخیر تلاش بسیاری برای تغییر نگاههای سنتی به مدیریت سیستمهای بوروکراسی انجام شده است. برای مثال، تولد بانکهای خصوصی در آغاز دهه ۸۰ حرکت جدیدی برای چنین تغییر نگاهی بود. شاید امروز دادن یک شماره یا گذاشتن چند صندلی و حتی پذبرایی با آب و چای و نسکافه و ادب کارمندان جوان یک شعبه بانک به چشم نیاید؛ اما 15سال قبل یک حادثه تاثیرگذار در فرهنگ مشتریمداری و اقتصاد کشور بود. میدانم که سرعت فراموشی ما انسانها زیاد است، بله فقط 15سال قبل کمی لبخند و چای و تغییر دکور یک شعبه با چند بانک خصوصی تاثیری شگرف در مسیر پیشرفت جامعه ما به شمار میرفت. امروز استفاده از تکنولوژیهای برتر و دانشهای مختلفی چون ارتباطات و بازاریابی و حتی تغییر میز و صندلی و رنگ و تابلو و در و پنجره، همه و همه در جهت باور کردن تغییر نگاهی است که میتواند جهان پیرامون ما را زیباتر و بهتر کند. در کنار استفاده از تکنولوژی و اینترنت و مشتریمداری و تغییر میز و صندلی و دکوراسیون، باید به انسانهایی بیندیشیم که در دو طرف این میز قرار میگیرند؛ یک طرف میز به سازمانها مربوط است که باید نگاه کاربر و کارمندی را تغییر دهیم که هنوز انسان طرف مقابل خود را باور نکرده است، باید نگاه کسی را تغییر داد که هنوز نمیداند که هر صبح، یک آغاز دوباره است، یک تولد است، یک کوک کردن جدید ساعت زندگی روزانه اداری است. باید باور کنیم که اگر عینک شفاف خوشدلی، مهربانی، عاشقی و لبخند زدن را بر سیمایمان داشته باشیم، طرف دیگر میز که مشتری و مراجعهکننده ما است هم ناچار خواهد شد که عینک بدبینی خود را تغییر دهد. یادمان باشد مردم را همیشه باید باور کنیم و دوست داشته باشیم، زیرا مشتریان سازمان ما، مردم هستند، تغییر نگاه را باید از خودمان شروع کنیم و همیشه دیگران را برای کارهای کرده یا نکرده محکوم نکنیم. قصه هیزمشکن را به یاد بیاوریم و فراموش نکنیم: هیزمشکنی یک روز صبح که از خواب بیدار شد، دید تبرش ناپدید شده است. او به همسایهاش شک کرد که حتما آن را دزدیده است؛ برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت و متوجه شد که همسایهاش در دزدی مهارت دارد. مثل یک دزد راه میرود و مثل دزدی که میخواهد چیزی را پنهان کند پچپچ میکند و آنقدر از شک خود مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود؛ اما همین که وارد خانه شد، تبرش را در گوشهای دید و فهمید که زنش آن را جابهجا کرده است. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم معمولی راه میرود، حرف میزند و رفتار میکند و به نظرش آمد که چه همسایه شریفی دارد. نگاه مثل اثر انگشت است؛ هر یک اثر انگشت خاص خودمان را داریم. با نگاه خودمان دیگری را قضاوت نکنیم. مولایم علی(ع) به مالک اشتر فرمود: (ان بعض الظن اثم)، ای مالک، اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی.